پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۱۲ تیر ۱۳۸۶، ۱۴:۰۲

مبانی فلسفی گفتگو (10)

گفتگو به مثابه ابزار آزادی انسان

گفتگو به مثابه ابزار آزادی انسان

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: هرمنوتیک پل ریکور بسیار بر کشمکش میان جنبه‌های ارادی و غیرارادی انسان تأکید دارد. اما این کشمکش همان چیزی است که در نهایت آزادی را از آن انسان می‌کند و این به انسان هویت مشخص و مجزایی می‌دهد. در این میان گفتگو از جمله نمادهای نشان‌دهنده آزادی است که می‌تواند در نقش علت آزادی هم ایفای نقش کند.

 اولین اثر شاخص ریکور، "آزادی و طبیعت: ارادی و غیر ارادی" ، عبارتی چون جاوادانگی، محوریت انسانشناسی او یعنی ویژگی دو بعدی تمام پدیده های ثابت وجود انسانی را با خود داشت. در مقابل ادعای استارتر که می گفت تفاوت ریشه ای میان هوشیاری یا the for-itself و مادیت یا the in-itself وجود دارد، ریکور بیان می داشت که ابعاد ارادی و غیر ارادی وجود انسان مکمل یکدیگرند. هماهنگی یکپارچه ای میان این دو بعد وجود ندارد. هر فردی باید در تکاپو و تلاش در فهم کشمکش میان آنها باشد. اما این کشمکش همان چیزی است که در نهایت آزادی را از آن من می کند، همان چیزی است که به من هویت مشخص و مجزایی به من می دهد.

ریکور نظر خود را در مورد آزادی در کتاب های "مرد خطاکار" و "رمزگرایی شیطان" که در سال 1960 به چاپ رسیدند، ابراز داشته است. او در کتاب "مرد خطاکار" به این موضوع می پردازد که عدم توازن اساسی میان ابعاد متناهی و نامتناهی وجود انسان وجود دارد. این بی توازنی در شکاف میان "شکل گیری" یا زندگانی در فضای موقت فرد و نشانه ها یا "دلایلی" که فرد می تواند کیهان را به تسخیر در آورد خلاصه می شود.  این عدم توازن در هر جنبه از وجود انسانی تجلی می یابد و در درک، در تفکر و سخن، در ارزیابی و در عمل آشکار می شود. ما به دلیل این بی توازنی، به طور کامل در یک شکل نسبت به خودمان صورت نمی یابیم و بنابراین ما دچار اشتباه می شویم. ما خطاکار هستیم.

این عدم توازن علی رغم ادعای استاتر، وجود ما را به پوچی می رساند. هر عدم توازنی که ما را دچار خطا می کند و ممکن است انسان را به هیبت شیطان در بیآورد، نسبتا این امکان نیز به وجود می آورد که انسان را به خوبی، دانش و کسب و فهم رهنمون کند. این همان چیزی است که ما را از دیگری متمایز می کند (هر فرد مکان فضایی موقت خود را در اختیار دارد) و همزمان با آن نیز این امکان را فراهم می کند که از طریق نشانه ها با دیگری ارتباط برقرار کنیم.

در هر حال یکپارچگی انسانیت هرگز بیش از اتحاد و یکپارچگی ارتباط نیست، چون ما می توانیم در میان خود بین تفاوت ها که هرگز آشکار و کامل نیستند ارتباط برقرار کنیم. علاوه بر این هیچ فردی در میان ما به تنهایی نمی تواند یک شخص باشد. باوجودی که هر کدام از ما دارای یک هویت شخصی هستیم اما هویتهای ما نشان می دهد که ما انبوهی از دیگرانیم. "انسان همان هویت جمعی  است که در آن، اتحاد و یکپارچگی فرجام و تفاوت های میان فرجام ها از طریق همدیگر قابل فهم است."

نوع اتحادی که افراد را با وچود تفاوت های زیاد نسبت به یکدیگر مقید می کند و در یک محدوده کنار هم گرد می آورد، اساس جستجوی آنها را برای شناخت و تکریم به یکدیگر تشکیل می دهد. این جستجو و کاوش دوجانبگی واقعی را دنبال می کند و سعی در رسیدن به یک احترام متقابل برای چنان ارزشی دارد که هر کدام از ما به دلیل انسانیت مشترکمان و یکتایی شخصیمان، در اختیار داریم. این احترام به عدم توازنی که متشکل از هر شخص است ارزش می دهد.

موضوع شناخت دوجانبه در آخرین کتاب ریکور یعنی "آموزش شناخت" کاملا مورد بحث و بسط واقع شده است. هر دو موضوع عدم توازن و جستجو برای احترام متقابل در مطالعات تاریخی قابل مشاهده است و به نوبه خود، تمرکز بر تاریخ، طبیعت آزادی انسان را روشن می سازد. در حقیقت، دستور و ساختاری در تاریخ برای ریکور وجود دارد، در غیر اینصورت تاریخ برای او غیر قابل فهم است. اما تاریخ نیز حوادث و اعمالی را شرح می دهد که بعضی از نظمهای رایج را مختل می کند و آنها را به نظم دوباره در می آورد.

این واکنشها، ریکور را به این موضوع رهنمون کرد تا او در نظر بگیرد که گفته ها و اعمال انسان، آزادی را از فرآیند های طبیعی و اتکا به این فرآیندها برای اثربخشی بیشتر به نمایش درآورد. اگر گفته ها و اعمال با بعضی ساختارهای قبلی یا الگویی که توسط فرآیندهای طبیعی، از یک سو، و گفته ها و اعمال قبلی از سوی دیگر تناسبی نداشته باشد، آنها بی معنا خواهند بود. در حقیقت گفته ها و اعمال ما اهمیت خود را در زمانی می یابند که در پاسخ به فضا هایی باشند که بر گرفته از آنچه که ما کاملا انجام داده ایم نباشند. به طور حتم، این فضاها و متن هامی توانند به آنچه که ما انجام می دهیم معانی و ارزش های ناخواسته ای بدهند. با وجود این، رفتارهای ما در مورد مسئله آزادی به دلیل تجسم بافتن در فضای طبیعی و فرهنگی، دارای ارزش و اثربخشی می شوند که در بعد گسترده تر، از کرده های ما ناشی نمی شوند. 

تصور ریکور از عدم توازن که به انسان ویژگی می دهد او را به این وادی هدایت کرده بود که این مسئله برای شکل یافتن اتفاقات ناشی از خواست بد و اعمال شیطانی، ناکافی است. بدون الهام مستقیم از فلسفه اروپایی (cogito) همانطور که دسکارتس و هوسرل ابراز داشته بودند، نمی توان نشان داد که این شیاطین در حقیقت به وجود آمده اند. شناخت ایهام در فلسفه اروپایی در این مورد، شک او را تایید می کند.؛ شک در مورد اینکه تمام خود ادراکی ها فقط از طریق "علائم" به ودیعه مانده در ذهن و تصور به وجود می آید. 

کد خبر 511924

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha