پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۳ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰

مروری بر خاطرات ایثارگران در دفاع مقدس؛

روایت آب‌ و خون؛ برگی از رشادت‌های غواصان در جنگ تحمیلی

روایت آب‌ و خون؛ برگی از رشادت‌های غواصان در جنگ تحمیلی

مشهد ـ یکی از مهمترین و خطیرترین مسئولیت‌های جنگ بر دوش غواصان بود. جان برکفانی که در سخت‌ترین شرایط ممکن و با کمترین تجهیزات دل به آب‌ها می‌زدند تا قدم در راه حفاظت از این آب و خاک بردارند.

خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: سالهاست که جنگ ایران و عراق تمام شده، اما هنوز حال وهوای ایثارگری‌های رزمندگان در این برهه تاریخی تازه است و یادگاران آن زمان ناقل خاطرات پر از رمز و راز و عبرت هستند.

یکی از مهمترین و خطیرترین مسئولیت‌های جنگ بر دوش غواصان بود. جان برکفانی که در سخت‌ترین شرایط ممکن و با کمترین تجهیزات دل به آب‌ها می‌زدند تا قدم در راه حفاظت از این آب و خاک بردارند.

علیرضا یوسفی بایگی در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: از اوایل سال ۶۱، زمانی که ۱۴ ساله بودم، وارد جنگ شدم و بعد از گذراندن دوران آموزشی تخریب، وارد گردان شدم و بعدها به عنوان فرمانده مسئولیت قبول کردم.

نوجوانی کم سن و سال می‌خواست وارد گردان غواصی شود. از او اصرار و از ما امتناع؛ حتی گفتیم لباس غواصی اندازه تو پیدا نمی‌شود. او که از جنس لباس‌ها خبر نداشت، گفت به من پارچه بدهید تا خودم برای خودم لباسی بدوزم فرمانده گردان تخریب یاسین با بیان اینکه خاطرات جنگ سراسر تجربه و عبرت است، درباره شور نوجوانان در جبهه‌ها گفت: در زمانی که قبل از عملیات کربلای ۵ برای جذب نیروی جدید به گردان‌ها رفته بودیم، نوجوانی کم سن و سال، با جثه بسیار کوچک می‌خواست وارد گردان غواصی شود. از او اصرار و از ما امتناع؛ با اینکه ما به او می‌گفتیم امکان ورود به گردان غواصی نداری اما او اصرار داشت و حتی می‌گفت می‌خواهم با هرکه بخواهید کشتی بگیرم و مسابقه بدهم تا خودم را به شما ثابت کنم.

وی ادامه داد: به این نوجوان گفتیم که لباس غواصی اصلاً به اندازه تو پیدا نمی‌شود اما او که از جنس مخصوص لباس‌ها خبر نداشت، گفت به من پارچه بدهید تا خودم برای خودم لباس بدوزم. بالاخره وارد گردان شد و در نهایت هم به شهادت رسید.

ضعف تجهیزاتمان را با معنویت جبران می‌کردیم

یوسفی با بیان اینکه امکانات دشمن از ما خیلی بیشتر بود و ما برای جبران آن نیاز به ابتکارات داشتیم، اظهار کرد: با وجود ضعف تجهیزات، اما حس معنویت و ایمان به خدا بین بچه‌ها باعث می‌شد تا احساس شکست و ضعف نکنیم. در آن برهه با وجود این کمبودهای تجهیزاتی اما دشمن جرأت نکرد از سمت خرمشهر به ما حمله کند و از سمت جاده شلمچه به سمت ما آمد و با هم درگیر شدیم.

وی بیان کرد: من در گردان، مسئولیت آموزش آبی خاکی را هم داشتم و این آموزش‌ها در شرایط بسیار سخت انجام می‌شد. در آب بسیار سرد چندین برابر مسافت عملیاتی را تمرین می‌کردیم و شعار ما هم این بود هرچه در آموزش بیشتر عرق بریزیم، در عملیات کمتر خون می‌دهیم.

فرمانده گردان تخریب و غواصی در خصوص کمبود امکانات بیان کرد: در حالی که غواصان عراقی مجهز به تمامی امکانات مخصوص بودند نیروهای ما با امکانات ساده مثل لباس غواصی، فین (کفش غواصی) و لوله‌ای حدوداً ۳۰ سانتی متری به نام اشنوگل برای تنفس، دل به آب می‌زدند. برای اینکه آب با شدت وارد اشنوگل نشود، وسیله‌ای مثل توپ پینگ پنگ به سر آن وصل می‌کردیم تا فشار آب را کاهش دهد.

وی درباره عملیات مهم غواصی در جنگ هم گفت: والفجر هشت که منجر به تصرف فاو شد، کربلای ۵ که منجر به شکست ماشین جنگی عراق شد و کربلای ۴، سه عملیات گسترده غواصی نیروهای ایرانی بود؛ عملیات‌هایی که با تمام کمبود امکانات و تجهیزاتمان انجام می‌شد.

