به گزارش خبرگزاری مهر، چندی پیش نشست تخصصی «علوم انسانی، تأثیر اجتماعی و توسعه» بهصورت مجازی با محوریت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در ابتدای نشست، یحیی فوزی، دبیر نشست، ضمن قدردانی از سخنرانان این جلسه درباره موضوع و تمرکز اصلی نشست توضیحاتی را بیان کرد و با طرح این سوال که بالاخره علوم انسانی چه رسالت اجتماعی در جامعه اکنون میتواند ایفا کند، گفت: عمده مشکلات اصلی کشور، دغدغهها، مناقشات و مباحثات در ایران در حوزهی علوم انسانی هستند.
وی با برشمردن اینکه بهنظر میرسد ریشهی مشکلات در بحث توسعه، دین، فرهنگ، سیاست، سبک زندگی و دیگر مسائل نیز عمدتاً در علوم انسانی است، براین موضوع تأکید کرد که راهکار و راهحل این مشکلات را نیز باید در علوم انسانی یافت. این استاد علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: بههمین علت طرحی با نام «طرح جامع اعتلای علوم انسانی معطوف به پیشرفت کشور» در پژوهشگاه از سالهای پیش طراحی و آغاز شد و تاکنون با شرکت و همکاری جمع کثیری از استادان علوم انسانی از سراسر کشور در حوزهها و رشتههای مختلف پیش رفته است و تعدادی از نتایج این طرحها به صورت کتاب، مقاله و گزارشهای راهبردی و توصیههای سیاستی، سخنرانی و ... در حال ارائه به جامعهی علمی ایران است و در این راستا بازخوردهای خوب و گستردهای نیز حاصل شده است.
جانشین رئیس پژوهشگاه در طرح جامع اعتلای علوم انسانی، موضوع این جلسه را ارائهی گزارش اجمالی سهطرح ارزشمند از استادان مجری طرحها در طرح جامع اعتلاء عنوان کرد و به معرفی طرحها پرداخت. و گفت: اولین طرح به عباس منوچهری، عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، اختصاص باعنوان «استلزامات توسعهی فراستمند در ایران» به بحث مهم توسعه در ایران پرداخته است. در توضیح مختصر دربارهی این طرح باید اشاره کرد از آنجایی که بحث توسعه در کشور در دو سدهی گذشته اهمیت خاصی دارد. نسبت اندیشهی سیاسی و نظریهی توسعه در این طرح مورد بررسی قرار گرفته و طرح مذکور بهعلت پرداختن به توسعهی بومی از اهمیت خاصی برخوردار است.
بعد از توضیحات فوزی، عباس منوچهری، استاد رشتهی علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس و مجری طرح به تشریح هدف طرح و اجزای آن، یعنی نظریهپردازی در حوزهی توسعه پرداخت و تأکید کرد: مسئلهی اولیهای که در این پژوهش با آن مواجه بودیم عدم تحقق ۷۰ درصدی برنامههای توسعه در ایران است که محققان پاسخهایی به این مسئله دادهاند اما به وجه و مبانی فکری و نظری عدم موفقیت توسعه توجهی نشده است. در حالیکه در طرح حاضر به روش واسازی با نظریههای توسعه مواجه شده و به مکاتب فکری که عمدتاً در حوزهی فلسفهی سیاسی یا اندیشهی سیاسی و بهطور مشخصتر مکتب فایدهگرایی بهعنوان مبنای نظریههای توسعهای پرداخته شده است و حتی در طرح حاضر محققان یکقدم فراتر از این رفته و به نقصانهای این مبانی فکری نیز پرداختهاند. یعنی از نتایج برنامههای توسعه که مسئلهی اول طرح بود بهسراغ نظریههای توسعه رفته و از نظریههای توسعه نیز به مبانی فکری نظریات گریز زده و در مبانی فکری نقصان و کاستیهایی که در نهایت موجود است، بررسی شدند. اما موضوع نهایی عدم موفقیت برنامههای توسعه در ایران است. بنابراین در طرح حاضر پیوندی بین مبانی فکری مشخصاً فلسفهی سیاسی و نظریههای توسعه درنظر گرفته و بررسی شده است.
منوچهری در جمعبندی مطالبش دربارهی این طرح و محورهای اصلی سخنانش این موارد را برشمرد و گفت: اصولاً آسیبشناسیهای مختلفی از توسعه انجام شده ولی نقطه متمایز بحث مورد نظر مجری محترم، عدم توجه کافی در سایر پژوهشها به مبانی فکری و نظری مقولهی توسعه هست و به موضوع نقصانهای فکری و نظری بحث توسعه خیلی توجه نشده و بههمین علت در این طرح به چرائی عدم توسعه و نقصانها پرداخته شده و تلاش اصلی تشریح پیوند بین مبانی فکری و فلسفهی سیاسی و نظریههای توسعه است. در این طرح سعی شده، ضمن شرح نقصانهای فلسفهی سیاسی و مبانی فکری آنها، تأثیر این کاستیها بر نظریههای توسعه آشکار شود. موضوع آسیبشناسی اندیشهی سیاسی و ارتباط تنگاتنگ بین توسعه و فلسفهی سیاسی نیز مورد توجه قرار گرفته است؛ اما از آنجایی که اندیشهی سیاسی قدری از مسیر قدما و مسیر قبلی خارج شده، درواقع تأکید دکتر منوچهری بر این قرار گرفته که اندیشهی سیاسی دارای تمرکز خوبی بر زندگی است و همچنین طبیعی است که اندیشهی سیاسی پیوند تنگاتنگی با توسعه که آن هم بهدنبال زندگی خوب است داشته باشد. به علت «جزیرهای پرداختن به علوم سیاسی مقداری از بحث توسعه مورد غفلت واقع شده است، درحالیکه توسعه یک بحث میانرشتهای است و یکی از اهداف اصلی اندیشهی سیاسی، همین بحث است. بر اساس آرای این استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، مکاتب فکری که مبانی توسعه را مطرح کردند اشکالات مختلفی دارند ازجمله هم در نتایج و پیامدها و هم جدای از آن کپیکردن نظریات توسعه و قراردادن آنها در زیستبوم ایران است. بههمین علت است که شاید پژوهشها غالباً نتایج مطلوبی پدید نمیآورند. بنابراین تمام تلاش نظری مجری محترم این بوده است که برای توسعه در ایران، یک راه جدید و نظریه بدیعی ارائه دهند و از همان روشی که برای شناخت اندیشهی سیاسی استفاده کردهایم، میتوانیم بهعنوان روش استفاده کرده و با نظریهپردازی مدل توسعهی بومی را ارائه دهیم. بنابراین ایشان یک نظریهی توسعه بهعنوان «نظریهی توسعهی فراستمند» ارائه دادند که چهار مؤلفهی اصلی دارد: اول، هر نظریهی توسعه باید به زیستبوم ایران توجه کند، دوم، به ریشهها باید توجه کند یعنی؛ رابطهی انسان و تکنولوژی، رابطهی جنگ و تحولات اجتماعی و فرهنگی و... با انسانشناسی و بنیانهای فکری مشخص شود. درواقع انسانشناسی یکی از مبانی بسیار مهم است و در هر نوع نظریهی توسعه باید بر دلالتهای هنجاری اهتمام ورزید. اصولاً چهچیزی باید توسعه باشد؟ معیار زندگی خوب چیست و توسعهیافتگی با توجه به زندگی خوب به چه معناست؟ این موضوعات باید مورد توجه قرار گیرند. در این طرح در نهایت تأکید بر این است که این نظریه باید یک دلالت راهبردی داشته باشد؛ اینکه چهگونه بتوانیم از طریق آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت این نظریه را محقق کنیم؟!
در ادامهی نشست پرسشهایی از سوی حاضران در فضای مجازی مطرح و به آنها پاسخ داده شد. در پایان این بخش و پیش از آغاز بخش دوم، حسینعلی قبادی، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ضمن اعلام سلام و سپاسگزاری از سخنرانان این جلسه، از برگزاری نشستهای اینچنینی در هفتهی پژوهش و استقبال مناسب جامعهی علمی از آن ابراز رضایت کردند.
