اصطلاح "موسیقی زیرزمینی"نخستین بار به تشکل هایی مانند جنبش "بیت"در دهه 1950میلادی اطلاق شد و سپس برای توصیف خرده فرهنگ های وسیعی که از اوایل تا اواسط دهه 1960به راه افتادند به کار برده شد.
در دهه 1960فرهنگ متقابل به وضوح در آمریکای شمالی مشهود بود و در سبک های زندگی جمعی و ضد استقرار مجال بروز می یافت اما به سرعت به پدیده ای بین المللی مبدل شد.حضور این فرهنگ در بریتانیا قدرت بیشتری داشت و عموما به اینگونه فعالیت ها اصطلاح زیرزمینی (under ground) اطلاق می شد.
ازآن پس ودر دهه های اخیراصطلاح" فرهنگ متقابل" برای گروه ها و خرده فرهنگ هایی که خارج از جریان عمومی و اصلی اقتصادی و اجتماعی وجود دارند و گاه در تضاد با آنها قرار می گیرند به کار برده می شود.
ریشه های این اصطلاح را می توان درگروه های بیت دهه 1950 میلادی جستجو کرد، بیت ها بعد از جنگ جهانی دوم در پاریس رشد و نمو یافتند ودر ناحیه دانش آموزی "لفت بنک"(left bank)تحت تاثیر روشنفکران(قلندرمآب)پاریس قرارداشتند.
بیت ها که به شدت حول ارزش های اگزیستانسیالیستی ، بیهودگی عمل و نگاهی نهیلیستی درباره تغییرات اجتماعی توافق داشتند؛به عرفان شرقی،موسیقی جز(jazz)شعر،روان گردان ها و ادبیات روی آوردند.
این جنبش که مرکز آن در "گرین ویچ ویلج" نیویورک بود، به واسطه نویسنده هایی مانند "کروآکوگینزبرگ" محبوب شد و در اوایل 1960 سراسر آمریکا را تحت تاثیر خودقرارداد.
بیت های نگاهی رومانتیک و آنارشیستی داشتند و فردانیت(individualiti)یک شعار اصلی برای آنان بود و به رفتارهاوشیوه های زندگی طبقه متوسط به شدت معترض بودند.
دردهه 1960واژه فرهنگ متقابل توسط نظریه پردازان اجتماعی مانند تروسوک ومارکوزه،به کاربرده شدوبرچسبی شد فراگیر برای نامیدن گروه ها و ایدئولوژی های متنوعی که در جنبش آمریکایی وجود داشتند.
بعدها"فرهنگ متقابل" به عنوان یک واحد نسل شناسی شناخته شد که گاه به نام فرهنگ جوانان هم خوانده می شد و مفاهیم سنتی رفتار،آموزش و اخلاقیات را به چالش می کشید ودرجست و جوی هویتی مجزا ازآنچه که خانواده یادیگرنهاد هابه فرد می بخشید بود.
در ایالات متحده آمریکا عناصر فرهنگ متقابل با سیاست چپ جدید ( دانشجوهای جامع دموکراتیک ) تناسب داشت و درنهایت منجر به برخی از تغییرات سیاسی به خصوص تغییر درفعالیت های اجتماعی در زمینه بهداشت، آموزش و محیط زیست شد.در عین حال که این موضوع ها موجب شدبرخی به جوانان به عنوان نسلی که از نظر سیاسی پیشرقته اند بنگرند،درقلب جنبش نوعی سیاست فرهنگی سمبولیک ارائه می شد که توسط هیپی ها شدت بیشتری یافت در نتیجه می توان گفت که فرهنگ متقابل سلسله ای از تضادها را جسمیت می بخشید.
بر اساس نمونه، این فرهنگ در دوره رفاه اقتصادی متناسب رشد کرد.این دوره این امکان را برای اقتصاد فراهم آورد که گروه قابل توجهی ازمردم که بیکاربودند بتوانند با درآمدهایی - در حد گذران زندگی- به حیات خود ادامه دهند درحالی که این مردم به نوعی ضد اجتماع و اقتصاد متعارف آن روزگار بودند.
نظر شما