در گفتگوی تقی آزادارمکی و سیدسعید زاهد زاهدانی مطرح شد؛

انقلاب اسلامی هویت‌ساز و هویت‌زدا است/هویت ملی رو به پیشرفت است

انقلاب اسلامی هویت‌ساز و هویت‌زدا است/هویت ملی رو به پیشرفت است

تقی آزادارمکی در گفتگو با سیدسعید زاهد زاهدانی گفت: انقلاب اسلامی هویت‌ساز و هویت‌زدا است، زاهد هم گفت: هویت ملی ایران رو به پیشرفت است.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پژوهشکده تحول و ارتقا علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه شیراز، به همت کمیته جامعه و هویت پروژه هویت ایرانیان با همکاری بخش جامعه شناسی، نشست سوم انقلاب اسلامی و هویت ایرانیان با حضور تقی آزادارمکی استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران با عنوان انقلاب اسلامی؛ هویت‌زایی یا هویت‌زدایی و سیدسعید زاهد زاهدانی استاد جامعه شناسی دانشگاه شیراز و رئیس پژوهشکده تحول و ارتقا علوم انسانی و اجتماعی با عنوان انقلاب اسلامی تلاشی برای تجدید هویت ملی ایرانیان برگزار شد.

در ادامه گزارشی از این نشست از نظر شما می‌گذرد:

آزادارمکی: هویت یک پدیده پیچیده چندلایه ای هست

تصورم این است که در ایران ما، ماجرا و پدیده هویت یابی ما بیش از شروع انقلاب مشروطه است و ما از لحاظ تاریخی در یک مسیر همه جانبه هویت یابی بودیم و هم دولتها و هم گروه‌های اجتماعی و هم اینکه منتقدان و مخالفان ایران در این زمینه به ما کمک می‌کردند و در این پروسه هویت یابی ما ایرانیان کمک کردند. اینکه ما تأکید می‌کنیم هویت مسئله معاصر است، به نظر می‌آید و البته قدری غیرعلمی است و فهم داوری مان را باید تاریخی قرار دهیم. درست است که آخرین تلاش و بابی که درباره هویت یابی و هویت آفرینی در ایران به وقوع پیوست انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی هویت ساز و هویت زدا است؛ هم هویتی را فرومی‌ریزد و هم تلاش می‌کند یک هویت جدید را برپا بدارد که این جمله‌ای که می گویم جمع بندی سخنم است.

آنچه از انقلاب اسلامی به عنوان نظام جمهوری اسلامی بیرون آمده است، جمهوری اسلامی تلاش و کارش ناخواسته در باب هویت ایرانی است و ما در فرآیند هویت یابی از نوع ایرانی اش هستیم تا آنچه انقلاب اسلامی دغدغه آن‌را داشت به نام هویت اسلامی و این هم بحثی است که درباره آن هم حرف می‌زنم. هویت یک امر و پدیده و واقعیت چندلایه و متفاوت است و به همین دلیل سیال است و افت و خیز می‌کند و صورتهای زیادی می‌توان برایش قلمداد کرد.

به نظر من وقتی می‌گوئیم هویت یک پدیده پیچیده چندلایه ای هست منطق آن تزاحمی است، این تزاحم جان آن هویت است و نه اینکه هویتهایی در کنار هم هستند، بلکه اساساً آنچه به هویت ایرانی امکان حرکت می‌دهد، این وضعیت تناقض گونه است و علت آن به وضعیت جامعه ایرانی برمی‌گردد، زیرا این جامعه از نظر تاریخی چندگانه بوده است و مجموعه عوامل و سازوکارهای متعدد متعارض در آن زیست می‌کردند و این زیبایی را به آن دادند که می‌توانیم در هنر ادبیات و سیاست و امثال آن پی بگیریم.

ما ایرانیان همیشه در معرض فروریختن و برپاشدن قرار داریم، هم فرهنگ و هم تمدن ادبیات، شعر و دولت‌هایمان، دین و علما و هر عرصه‌ای که به عنوان مؤلفه‌های درون جامعه ایرانی بوده است. انچه ما را از این دوگانه فروریختن و برپاشدن همیشگی نجات می داده جنگ‌ها و انقلاب‌ها بوده است.

ما اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم تا آغاز قرن ۱۹ با پدیده جنگ‌های متعدد روبرو بودیم. به لحاظ تاریخی یا با ما ایرانیان جنگیده اند یا ما با دیگران جنگیده ایم شاید تنها ملتی در دنیا هستیم که بیشترین جنگ را با خود، همسایگان و یا همسایگان و دیگران با ما داشته اند. به همین دلیل است که بدنه اجتماعی و فرهنگی ایران پر از زخمهایی است که از دیگران خورده است که یا از درون و یا از بیرون ایران را مورد تهاجم قرار داده اند. این حجم انبوه از جنگ طبیعی است که ایران را در مرحله فروریختن قرار می‌داده است و البته این در مرحله فروریختن باعث شده تا ایران در یک مرحله پنهان بیابد که بیشتر مورد توجه من است تا فروپاشی‌هایی که برخی روی آن مفهوم سازی کرده اند. ۵ مرحله جنگ پرصدا داریم، یک مرحله‌ای است که قبل از اسلام است و ۷ قرن جنگ با یونان و رم داریم که در مرحله اشغال و فروریختن بودیم و هویت دینی برای ایران پیدا می‌شود که در دین و ادبیات و اندیشه تاریخی این کشور می‌ماند که بعدها سرمی‌زند و امروز هم برآمده که تحت عنوان ایران باستان از آن یاد می‌کنیم.

زاهد: ایرانی‌ها از دوران بسیار قدیم هویت داشته اند

در انقلاب اسلامی، تمام تلاش ملت ایران این است که هویت ملی ایرانی را به ظهور برساند و نقطه مهمی در تاریخ ملت ایران است. درباره هویت تعریف‌های فراوانی آمده است، هویت ایرانی بعد از انقلاب مشروطه به عنوان یک بحث آکادمیک وارد عرصه اندیشه‌های روشنفکران و علمای ما شد به این علت که انقلاب مشروطه رفت تا در قالب دولت و ملت ایران را تعریف کند، چون این مفهوم سازی اجتماعی شکل می‌گرفت بحث هویت ملی ایرانی هم جدی شد و بحث‌های متنوعی مطرح و کتابهای زیادی هم نوشته شد.

ایرانی‌ها از دوران بسیار قدیم هویت داشته اند و عمدتاً کسانی که راجع به هویت حرف می‌زنند می‌گویند تَشَخُص، هر جمعی که یک واحد اجتماعی را تشکیل می‌دهند یک مشخصه‌هایی دارند و آنچه به خوبی هویت هر جامعه را مشخص می‌کند، فرهنگ است و شخصیت هر ملت و یا گروهی را در درون فرهنگ می‌توانیم مورد مطالعه قرار دهیم. هویت ما گاهی اوقات در غبار رفته است، زیرا فرهنگ مردم ایران همیشه بوده و پیوسته مسیر خود را آمده است اما هر وقت با تهاجمات فرهنگی جدیدی مواجه شده بخشهایی از هویت ملی اش در غبار رفته است و هویت ایرانی خردگراست و خردگرایی در فرهنگ ملت ایرانی سابقه طولانی دارد.

این خردگرایی موجب شده ملت ایران با همین وجهه وقتی با فرهنگ‌های دیگر برخورد می‌کند کم کم با آن فرهنگ برخورد کند و بعد در فرهنگ خودش منعکس اش کند. در دوره هائی ملت ایران در یک استحاله فرهنگی فرو رفته تا خود را با ارزشهای جدیدی به روز و ارائه کند. فرهنگ دارای سه لایه است، شامل: بنیادی، تخصصی و عمومی و بنیادی. آن ارزش و اخلاق هر فرهنگی است. تخصصی: علم و فرهنگ موجود در هر فرهنگ. عمومی: همان رسوم و سنن در هر فرهنگ است. ایرانی‌ها قبل از ورود اسلام، در لایه فرهنگ بنیادین خود یکتاپرست بودند و این در آثار بجا مانده از پیشینیان مشخص است و این یکتاپرستی آثاری در فرهنگ ملی ما گذاشته و یا در هویت ملی ما، که می‌توانیم شاخصه هویتی آن را عزت طلبی بنامیم.

