به گزارش خبرنگار مهر، بوبر با کار در کنار هم وطن قدیمی، تئودور هرزل، که در بوداپست عمری را سپری کرده بود و در وین کار روزنامه نگاری را دنبال می کرد. او به کار سیاسی هم گروید. اما همراهی بوبر در نهادهای سیاسی، در ادامه راه کم کم رنگ خود را باخت. با این همه این دوری ظاهری مانعی برای نوشتن و سخنرانی در مورد آنچه که خود از شاخه متمایز ناسیونالیسم یهودی دریافته بود، نشد و همچنان به مطالعه و تحقیق در این زمینه می پرداخت.
به نظر می رسد بوبر توانسته بود آموزه های مهمی را از تلاش های اولیه میان جنبه های فرهنگی و سیاسی که برای هدایت و راهنمایی جنبش صورت گرفته بود فرا گیرد. او دریافته بود که جایگاهش در رده بالای دیپلماسی و آموزش سیاسی قرار ندارد و تنها در جستجو و کاوش برای بنیان هایی که از نظر روانشناسی درست بودند می تواند دارای اعتبار باشد. بنیان هایی که شکاف میان سیاست نو گرا و سنت تمیز دهنده سیاسی دینی یهود را بهبودی می بخشیدند. بوبر در ارتباط نزدیک با پروتستان های قرن نوردهم که در این میان به یک نهاد مسیحی وابسته به دولت نیز علاقه از خود نشان می داد، به دنبال منبعی بود تا قدرت های کامل کننده تجربه دینی را سروسامان بخشد.
او بعد از یک وقفه زمانی تقریبا ده ساله که در طی آن با گروه های جوان یهودی ، در سال 1916 مباحث خود با انتشار نشریه "در جوده (Der Jude)" پی گرفت. او در این نشریه فضای بازی برای تبادل هر گونه مسائل مرتبط با فرهنگ و سیاست فراهم ساخته بود.
او با بروز شورش های سخت سال های 1928 و 29 که به دنبال مشاجره بر سر مسلح ساختن شهرک نشینان یهودی در فلسطین رخ داده بود به ایراد سخرانی برای دعوت مردم به صلح پرداخت. بوبر در خصوص مشاجرات بر سر سهم مهاجرت ها که در ادامه آن در سال 1936 تحریم اعراب را با خود به همراه داشت، تلاش ها و مذاکرات فراوانی را برای ایجاد ذهنیت مساوات میان مردم به خرج داد و این ندا را سر می داد که از تلاش برای اکثریت یهود باید پرهیز کرد. در نهایت نیز او به عنوان عضوی از "بریت شالوم"، مذاکرات زیادی را صورت داد تا یک دولت دو ملیتی به جای یک دولت یهودی در فلسطین تاسیس شود.
بوبر در هر کدام از این مراحل هیچ گونه وهم و خیالی در مورد فرصت هایی که بتواند در آنها نظرات سیاسی خود را به سمت و سوی اکثریت سوق دهد راه نداد اما او معتقد بود این نکته حائز اهمیت است که حقیقت اخلاقی که یک شخص آن را دریافته است باید ادا شود و به خاطر استراتژی سیاسی نباید از بیان اعتقادات واقعی چشم پوشی کرد. به همین خاطر آشکار به نظر می رسید که او به خاطر این نوع گرایشهای زیبا دوستانه خود بتواند دوستانی در میان اعضای جامعه جذب کند.
در میان تاثیرات اولیه فلسفی بر بوبر باید به "مقدمه" کانت که او در سن 14 سالگی خوانده بود و کتاب "چنین گفت زرتشت" نیچه، اشاره کرد. در حالی که کانت ذهن بوبر را به آرامش می رساند، آموزه های نیچه او را دچار یک اغواکنندگی بسیار منفی می کرد. در زمانی که بوبر از جیمنازیوم (Gymnasium) فارغ التحصیل شد او احساس می کرد که بر این اغواکنندگی فائق آمده است و دیگر تاثیر بر افکار او ندارد اما سخن پیامبر گونه و سبک و سیاق موجز نیچه را همچنان می توان در آثار بعدی بوبر یافت. او تاریخ هنر، ادبیات آلمان، فلسفه و روانشناسی را بین سال های 1896 تا 1899 در شهر های وین، لیپزیک، برلین و زوریخ مورد مطالعه و مداقه بسیار قرار داد.
او در زمانی که در وین به سر می برد جذب شعر و ادبیات به ویژه شعر خردمندانه و پر مغز استفان جرج شد و تاثیر فراوانی بر او به جا گذاشت اما مرید او نشد. بوبر در زمان اقامتش در لیپزیک و وین به مطالعه و تعمیق دانسته های خود در مورد روانشناسی قومی ویلهلم ووندت، فلسفه اجتماعی جرج سیمل، روانپزشکی کارل استامپف و روش های انسان شناسی ویلهلم دیلسی پرداخت. در لایپزیک، او در جلسات مربوط به "جامعه برای فرهنگ قومی" شرکت می جست و در این اثنا بود که با تفکرات لاسالی و تونی آشنا شد و تحت تاثیر آنها قرار گرفت.
بوبر در مطالعات اولیه خود در مورد ادبیات فلسفی، بعضی از اساسی ترین شواهد را که در نوشته های اواخر عمر او نیز دیده می شود حفظ کرد. او در مطالعات خود از کانت به دو پاسخ در مورد دغدغه های او از طبیعت زمان پی می برد. اگر زمان و مکان دو شکل خالص از درک باشند پس آنها فقط در زمانی که بر ما مشتبه می شوند به اشیا - و نه به اشیاء در درون خودشان - تعلق دارند. بنابراین زمان در مرحله نخست به راهی توجه دارد که در آن ما به تجربه دیگری می پردازیم. اما آیا دیگری نمی تواند به هیچ وجه مورد توجه باشد یا به عبارتی، آیا لازم است که آن به حوزه دانش مادی ما تغییر سطح دهد و تقلیل یابد؟ با این وجود کانت روش های منطقی سخن گفتن از noumenal را خاطر نشان می کند. هر چند که او در رابطه با دلیل نظری به آنها نمی پردازد. دلیل عملی یعنی امر موکدی که به دیگری به عنوان یک پایان در خود نه در ابزار یک پایان و قضاوت غایتمندانه که در انتقاد سوم کانت آمده می نگرد.
نظر شما