به گزارش خبرنگار مهر، اندیشمندان و روشنفکران هریک فراخور تخصص و دغدغههای خویش دربارۀ موضوعات گوناگونی اظهار نظر می کنند. جامعه، تاریخ، روان آدمی، طبیعت، ستارگان، گیهان و... هریک قادرند موضوع عمری مداقه و توجه قرار گیرند. از رویکرد التفاتی و انتخابی دانشمندان و اندیشمندان به موضوعات گوناگون علاوه بر آنکه مطالبی دربارۀ مباحث مورد توجه آنها خواهیم دانست از دغدغهها و حساسیتهای آن متفکران نیز اموری بر ما رخ می نمایند.
به معنای دیگر، هر اثری کم و بیش رنگ و انگی از شخصیت مؤثر را به همراه دارد . اما واضح است که آنگاه که گروه دانشمندان و متفکران موضوع تحقیق و جستجو واقع می شوند فربهگی این ویژگیهای شخصیتی بیشتر و بهتر خود را به ما نشان می دهد. آنجا که روشنفکران به طور مثال نظرات و مواضع خود را در بارۀ مقولۀ روشنفکری بیان می کنند علاوه بر آنکه خصایص و توصیفاتی از این گروه خواهیم دانست بیش از پیش از آرمانها، الگوها، نیات و شخصیت آن روشنفکر درخواهیم یافت که این آگاهی می تواند مکمل و متمم نگاه اول او در باب مبحث "روشنفکری" باشد.
دکتر علی شریعتی نیز بیرون از دایرۀ این موضوع قرار نمیگیرد و هر چه عمیقتر و دقیقتر برداشتهای "روشنفکرشناسانه" او را بشکافیم بیشتر و بهتر به کنه حرکت و جریانی که به وجود آورده و شخصیت و آرمانهایش پی خواهیم برد. آنچه او نیز در مورد روشنفکران می گوید جدا از حرکت و مواضع شخصی وی دربارۀ مقولات مهم اجتماعی، سیاسی ، فرهنگی و عقیدتی نیستند.
از آنجا که مواضع و اعمال روشنفکران و از جمله آنها شریعتی به "معضل شناسیها" و "مشکل یابیها"ی آنها بستگی تام دارد نگاهی کوتاه و مقدماتی بر "مشکل شناسی" شریعتی بر برداشتهای او از روشنفکران پرتو درخشانی خواهد افکند.
اما شریعتی مشکلات و معضلات تمدن ایرانی را در چه موضوعاتی می بیند و رویکرد او به این قضیه چگونه رویکردی است؟ در اندیشهها و آرای شریعتی، "خود"، "خویشتن" ، "شخصیت" و "هویت" مفاهیمی بس درخشان هستند که بسیاری از نظرات او بر این مفاهیم اولیه استوارند. این اصطلاحات کم و بیش در دیدگاه شریعتی معنا و تعریف یکسان و مشابهی را دارا هستند. "خود" ، "خویشتن" یا "هویت" در نظر او مجموعۀ سرمایه¬هایی هستند که شخص از تاریخ و فرهنگ و مذهبش می گیرد.
شریعتی بزرگترین تجلی این شخصیت را در قضاوتهای انسان می بیند. همۀ آسیب شناسیهای شریعتی از آنجا شروع می شود که این "خود" و "شخصیت" تحقیر، مجروح و معیوب می شود به گونه ای که کاملاً فاقد انتخاب و اختیار است. از نظر شریعتی تجلیات این فاقد انتخاب بودن زیادند که از مهمترین آنها ازخودبیگانی و الیناسیون است. او از انواع این گمگشتگی به مواردی چون: الیناسیون به وسیلۀ ابزار کار، الیناسیون به وسیلۀ اعتقاد، الیناسیون به وسیلۀ فرهنگ بیگانه، الیناسیون به وسیلۀ پول و... اشاره می کند.
اینها البته همۀ تصاویری معوج و اشتباه از خویشتن را ایجاد می کنند. شریعتی آنگاه برای علل و دلایل این "از خودبیگانی" بر عناوینی چون: استبداد، استثمار، استعمار، استضعا و استحمار دست می گذارد و بیش و پیش از همه حول و حوش مقولۀ استعمار جولان می دهد: " علت اصلی پریشانیها... دوتاست: اول استعمار و دوم استحمار. هر نقشی، هر حرفی، هر دعوتی، هر سعادتی، هر لذتی، هر پیشرفتی، هر قدرت و تمدن و فرهنگی که در مسیر خودآگاهی انسانی و در مسیر خودآگاهی اجتماعی برای ما مطرح نشود اغفال اندیشهها از انسان بودن و از مستقل زیستن است ، استحمار است (استحمار یعنی خر کردن مردم ). استحمار عاملی است برای انحراف یا اغفال ذهن از خودآگاهی انسانی و خودآگاهی اجتماعی". شریعتی این نوع استحمار را نیز به دو نوع کهنه و نو تقسیم می کند و از نوع کهنه به مواردی چون: مذهب، زهد، اخلاق، تصوف، شعر، قومیت، گذشته پرستی و فلسفه و از نوع نو به مواردی چون: تخصص، علم، تواناییهای مادی و بدنی، آزادیهای فردی و آزادی جنسی، آزادی زن و تقلید اشاره می کند.