تجهیزاتمان غواصی ما کامل نبود؛ لباس‌های گشادی داشتیم که وقتی وارد آب می‌شدیم، سرما بیشتر احساس می‌شد و بیماری برخی از رزمنده‌های را به دنبال داشت سعید دانشپور نیز در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه درسم خیلی خوب و با دیدن کمبود امکانات بهداشتی در جنگ دوست داشتم پزشک شوم، اظهار کرد: وسط امتحاناتم بود که به جنگ رفتم و نشد آن موقع تحصیلاتم را ادامه دهم.

این غواص تخریب‌چی در دوران دفاع مقدس ادامه داد: تخریب‌چی از مهمترین نیروهای جنگ بود، به طوری که کل عملیات به او وابسته بود. مدتی آموزش دیدم و در عملیات کربلای ۵ وارد گردان غواصی شدم. لباس‌های ما گشاد بود و وقتی وارد آب می‌شدیم سرما بیشتر حس می‌شد و بعضی از نیروها به بیماری تب رودخانه‌ای مبتلا می‌شدند.

وی افزود: در شب عملیات کربلای ۴ به پاساژ ولیعصر که نزدیک اروند بود و تخلیه شده بود رفتیم. حال وهوای خاصی بود و هرکدام از رزمنده‌ها مشغول کاری بودند. اکثراً در حال راز و نیاز بودند. در عین حال روحیه همه خوب بود که دلیلش معنویت موجود بین بچه‌ها بود. موقع خداحافظی، جلیل محدثی، گردان را فراخواند و گروهان اول و دوم را فرستاد تا وارد آب شوند. بعد نوبت دو گروهان بعدی شد که فرمانده این دو گروهان، شهید کروبی و شهید مؤمن بودند.

دانشپور ادامه داد: بعد از ورود به آب شروع به فین زدن کردیم. یک حسی از درون به من می‌گفت این آخرین بار است که فین به پاهایم میزنم. بعد از آن آتش دشمن فراگیر شد که متوجه شدیم دو دسته‌ای که جلو رفته بودند لو رفته‌اند. اما ما از فرصت سرگرم شدن عراقی‌ها استفاده کردیم و پشت سر آنها از زیر آب حرکت کردیم و یک گروهان ۲۵ نفره صحیح و سالم به آن طرف اروند رسیدیم.

وی اظهار کرد: سیم خاردارهای عراقی‌ها خیلی زیاد بود و امکان حرکت به جلو نبود. قسمتی از سیم خاردارها را قطع کردم و دیدم بخشی از راه به صورت معجزه آسایی باز شد. نیروها مشغول تیراندازی شدند و من هم مشغول باز کردن معبر شدم. وقتی باز شد با تکبیر گفتن من نیروهای عراقی پا به فرار گذاشتند و سه عراقی به داخل سنگر رفتند. من که از نیروهای خودی کمی فاصله گرفته بودم کمین کردم و اسلحه کلاشینکف را روی حالت تک تیر گذاشتم. بعد از مدتی نفر اول از سنگر بیرون آمد اولین تیر را که به سمت بچه‌ها زد، با یک تیر کارش را تمام کردم. نفر دوم و سوم هم به نوبت آمدند که آنها هم به هلاکت رسیدند.

غافلگیری با بالگرد عراقی‌ها و بعد هم اسارت

دانشپور بیان کرد: بعد از آن برای پاکسازی سنگرهای عراقی رفتیم و تمامی تجهیزات دشمن را به غنیمت برداشتیم. در حالی که کارمان داشت تمام می‌شد با بالگرد دشمن مواجه شدیم. یک فرمانده عراقی با چند سرباز آمدند. در ابتدا فرمانده می‌خواست ما را آزاد کند که این مسئله هیاهو و اختلافی بین آنها به وجود آورد. نیروهای عراقی به فرمانده شأن گفتند برو ببین آنها چه بلایی سر نیروهای ما آوردند بعد نظرت عوض می‌شود. فرمانده عراقی سری به سنگرها زد و با جنازه‌ها و تجهیزات به غارت رفته روبرو شد وقتی برگشت با عصبانیت یکی از نیروهای ما را با یک گلوله به شهادت رساند. من هم چشمانم را بستم و شهادتین گفتم اما دیدم که ناگاه ما چند نفر باقیمانده را سوار ماشین جنگی کرده و به اسارت بردند.

سیدجواد کافی نیز در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه در سال ۶۳ و در ۱۴ سالگی با دستکاری کردن شناسامه وارد جبهه شدم، گفت: در تربت جام دوره آموزشی را گذراندم و اعزام شدم. ۶ ماه در کردستان بودم و سپس عازم جنوب و عضو واحد تخریب لشکر امام رضا (ع) شدم.

یک بسیجی باید توان جنگیدن در دشت و کوه و دریا را می‌داشت تا بتواند کمبود نیرو را جبران کند این غواص تخریبچی در دوران دفاع مقدس با بیان اینکه یک بسیجی باید توان جنگیدن در دشت و کوه و دریا را می‌داشت تا کمبود نیرو جبران شود، درباره حضورش در عملیات کربلای ۴، اظهار کرد: این عملیات بسیار سخت و مهم بود و باید در آن طی سه مرحله شهر بصره تصرف می‌شد.

