به گزارش خبرگزاری مهر، نشست "حافظه و هویت اروپا" عصر دیروز با سخنرانی دکتر رمو بودئی، رئیس کرسی تاریخ فلسفه دانشگاه پیزا، در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
وی در آغاز سخنش با اشاره به این نکته که اروپا "زادگاه حافظه" نامیده شده گفت : سنگینی گذشته آن چنان زیاد است که گاه باعث می شود اروپا از خلال میراث درهم شکسته سنت یا از میان انباشتی از وقایع تاریخی، چونان موزه مغرب زمین دیده شود. با اینکه تاریخش به سان تاریخ بسیاری از کشورهای خاورمیانه و آسیایی چندان دراز نیست ولی هویت بنیادین خویش را شکل و صورت داده است.
وی افزود: ما باید از خودمان بپرسیم که آیا حافظه مزبور واقعاً بقدر کفایت توسط ساکنان آن ترسیم شده است و آیا این حافظه توان تاسیس هویت سیاسی درحال توسعه خود را دارد.
دکتر رمو بودئی با اشاره به این نکته که صلح پیوسته و بیوقفه در بیش از شصت سال، خاطره خون اروپا را کمرنگ ساخته و علقههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دولتهای دیرینه دشمن را مستحکم تر نموده است تصریح کرد که به نظر نمیرسد سرشت ذاتا آتشفشانی خاک اروپا نگرانیهای بیم داده شده گذشته را احیا کند.
وی با اشاره به این نکته که هنوز آثار تقسیمات سابق میان امپراطوری های رم شرقی و رم غربی که در سال 390 میلادی از هم جدا شدند امپراطوری عثمانی وامپراطوری هابزبورگ که هر دو با پایان جنگ جهانی نخست سقوط کردند باقی است گفت : امروزه در مناطق کوزوو و بوسنی مخاصمات اخیر دهه نود مشخصا در آنجا رخ داد قابل مشاهده است. از منظر تاریخی به شرق که میآییم یک جنبش گسترش در اواخر قرون میانه و آغازه دوران جدید از شوالیههای توتنی تا پروس و لهستان وجود دارد. این مردمان شرق اروپای مقهور بسیاری از امپراطوری های بعدی روس هابزبورگ و آلمان رایش دوم گشته و توامان به اروپای غربی و روسیه بدگمان شدند.
رمو بودئی افزود: به گواه قضیهای متفاوت و با نگاهی بیشتر ادبی تا تاریخی، توماس مان به نتایجی میرسد که با ایدههای کروس انطباق دارد. او مشخصا این کار را با تاکید بر تفاوتهای کشورش با احترام به بقیه اروپا و نیز با جست وجو برای درک علل عدم فهم دیگران انجام میدهد. چنین است که در کوه جادو یا در مقاله گوته تولستوی آلمان در این رهگذر، چونان کشوری بینابین پدیدار میشود مکانی برای اصطکاک و میانجی گری بین تمدنهای مدیترانه ای جنوبی و غربی توصیف شده با ترویج فرهنگ شهری، فصاحت سخن و تجربه سیاسی مشترک و ملتهای اسلاوشرق که وفق نظر توماس مان معنوی با افسون فضاهای باز بزرگ، با گرایشهای نیهیلیستی به مقصدی ناپیدا و به سوی احساس گرایی = سانتی مانتالیسم و با شکلهای مطلق و استبدادی حکومت مشخص میشوند.
وی اظهار داشت: در سطحی نمادین برای آلمانیها پی آمد این تصادم یا تلاقی گرایشها از یک سو موسیقی است که فصاحت سخن و نمود بیرونی مدیترانه ای آزاد در یک احساس درونی حل میشود، هر چند دقت ریاضی و قابل اندازه گیری بودن آن موسیقی محفوظ میماند و از سوی دیگر نتیجه اش نوسانی مستمر میان پیدا و ناپیدا است.
وی با اشاره به این نکته که اروپا نه یک گستره جغرافیایی بقایای دماغه آسیا که یک ساخت فرهنگی است گفت : اروپا در روندی تاریخی برخی از ریشههای بیرونی خویش را قطع کرده است. سنت اسطوره ای باستانی، خود در واقع به یک ریشه لغوی اشاره دارد که تا قسمتی آسیایی است از همین رو میگوید که چگونه « اروپا» چیزی جز نام یک دختر فینقی نبود. علاوه بر این همه میدانند که اروپا بعد فضایی خود را از طریق دوره زمانی حک و اصلاح کرده است برای مثال طبق گفته هردودت غرب به واسطه دریای آدریاتیک مرزبندی شده بود و برای زمانی طولانی مرزهای شرقی نامشخص بوده اند هر چند از میانه سده هیجدهم این مرزها طبق قرارداد در امتداد کوههای ارال کشیده شده اند.
رمو بودئی، تاکید کرد: آنچه مسلم است نیاز به ساختن شکلهای تفکری است که میتواند رسنهای بشریت را به هم ببافد تا قویتر رشد کند و نیز داستانهای ناتمام را به هم پیوند دهد. اما بسیاری از ایدههای مشابه تمدن، بشریت، یا انسان مداری امروزه با دید تردید نگریسته میشوند تا آنجا که ناگزیر ماهیت انسان را با یکی از اشکال خاصی تاریخی آن یعنی یهودی- مسیحی اشتباه میگیرند باید گفت جهانشمولی حقیقی جایگزین آن چیزی خواهد شد که در طی قرون خشونت وبهره کشی تحمیل شده است.
نظر شما