به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر برشی از کتاب «معرفت امام زمان» اثر ابراهیم شفیعی سروستانی است که در ادامه میخوانید؛
در فرهنگ اسلامی، جهان عرصه تقابل و هم آوردی دو «ولایت» است؛ ولایت خدا و دوستان او از یک سو و ولایت شیطان (طاغوت) و پیروان او از سوی دیگر. در این فرهنگ، انسانها یا در خط ولایت خدا و دوستان خدا هستند که خدا، آنها را از تاریکیهای نادانی و گمراهی، خارج و به روشنای دانایی و رستگاری داخل میکند یا در خط ولایت شیطان و دوستان شیطان قرار دارند که اولیایشان، آنها را از روشنایی هدایت به سوی تاریکیهای ضلالت میکشانند: اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ امَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَولِیائُهُم الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ. [۱]
خداوند، سرور کسانی است که ایمان آوردهاند. آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در میبرد. و [لی] کسانی که کفر ورزیدهاند، سرورانشان طاغوتند که آنان را از روشنایی به سوی تاریکیها به در میبرند. آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند.
بر اساس این نگرش، در آموزههای اسلامی، به نقش «ولایت» در زندگی انسانها توجه ویژه ای شده است و همه اهل ایمان موظفند از یکسو، سر در گرو ولایت حق و پیروان آن داشته باشند و از سوی دیگر، از ولایت شیطان و پیروان او بیزاری جویند. این همان حقیقت «تولِّی» و «تبرِّی» است که در مکتب تشیع بر آن بسیار تأکید شده است.
«تولّی» بر وزن ترقّی مصدر باب تفعّل از ماده «ولی» و در لغت به معنای پذیرش ولایت و کسی را ولیّ خود قرار دادن است. «ولیّ» در زبان عرب به معنای دوست، یاور و سرپرست آمده است. چنانکه مصدر آن «ولایت» نیز به معنای دوستی، یاوری و سرپرستی به کار میرود. بنابراین تولی هم به معنای پذیرش دوستی و کسی را دوست خود قرار دادن است و هم به معنای پذیرش سرپرستی و کسی را سرپرست خود قرار دادن. با توجه به موارد کاربرد این کلمه در آیات و روایات میتوان گفت که دوستی و سرپرستی، لازم و ملزوم یکدیگرند و پذیرش دوستی، مقدمه پذیرش سرپرستی است؛ زیرا دل سپردن، مقدمه سر سپردن است و انسان تا به کسی دل نبندد، نمیتواند سرسپرده او شود و چنانکه باید و شاید تسلیم او گردد. [۲] «تبرّی» نیز بر همان وزن و از همان مصدر از ماده «برء» و به معنای بیزاری جستن، بیزار شدن و دوری گزیدن آمده است. [۳] در مورد معنای اصطلاحی این دو کلمه نیز گفتهاند: تولّی و تبرّی؛ یعنی انسان از لحاظ عاطفی، قلب خود را از محبت و علاقه خدا، پیامبران و ائمه معصومین و جانشینان به حق آنان (فقیهان) و مؤمنان پر کند و در عین حال، بغض و کینه دشمنان آنها را به دل بگیرد و از نظر سیاسی و اجتماعی، سرپرستی، رهبری، دوستی و حکومت الهی را بپذیرد و از حکومت دشمنان اسلام دوری جوید. [۴]
۲. تولّی و تبرّی در آموزههای اسلامی
اگر چه «تولّی» و «تبرّی» را در اصطلاح از فروع دین شمردهاند، ولی از مجموعه معارف اسلامی، به ویژه آموزههای مکتب اهل بیت (ع) چنین برمی آید که این دو موضوع، نه فرع دین، بلکه همه دین و تمامیت ایمان هستند و به بیان دیگر، دین و ایمان چیزی جز دوستی ورزیدن و بیزاری جستن به خاطر خدا نیست.