وی با بیان اینکه در خرمشهر دوره آموزشی را در اروند گذراندم و اکثر آموزش‌ها هم در نیمه‌های شب بود تا عراقی‌ها متوجه نشوند، افزود: در آن سرمای استخوان سوز به آب می‌زدیم تا دشمن متوجه حضور ما نشود. هوا و آب رودخانه آنقدر سرد بود که صدای به هم خوردن دندان‌ها شنیده می‌شد. وقتی فین ها را می‌پوشیدیم، نمی‌توانستیم رو به جلو راه برویم و باید برعکس و به پشت به داخل آب می‌رفتیم.

کافی با بیان اینکه در نهایت به خاطر لو رفتن عملیات از یک گروهان ۱۲۰ نفره فقط سه نفر برگشتیم، افزود: بقیه نیروها در این عملیات شهید شدند و ما جاماندیم.

وی از دو نوجوان شهید هم یاد کرد و گفت: برادران محمدزاده ۱۴ و ۱۶ ساله اهل فردوس بودند، غروب در زیر باران شدید فرمانده دستور به تمرین در اروند داد. ناگهان همهمه عجیبی در گروهان به وجود آمد. دیدیم شدت امواج آب زیر پای دو نفر را خالی کرده و به زیر آب کشانده است. یکی از آن دو نفر همان برادر کوچک‌تر بود که به خاطر رعدو برق و باران شدید و مواج بودن رودخانه غرق شد. در راه برگشت در فکر این بودیم که چگونه این خبر را به برادر بزرگ‌تر بدهیم. در گروهان جمع شدیم و انگار که او متوجه چیزی شده بود و ماهم نمی‌دانستیم چطور به او بگوییم.

این غواص گردان یاسین ادامه داد: در آن سکوت سهمگین بالاخره یک نفر گفت: علی شهید شد. برادر بزرگ‌تر بعد از مدتی سکوت، لبخندی زد و گفت: با اینکه از من کوچک‌تر بود، اما از من جلو زد..؛ همه ما به حال این دو برادر غبطه خوردیم و اشک ریختیم. بعد دیدیم در حال عبادت است و در نهایت خودش هم در سال ۶۶ به برادر شهیدش پیوست.

داستان تکراری دستکاری شناسنامه و اعزام به جبهه

مجید غفاریان نیز در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: من هم از جمله کسانی بودم که با دستکاری شناسنامه به جبهه رفتم و در لشکر ۲۱ امام رضا (ع) وارد گردان تخریب شدم.

گاهی در تمرین‌های غواصی، ۱۵ کیلومتر را زیر آب طی می‌کردیم و مجبور بودیم شب تا صبح زیر آب بمانیم؛ واقعاً نفس کشیدن در چنین شرایطی سخت می‌شد این غواص تخریبچی دوران جنگ بیان کرد: قبل از عملیات کربلای ۴ از یگان تخریب گردان یاسین به یگان غواصی فرستاده شدم و در آذرماه سال ۶۵ دوره آموزشی را در رودخانه کارون گذراندم. هیچ وقت سرمای آن شب‌ها را از یاد نمی برم.

وی با بیان اینکه نفس کشیدن زیر آب در طولانی مدت واقعاً سخت بود، افزود: گاهی پیش می‌آمد که ۱۵ کیلومتر را طی می‌کردیم و شب تا صبح زیر آب می‌ماندیم. در زمان‌هایی که اکسیژن کم می‌آوردم، مجبور بودم سرم را لحظه‌ای از آب بیرون بیاورم و بعد دوباره به زیر آب می‌رفتم. درهمین حین منورهای عراقی را می‌دیدم که در نیمه‌های شب فاصله خرمشهر تا بصره را مثل روز روشن می‌کردند.

غفاریان ادامه داد: گروهان ما کم سن و سال بود که آموزش‌های خاصی دیدیم و به عنوان گروهان پشتیبان فعالیت داشتیم. در عملیات کربلای ۵ در همان دو سه شب اول در هلالیه خرمشهر مجروح شدم اما فکر کردند که شهید شدم. من را به جمع شهدا بردند و بعد از چند روز که از کما خارج شدم دیدند که پلاستیکی که دورم کشیده بودند عرق کرده و فهمیدند و مرا از آن جمع جدا کردند.

وی با بیان اینکه حجم جراحت و تغییر چهره ام آنقدر زیاد بود که دم در خانه پدرم مرا نشناخت، اظهار کرد: بعد از مدتی استراحت به جبهه رفتم و در کربلای ۸ شرکت کردم که بعد از آن جنگ به پایان رسید.

پایان جنگ اما باعث نشد که این سختی‌ها ورشادت ها فراموش شود و در چهل سالگی دفاع مقدس بار دیگر با مرور خاطرات و یاد سختی‌های رزمندگان گامی در حفظ واقعیت‌ها و جلوگیری از تحریف‌ها برداشته می‌شود.

کد خبر 5030848

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • ع مرادیان IR ۲۰:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۹/۱۲
      0 0
      عاشق ان یار خراسانیم