در ادامه دبیر نشست، به معرفی طرح مقصود فراستخواه با عنوان «نقش برنامههای آموزشی و پژوهشی علوم انسانی دانشگاهها در پیشرفت و توسعهی جامعهی ایران» پرداخت. دکتر فراستخواه، استاد رشته مطالعات اجتماعی در مؤسسهی پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، در آغاز سخنرانش ضمن بیان مسئلهی خود در این طرح، این سوالات را مطرح کرد که چه میزان از علوم اجتماعی، برای اجتماع و مردم است و چه میزان از علوم اجتماعی، اجتماعی است؟ چهقدر از علوم انسانی، انسانی است؟ آیا علوم اجتماعی و علوم انسانی تأثیر اجتماعی دارند یا خیر؟ وی در ادامه، با اشاره به ارزشهای کاربردی و مفهوم کارایی، تأکید کرد: روزبهروز ارزشها برای کاربرد اهمیت بیشتری پیدا میکند. مهم است که این مسئله را چهطور فهم و درک و رفع و رجوع کنیم؟
فراستخواه با اشاره به اصطلاح «علم کف خیابان» تأکید کرد: علم باید در ارتباط با زندگی مردم باشد و به زندگی مردم حساس باشد. وی برای فهم بهتر موضوع یک مثال آورد؛ اینکه تعداد زیادی از دانشگاههای کشور در تهران هستند و تعداد زیادی دانشجو در این شهر در حال تحصیل و زندگی هستند، بحث این است علوم انسانی و علوم اجتماعی برای این شهر با این ویژگیها چه کاری میخواهد و میتواند انجام دهد؟ راه حلهای آن برای این شهر چیست؟ در این راستا شاخصهایی در مورد شهر در دنیا وجود دارد : شاخص شهرهای پویا (شهری که زندگی در آن جریان دارد) که در این شاخص از ۱۸۰ شهر، تهران پایینترین رتبه را در انسجام اجتماعی، برنامهریزی محلی و تعاملات بینالمللی و ... دارد. شاخص دیگر شاخص شهرهای جهان است در این جا که انواع مؤلفهها وجود دارد، مثل سرمایهی اجتماعی، امکان تجربهی فرهنگی، تعاملات با جهان، گردش اطلاعات در شهر و ... شهر تهران از ۱۲۸ شهر، رتبه ۹۸ را دارد که این هم رتبهی خیلی پایینی در دنیا بهشمار میرود. شاخص بعدی، شاخص چشمانداز شهرهای جهان است. از جمع ۱۲۸ شهر، تهران رتبهی ۱۱۸ را دارد. شاخص دیگر، شاخص شهرهای برتر است که مؤلفههای آن امید بهزندگی، سفر، تحرک، کار تجارت و ... است که شهر تهران در آخرین رتبه قرار گرفته است.
وی ادامه داد: شاخص دیگر شهر زیستپذیر است و این سوال مطرح میشود که شهر تهران شهر تا چه اندازه «زیستپذیر» بوده و برای زندگی مناسب است؟ چهقدر مردم به این شهر اعتماد میکنند و زندگیشان را قابل پیشبینی میبینند؟ این شاخص، مؤلفههای مختلفی دارد؛ مثل داراییهای فرهنگی، زیرساختهای مختلف و ارتباطات و ... شهر تهران در این شاخص هم بر اساس رتبهبندی از ۲۳۱ شهر، رتبه ۱۹۹ را دارد. یعنی در این شاخص نیز شهر تهران رتبهی بسیار نامطلوبی دارد. توضیح اینکه این ارزیابیها قبل از شیوع بیماری کووید ۱۹ در دنیا انجام گرفته که هنوز این اندازه تورم و رکود در کشور وجود نداشت. در شاخص شهرهای نوآور و خلاق، شهر تهران از ۱۰۰ امتیاز، ۳۶ امتیاز گرفته است و از جمع ۵۰۰ شهر در رتبهی ۴۲۳ جای دارد که امتیاز خیلی پایینی بهحساب میآید. شاخص دیگر، شاخص «کیفیت زندگی» است که در این شاخص نیز از ۲۳۱ شهر، تهران رتبهی خیلی پایینی دارد و نهایتاً در شاخصهای «رقابتپذیر» که یکی از شاخصهای شهر محسوب میشود و معنایش این است که در شهرها چهقدر امکان رقابت وجود دارد، در این شاخص هم تهران از جمع ۱۲۰ شهر، در ته جدول و رتبهی ۱۲۰ قرار دارد. درمجموع این مسئله درصورتی مسئلهی خوب و بهجایی است که بهدرستی صورتبندی و فهم شود.
فراستخواه در خاتمهی سخنانش ضمن تأکید بر مسئولیت اجتماعی علوم انسانی در نگاه انتقادی بر کل ساختار زندگی، توضیح داد: علوم انسانی و اجتماعی از نظر برنامهریزی، مدیریت کلاس، مدیریت رسالهها، روش تحقیق، پیمایشها، ساختن ابزارها و صورتبندی مسئلهها باید بهتر از این عمل کند. با وجود اینکه تمام امکانات برای تأثیر علوم اجتماعی در جامعه وجود ندارد و امکان رفع مشکلات جامعه نیست اما این نمیتواند دلیلی شود برای اینکه بپذیریم این علم مسئولیت حل مسائل را ندارد. بنابراین باید به درون خود برگردد و به نوع کنش تدریس، کنش تحقیق، کنش آموزش، کنش برنامهریزی درسی، کنش تعریف پروپزالها برگردد. مثلاً برای تدوین پروپزالها به کف جامعه، محله و متن شهر مراجعه نمیشود که این امر باید اتفاق بیفتد.
سخنران بعدی نشست عماد افروغ بود که به ایراد سخن در حوزهی طرح خود با عنوان «رابطهی نظریه و عمل، از حکمای باستان تا رئالیسم انتقادی» پرداخت. وی با اشاره به رنج بشر از دوگانهنگری گفت: انسان باید به یک وحدت در عین کثرت برسد. در ادامه وی به دوگانگی ذهن و عین، انسان و طبیعت، علوم انسانی در برابر علوم طبیعی، بود و نمود و در نتیجه تفوق معرفتشناسی بر هستیشناسی، واقعیت و ارزش مرتبط با نظریه و عمل، نظریه و ارزش، نظریه و مشاهده، علم و دین، علم و هنر، اخلاق و هنر، سیاست و اخلاق، سیاست و دین، علم و جامعه، فرد و جامعه و حقوق فردی و اجتماعی، دوشادوش دوگانههای قدیمیتری از جمله؛ عقل و عشق، عقل و دین، عشق و دین، حکمت نظری و حکمت عملی، دنیا و آخرت، خطا و صواب، خدا و انسان یا خدا و خلق، بهعنوان برخی از این دوگانههای عمده که از مسائل «مبتلا به» بشر بهشمار میرود، اشاره کرد. وی موضوع بحث خود را وحدت نظریه و عمل عنوان کرد و هدف طرح خود را مقابله با پوزیتویسم دانست و به این نکته اشاره و انتقاد کرد که در کشور ما متأسفانه اندیشهی پوزیتویسم در حال جولان دادن است.
افروغ بعد از اشاره به چند صفت عمدهی این اندیشه مانند بیگانگی با مباحث ظریف و پیچیدهی معرفتشناسی و بهعبارتی فرو افتادن در معرفتشناسی پوزیتیویسم و غفلت از نسبت علم با فرهنگ و جامعه، و سازوکارهای درونی پدیدهها، ناآشنایی با نحلههای معرفتشناسی و جامعهشناسی علم، ناموزونی و گسست در عناصر نظام اجتماعی، اهداف و وسایل، بود و نمود و مبنا و نما؛ بر این نکته تأکید کرد: مسئلهی نظر و عمل یا نظریه و عمل در سطوح مختلف قابل شناسایی و ردیابی است؛ یعنی صرفاً در قلمرو معرفتشناسی مطرح نیست.