فضیل بن یسار، یکی از یاران امام صادق (ع) نقل میکند: از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا دوستی و دشمنی از ایمان است؟ فرمود: «هَلِ الإیمانُ إِلاَّ الحُبُّ وَ البُغضُ؛ آیا ایمان جز دوستی و دشمنی است؟» [۵]
در روایت دیگری، امام صادق (ع) میفرماید: «مَنْ أَحَبَّ لِلّهِ وَ أَبْغَضَ لِلّهِ وَ أَعْطی لِلّهِ فَهُوَ مِمَّنْ کَمُلَ إیمانُهُ؛ آن کس که برای خدا دوستی بورزد، برای خدا دشمنی کند و برای خدا ببخشد، از کسانی است که ایمان او کامل شده است.» [۶] و باز میفرماید: «کُلُّ مَنْ لَمْیُحِبَّ عَلَی الدِّینِ وَ لَمْیُبْغِضْ عَلَی الدِّینِ فَلا دینَ لَهُ؛ کسی که دوستی و دشمنی اش بر اساس دین نباشد، دین ندارد». [۷]
همچنین از آن حضرت نقل شده است: قالَ رَسُولُ اللّهِ (ص) لِأَصحابِهِ: أَیُّ عُرَیِّ الإِیمانِ أَوْثَقُ؟ فَقالُوا: اَللّهُ وَ رَسُولُه أَعْلَمُ وَ قالَ بَعْضُهُم: الصَّلاةُ وَ قالَ بَعْضُهُم: الزَّکاةُ وَ قالَ بَعْضُهُم: الصِّیامُ و قالَ بَعْضُهُم: اَلحَجُّ وَ العُمْرَةُ و قالَ بَعْضُهُم: الجِهادُ. فَقالَ رَسُولُ اللّهِ (ص) لِکُلِّ ما قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَیْسَ بِهِ وَ لکِنْ أَوْثَقَ عُرَیِّ الإِیمانِ الحُبُّ فِی اللّهِ وَ الْبُغضُ فِی اللّهِ وَ تَوالِی (تَوَلِّی) أَولِیاءَ اللّهِ وَ التَّبَرِّیَّ مِنْ أَعداءِ اللّهِ. [۸]
رسول خدا درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد به یارانش فرمود: استوارترین دستآویزهای ایمان کدام است؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر میدانند. بعضی گفتند: نماز؛ بعضی گفتند: زکات؛ بعضی گفتند: روزه؛ بعضی گفتند: حج و عمره و بعضی گفتند: جهاد. پس پیامبر خدا فرمود: برای همه آنچه گفتید فضیلتی است، ولی استوارترین دستآویزهای ایمان نیست، بلکه استوارترین دست آویز ایمان، دوستی در راه خدا، پیروی کردن از اولیای خدا و بیزاری جستن از دشمنان خداست.
این همه نیست مگر به دلیل آنکه دوستیها و دشمنیهای آدمی مبدأ همه کنشها و واکنشها و اثرگذاری و اثرپذیریهای او و تعیینکننده منش و روش او در زندگی فردی و اجتماعی است. نجات و رستگاری یا سقوط و گمراهی هر انسانی نیز بستگی تام و تمامی به این موضوع دارد که او در زندگی خود به چه کسی یا چه چیزی دلبسته و به ولایت که سرسپرده است.
حال این پرسش مطرح میشود که ما به پذیرش دوستی و سرپرستی چه کسی یا چه کسانی امر و از پذیرش دوستی و سرپرستی چه اشخاصی نهی شدهایم؟ در پاسخ این پرسش باید گفت در قرآن کریم و روایات معصومین (ع) به صراحت در مورد کسانی که باید مؤمنان به دوستی و ولایت آنها گردن نهند و همچنین کسانی که نباید مؤمنان در پی دوستی و ولایت آنها باشند، سخن گفته شده است که در اینجا به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
قرآن کریم در آیات متعددی به معرفی «ولیّ» مؤمنان پرداخته است که این آیه از آن جمله است: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعُونَ. [۹] ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
خداوند متعال در ادامه این آیه، کسانی را که ولایت خدا، رسول خدا (ص) و ولیّ خدا را گردن مینهند، به عنوان «حزب اللّه» میستاید: وَ مَنْ یَتَولَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبوُنَ. [۱۰] و هر که خدا و پیامبر او و مؤمنان را ولیّ خود گزیند، بداند که پیروزمندان، گروه خداوندند.
بر اساس آیه یاد شده، تنها خدا، پیامبر و جانشین پیامبر که در پایان آیه به کنایه از وی یاد شده است و همه میدانیم که او کسی جز امیر مؤمنان علی (ع) نیست صلاحیت ولایت بر مؤمنان را دارند. [۱۱] همچنین خداوند در مورد کسانی که مؤمنان باید از دوستی کردن با آنها و پذیرش سرپرستی و ولایتشان خودداری کنند، در قرآن کریم میفرماید: یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤمِنینَ. [۱۲]
ای کسانی که ایمان آوردهاید، به جای مؤمنان، کافران را به دوستی (سرپرستی) خود مگیرید. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصاری أَوْلیاءَ بَعْضُهُمْ أَولیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ. [۱۳] ای کسانی که ایمان آوردهاید، یهود و نصارا را دوستان (سرپرستان) [خود] مگیرید [که] بعضی از آنان دوستان (سرپرستان) بعضی دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستی (سرپرستی) گیرد، از آنان خواهد بود. آری، خدا، گروه ستمگران را راه نمینماید.
یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنْ الحَقِّ.... [۱۴] ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی (سرپرستی) مگیرید [، به گونهای] که با آنها اظهار دوستی کنید و حال آنکه به یقین، به آن حقیقت که برای شما آمده است، کافرند.
با توجه به اهمیت و نقش ولایت ورزی و برائت جویی در زندگی فردی و اجتماعی اهل ایمان، پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) در موارد متعددی، درباره دو موضوع یاد شده بحث کردهاند. آنان در مورد کسانی که شایسته است مؤمنان آنها را دوست و سرپرست خود برگزینند و همچنین کسانی که سزاوار است ایشان از پذیرش دوستی و ولایت آنها خودداری کنند، به تفصیل سخن گفتهاند تا آنجا که در برخی از مجموعههای روایی شیعه، بابی با عنوان «اَلْحُبُّ فِی اللّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللّه ِ» به این موضوع اختصاص یافته است. [۱۵]
با بررسی اجمالی روایاتی که در این زمینه از پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین (ع) وارد شده است، به روشنی درمییابیم که در اندیشه اسلامی، پذیرش ولایت و سرپرستی اهل بیت (ع)، محور همه دوستیها و مخالفت با ولایت آنها محور همه دشمنی هاست. از این رو اهل ایمان موظفند با هر کس که ولایت و سرپرستی اهلبیت (ع) را پذیرفته است، دوستی و با هر کس که از در دشمنی با این خاندان وارد شده است، دشمنی کنند.
رسول گرامی اسلام در این زمینه میفرماید: مَنْ أَحَبَّ أَنْیَرْکِبَ سَفینَةَ النَّجاةِ وَ یَتَمَسَّکَ بِالْعُروَةِ الْوُثْقی وَ یَعْتَصِمَ بِحَبْلِاللّهِ الْمَتینِ فَلْیُوالِ عَلیِّاً بَعْدی وَ لْیُعادِ عَدُوَّهُ وَلْیَأْتَمَّ بِاْلأَئِمَّةِ الْهُداةِ مِنْ وُلْدِهِ. [۱۶] هر که دوست دارد بر کشتی نجات بنشیند و به دستگیره استوار چنگ آویزد و ریسمان محکم خدا را بگیرد، باید پس از من علی را دوست بدارد و با دشمنش، دشمنی ورزد و از پیشوایان هدایت که از نسل اویند، پیروی کند.