نگاه او در ارتباط با هویت ملی – دینی ما رویکرد فردی است که بدبینانه در پس هر رویداد و اتفاقی، حضور دست ناپیدای دسیسهگری را خبر می دهد که همیشه و همه جا مشغول طرح نقشه برای از بین بردن خویشتن و هویت ماست. به معنای دیگر، از میان عوامل خارجی و داخلی "از خودبیگانگی " ما، شریعتی بیشتر بر عوامل خارجی دست می گذارد. اما عوامل خارجی نیز نزد وی بیش و پیش از آنکه مواجهه طبیعی دو تمدن و فرهنگ معنی دهد بدان معنا است که استحمارگران و استعمارگرانی خاص هستند که همیشه و همه جا با فکر "از ببین بردن هویت ما" سر می کنند. بدین گونه است که شریعتی فرمان "بازگشت به خویشتن" را صادر می کند .
"بازگشت به خویشتن" در نظر وی صعود از "خودبیگانگی فرهنگی" و "بیمعنایی وجودی" و "بی شخصیتی تاریخی" به مرحلۀ "خودزایی و خودآگاهی انسانی" معنا می دهد. شریعتی در ارتباط با این نظریه خویش با پرسشها و ابهامات زیادی مواجه است: بازگشت به این خویشتن اصیل انسانی چگونه و به وسیلۀ چه افرادی صورت می گیرد؟ جایگاه و مقام "دیگری" ( فرهنگ مغرب زمین) در این بازگشت چیست؟ جایگاه مقولات "صدق"، "کذب" در این بازگشت و رویکرد عملگرایانه و ابزارانگارانه کدام است؟ در حالی که هویت ، شخصیت و خویشتن ما بیمار و مجروح است ما به عنوان حاملان این خویشتن و هویت چگونه میتوانیم به بازشناسی و بازیابی هویت اصیلمان بپردازیم؟
عاقبت آنکه شریعتی به طرح این مقوله می پردازد که بازگشت ما بازگشت ملتی متکی بر تاریخ و اسلامی متکی بر توحید معنا می دهد و این رویکرد است که اولاً به ما شناسنامه و آیین خود ماندن میدهد و ثانیاً در برابر هجوم ایدههای وارداتی، چگونه بودن و چگونه رفتن را به ما می آموزد. اما این نظر نیز کم و بیش با چون و چراهای زیادی روبرو است و آنچه از آثار شریعتی هم برداشت می شوند متوجه پاسخ به برخی از این پرسشها بوده اند.
یکی از ابهامات بزرگ شریعتی در قبال "نظریۀ بازگشت به خویشتن" آن است که چگونه حاملان و عاملان هویت و شخصیت مصدوم، مجروح و فاقد انتخاب می توانند به خویشتن اصیل خویش که در نظر شریعتی همان هویت ایرانی – اسلامی است بازگردند؟ و این فرایند چگونه و به وسیلۀ چه کسانی باید صورت بگیرد؟ بدین گونه است که او پای روشنفکران را به میدان می کشد.
روشنفکر شریعتی باید نوع تازه ای بیندیشد، این روشنفکر مهم نیست که سواد داشته باشد و یا نداشته باشد، مهم نیست که فقیه، فیلسوف، فیزیکدان، شیمیدان، مورخ و ادیب باشد یا نباشد ، مهم آن است که زمانش را حس کند و مردمش را بفهمد و دریابد که چگونه مسئولیتش را به انجام برساند و در این راه فداکاری و ایثار داشته باشد. شریعتی روشنفکر را فردی پیامبرگونه می بیند که مسئولیت و هدفش خودآگاهی به تودۀ منحط و منجمد و نشان دادن "جهت" و رهبری حرکت و برافروختن آتش یک ایمان تازه در جامعۀ راکد و جامد است.
"روشنفکر عبارتست از یک انسان آگاه نسبت به ناهنجاریها و تضادهای اجتماعی، آگاه به عوامل درست این تضاد و ناهنجاری ، آگاه نسبت به نیاز قرن و این نسل و مسئول در ارائۀ راه نجات جامعه از این وضع ناهنجار محتوم و تعیین راه حل و ایده آلها ی مشترک برای جامعه و بخشیدن یک عشق و ایمان مشترک جوشان به مردم . این روشنفکر باید در متن سرد و منجمد اجتماع منحط سنتی اش حرکت ایجاد کند و آگاهی و خودآگاهی خویش را به مردمش منتقل کند و در یک کلمه برای جامعه اش "پیغمبری" کند ، ادامه دهندۀ راه پیامبران تاریخ که ایجاد عشق و ایمان و هدف و حرکت بود برای هدایت و عدالت باشد. زبان این روشنفکر هم باید متناسب با زمان و راه حلهایش متناسب با این ناهنجاریها و سرمایه اش متناسب با این فرهنگ باشد.
دربارۀ دیدگاههای "روشنفکرشناسانه" دکتر علی شریعتی البته حرف و حدیث بسیاری وجود دارند. به نظر ما چنین تلقیای از روشنفکران نه ممکن است نه مقدور . ممکن نیست چون روشنفکری که او ارائه می دهد پیامبری است که همه نقشهای پیامبرگونه را برعهده می گیرد در حالی که ما می دانیم جهان ما از وجود چنین افراد متعالی خالی است. علاوه بر این امکان به وجود آمدن روشنفکرانی چنین بزرگ و فداکار و چند بعدی در فرهنگی که به زعم او فرهنگی بیمار است میسور و مقدور نیست. این مشی مطلوب نیز نیست چون روشنفکر شریعتی حتی برای افراد جامعه تصمیم هم می گیرد و دید نخبه گرایانه شریعتی اجازه توجه جدی به اکثریت افراد را نمی دهد. تذکار این خللها البته چیزی از اهمیت شریعتی به عنوان یک روشنفکر دینی ایران معاصر نمیکاهد و نگارنده با توجه به این پیش فرض به بررسی تحلیلی افکار وی در باب روشنفکران دست زده است.
نظر شما