در ادامهی بحث سخنران اشاره کرد: برای فهم دقیق رابطهی نظریه و عمل بهمنظور نزدیک شدن به ساحت و افقی روشنتر در این زمینه، تحقیق خود را بر پایهی شناخت پیشینی و طرح بدیع و اولیهای که حاصل سهدهه تدریس و پژوهش در حوزهی فلسفهی علوم اجتماعی است، به چهار بخش یا دفتر؛ ۱. رابطهی نظر و عمل از منظر حکمای باستان و اسلامی ۲. نقد دوگانگی نظر و عمل در فلسفهی علم پوزیتیویستی (نقد هرمنوتیک تحلیلی) ۳. دوگانهی نظر و عمل در اندیشه دیلتای و گادامر (نقد هرمنوتیک قارهای) ۴. رابطهی نظریه و عمل در دیدگاه نظریه انتقادی و رئالیسم انتقادی تقسیم شده است.
وی در خاتمهی سخنانش شرح داد: در این پژوهش تلاش ما این بوده است که در حد توان، مرور نسبتاً کاملی بر برخی آراء مطرح در مورد رابطهی نظریه و عمل، در قالب چهار دفتر، از حکمای باستان تا رئالیسم انتقادی، داشته باشیم. شاید توقع بهجای خوانندهی این دفاتر، نقد و ارزیابی تطبیقی و تفصیلی دیدگاههای مختلف این طرح، عطف به پرسش اصلی این پژوهش و بهصورت مستقل باشد. اما شایان ذکر است که اول، پرسش اصلی تحقیق، نقد پوزیتیویسم، عطف به پرسش رابطهی نظریه و عمل در حوزهی پدیدههای اجتماعی است که حداقل از دفتر دوم تا چهارم، بهصراحت بهآن پرداخته شده و برای اندیشمندان فضای آکادمیک و دانشگاهی و متخصص در نحلهی شناختشناسی پوزیتیویسم و نقدهای وارد بر آن کاملاً آشناست. دفتر اول ناظر بر سابقهی تاریخی مواجهه با رابطهی نظر و عمل است و همانگونه که در بررسی برخی متفکران معاصر نیز مشهود است، محل توجه و ارجاع برخی اندیشمندان معاصر و دلمشغول این مقوله بوده است. در کل و از منظری میتوان این کتاب را حاوی چهار دفتر مستقل تلقی کرد که وجه مشترک و برجستهی آنها توجه به مقولهی نظر و عمل با محوریت نقد بر شکاف نظر و عمل پوزیتیویستی و غالباً در قلمرو پدیدههای اجتماعی است. درواقع، همانگونه که ذکر شد، انفصالی و اتصالی، تفاوتی و ربطی. هرچند، مضمون اصلی دفاتر چهارگانه پرداختن به رابطهی نظر و عمل در دو قلمرو هستیشناسی و معرفتشناسی اجتماعی است، اما در دفتر چهارم و ذیل نظریهی رئالیسم انتقادی، پوزیتیویسم در حوزهی پدیدههای طبیعی نیز به نقد کشیده شده است. لذا تنها به نقد علمگرایی در قلمرو حیات اجتماعی و سیاسی بسنده نشده است، بلکه نگرش پوزیتیویستی به علم، به دلیل تقلیل جهان واقع به جهان تجربی و نفی ضرورت نیز مورد ارزیابی انتقادی قرار گرفته است. دوم، با مطالعهی دفاتر چندگانه، متوجه برخی داوریهای رویکردهای بدیل پوزیتیویسم نسبت به یکدیگر خواهیم شد.
در خاتمهی نشست فوزی ضمن تشکر از بحثهای مطرح شده توسط سخنرانان این پنل، ابراز امیدواری کردند که این سه طرح بعد از انتشار مورد استفاده محققان و اندیشمندان قرار گیرد.
نظر شما