در روایت دیگری، امام باقر (ع) در پاسخ کسی که از آن حضرت خواسته بود او را از دینی که خود و اهل بیتش برآنند، آگاه سازد، فرمود: شَهادَةُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ (ص)، وَالاْءقرارُ بِما جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ الْوَلایَةُ لِوَلیِّنا وَالْبَراءَةُ مِنْ عَدُوِّنا وَالتَّسلیمُ لِأَمْرِنا وَ انْتِظارُ قائِمِنا وَ الإجْتِهادُ وَ الْوَرَعُ. [۱۷] گواهی به اینکه خدایی جز خدای یکتا نیست و اینکه محمد درود بر او و خاندانش باد فرستاده خداست؛ اقرار به آنچه از سوی خدا آمده است؛ دوستی دوستان ما؛ بیزاری جستن از دشمنان ما؛ تسلیم شدن در برابر فرمان ما؛ چشم به راه بودن قائم ما؛ تلاش در راه اطاعت خدا و پاکدامنی و پرهیزکاری.
اگر به این آیات و روایات فراتر از زاویه نگاه محدود مذهبی و فرقهای توجه شود، میتوانند معیار تشخیص دوستان و دشمنان ما در عصر حاضر و تعیین حدود دوستیها و دشمنیهای ما باشند. بنابراین میتوان گفت از آنجا که عصر حاضر، عصر امامت و ولایت امام مهدی (ع) است و ایشان حجت الهی در زمان هستند، از یک سو وظیفه داریم به ریسمان ولایت مهدوی چنگ زنیم و همه مناسبات فردی و اجتماعی خود را بر اساس خواست و رضایت او سامان دهیم. از سوی دیگر، مکلفیم از تمسک به ولایت دشمنان آن حضرت خودداری کنیم و از هر آنچه در تقابل با این ولایت است، بیزاری جوییم. این موضوع، مبنا و اساس انتظار در تفکر شیعه است.
بدون تردید، امروز فرهنگ و تمدن برخاسته از «اومانیسم»، «سکولاریسم» و «لیبرالیسم» غربی که با خوی استکباری و برتری طلبی خود در پی حاکمیت بخشیدن ولایتش بر سراسر جهان است، در تقابل جدی با فرهنگ ولایت محور شیعی و آرمان «حقیقت مدار»، «معنویت گرا» و «عدالت محور» مهدوی قرار دارد. از این رو، همه منتظران واقعی و هواخواهان ولایت مهدوی باید از این فرهنگ و تمدن بیزاری جویند و با سلطه طلبی آن مقابله کنند.
۴. ضرورت ولایت ورزی و برائت جویی
در فرهنگ شیعی، امامان معصوم (ع) مظهر همه خوبیها و دشمنان آنها مظهر همه بدیها هستند و به طور طبیعی کسی که در پی خوبیها و دوری از بدی هاست، راهی جز دل بستن به حضرات معصومین و برائت از دشمنان آنها ندارد.
امام صادق (ع) در این زمینه میفرماید: نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوْعِنا کُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلاةُ وَ الصِّیامُ و… وَ عَدُوُّنا أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبِیحٍ وَ فاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْکِذْبُ وَ الْبُخْلُ وَ الَّنمِیمَةُ و.... [۱۸] ما ریشه همه خوبی هاییم و همه خوبیها از شاخ و برگ ماست. از جمله خوبیها یگانهپرستی، نماز، روزه و… است. دشمن ما ریشه همه بدیهاست و همه اعمال زشت و ناشایست از شاخ و برگ آنهاست که دروغگویی، تنگنظری، سخن چینی و… از آن جمله است.
در روایت دیگری که از امام موسی کاظم (ع) در تفسیر آیه شریفه «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ…؛ بگو: پروردگار من فقط زشتکاریها را چه آشکارش [باشد] و چه پنهان…، حرام گردانیده است»، [۱۹] نقل شده، این موضوع با عبارت دیگری بیان گردیده است: إِنَّ القُرآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِیعُ ما حَرَمَّ اللّهُ فِی القُرآنِ هُوَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ مِنْ ذلِکَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ، وَ جَمِیعُ ما أَحَلَّ اللّهُ تَعالی فِی الْکِتابِ هُوَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ مِنْ ذلِکَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ. [۲۰] برای قرآن ظاهری است و باطنی. همه آنچه را خداوند در قرآن حرام کرده، ظاهر قرآن است و باطن آن پیشوایان ستمکارند و همه آنچه را خدای تعالی در قرآن حلال فرموده ظاهر قرآن است و باطن آن پیشوایان حق (ائمه معصومین (ع)) هستند.
بنابراین برای همه کسانی که طالب هدایت و رستگاریاند، به ویژه برای کسانی که سر در گرو ولایت آخرین امام از سلسله اولیای خدا، حضرت مهدی (ع) دارند، ضروری است که دوستان و دشمنان اهل ایمان را بشناسند. اینان تا ولایت مهدوی را که استمرار ولایت الهی، ولایت محمدی و ولایت علوی است و نیز کسانی را که در تقابل با جریان ولایت مهدوی هستند، چنان که بایسته است، نشناسند، نمیتوانند چنان که شایسته است، به ریسمان ولایت مهدوی درآویزند و از دشمنان این ولایت بیزاری جویند.
حضرت امام خمینی (ره) در این زمینه میفرماید: شرط ورود به صراط نعمت حق، برائت و دوری از صراط گمراهان است که در همه سطوح و جوامع اسلامی باید پیاده شود. [۲۱]
با توجه به مطالب یاد شده میتوان گفت ولایت ورزی و برائتجویی دو رکن اساسی انتظار هستند و تنها کسانی را میتوان از جمله منتظران واقعی برشمرد که در دوران غیبت تولّی و تبرّی را به مفهوم کامل آن، پیشه خود سازند.
[۱]. سوره بقره (۲)، آیه ۲۵۷؛ ر. ک: سوره جاثیه (۴۵)، آیه ۱۹.
[۲]. ر. ک: محمد بنمکرم ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص ۴۰۷، ماده «ولیّ»؛ احمدبن محمد الفیوّمی، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، صص ۶۷۲ و ۶۷۳؛ لغتنامه دهخدا، ج ۵، ص ۶۲۷۲، ماده «تولی».
[۳]. ر. ک: المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، همان، صص ۴۶ و ۴۷، ماده «بری»؛ لغتنامه دهخدا، ج ۴، ص ۵۷۵، ماده «تبری».
[۴]. ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی اسلام، چاپ دوم: قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷، صص ۴۲۹۴۴۶.
[۵]. الکافی، ج ۲، ص ۱۲۵، ح ۵.
[۶]. همان، ص ۱۲۴، ح ۱.
[۷]. همان، ص ۱۲۷، ح ۱۶.
[۸]. همان، ص ۱۲۵ و ۱۲۶، ح ۶.
[۹]. سوره مائده (۵)، آیه ۵۵.
[۱۰]. سوره مائده (۵)، آیه ۵۶.
[۱۱]. ر. ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۲، صص ۴۷۵ ۴۸۷.
[۱۲]. سوره نساء (۴)، آیه ۱۴۴.
[۱۳]. سوره مائده (۵)، آیه ۵۱.
[۱۴]. سوره ممتحنه (۶۰)، آیه ۱.
[۱۵]. ر. ک: الکافی، ج ۲، صص ۱۲۴ ۱۲۷؛ بحارالانوار، ج ۶۶، صص ۲۳۶ ۲۵۳.
[۱۶]. محمدبن علیبن حسین شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۲۹۲، ح ۴۳، به نقل از: محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة (همراه با ترجمه فارسی)، ترجمه: حمیدرضا شیخی، چاپ دوم: قم، دارالحدیث، ۱۳۷۷، ج ۲، صص ۹۷۴ و ۹۷۵.
[۱۷]. بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۴، ح ۱۵.
[۱۸]. الکافی، ج ۸، ص ۲۰۳، ح ۳۳۶.
[۱۹]. سوره اعراف (۷)، آیه ۳۳.
[۲۰]. الکافی، ج ۱، ص ۳۷۴، ح ۱۰.
[۲۱]. صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۱۴.
نظر شما