زیرا وقتی چیزی را می‌پرستیم، یعنی خودمان را در مقابل او کوچک‌تر می‌بینیم. حالا اگر دیگر فرهنگ‌ها را مورد مقایسه قرار دهیم و یکتاپرستی را از آن برداریم، این اخلاق و پرستش و دین در جای خود وجود دارد اما چیز دیگری را می‌پرستند و در مقابل آن سجده می‌کنند. اگر موضوع پرستش چیز دیگری مانند علم و پول و قدرت باشد در مقابل آن خود را خوار می‌کنیم و از این روست که عرض می‌کنیم ملت ایران عزت‌طلب است. او در مقابل خدای یکتای متعالی سجده می‌کند. همان طور که وجود خدا لایتناهی است، پرستش ملت هم همین طور است. کسی که عزت طلب است، آزاده می‌شود و در طول تاریخ نشان داده کمتر سر زیر بار می‌برد و حتی در حمله مغول‌ها به ایران نیز آنها بعد دو نسل مسلمان می‌شوند و اسم‌های خود را هم از نامهای مسلمانان می‌گذارند؛ مثلاً «اولجایتو» نام خود را سلطان محمد خدابنده می‌گذارد.

درباره لایه تخصصی فرهنگ باید بگویم عمده آنچه در این لایه مورد نظر است، علم و معرفت است و این عنصر در ایران نیازی به اثبات ندارد و بدیهی است در ملت ایران که علم دوست هستند و یکی از عناصر مهم هویتی ملت ایران علم دوستی و علم خواهی و عالم را پذیرفتن است و درباره فرهنگ عمومی که آداب و رسوم را در آن می‌توانیم قرار دهیم ملت ایران عزت طلب و علم دوست هستند و این نتیجه می‌دهد فرهنگ عمومی و سطح زندگی مترقی را، و این را در زندگی همه ملت ایران مشاهده کرده ایم و مردم همیشه می‌خواهند سبک زندگی شأن با آخرین پیشرفت‌ها یکی باشد و اگر به سنت‌ها احترام می‌گذارند، به خاطر پیشرفت‌خواهی است که در لایه عمومی ملت ایران کاملاً قابل مشاهده است.

وارد تاریخ می‌شویم، اطلاعات تاریخی می‌گوید قبل از اسلام، تمدن پارس را داشتیم که از لحاظ قلمرو بزرگترین تمدن جهانی بوده است و تکنولوژی و پیشرفت‌ها را که در نظر می‌گیریم وقتی خرابه‌های تخت جمشید با آن دقت و عظمت را که می‌بینیم تعجب می‌کنیم و ملت ایران چنین تمدنی را مبتنی بر یکتاپرستی و احترام به علم و سبک زندگی مبتنی بر پیشرفت را تجربه کرده اند.

وقتی وارد دوره اسلامی می‌شویم این فرهنگ از بین نرفته و علم دوستی سر جایش است، اما سبک زندگی اش با دوران اسلامی مطابق نیست. مردم شرایط خوبی در دوران ساسانی نداشتند؛ طبقات بسته اجتماعی و دیگر مشکلاتی که بود وضع خوبی نداشتند، ولی اسلام که وارد می‌شود یک یکتاپرستی و معرفت و سبک زندگی جدید به ملت ایران معرفی می‌کند.

یکی از شاخص‌های مهم فرهنگی، ادبیات است خصوصاً ادبیات فارسی که بسیار غنی است و شاخص خوبی است. اگر از همین مسیر بیاییم و شاهنامه را نگاه کنیم: می‌گوید به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد، یعنی خرد را با خداپرستی همراه می‌کند و نشان می‌دهد ایرانیان تا چه حد برای خرد ارزش قائل هستند، قبل از اسلام خردگرا بودیم و بعد از اسلام هم چیزی از این موضوع کم نشده است و بعد از اسلام دانشمندانی چون فارابی و بیرونی داریم که مقدمه‌ای برای ابن سینا و بعدی‌ها می‌شوند که در ایران داشتیم و تمدن اسلامی را ساختند. ابن خلدون می‌گوید بیشتر دانشمندان اسلامی، ایرانی هستند. غیر از تمدن باستانی، تمدن اسلامی را هم ایرانیان ساختند و ما مفتخریم که دو تمدن ساخته ایم و این به فرهنگ متعالی ما برمی‌گردد.

اگر ادبیات را یک شاخص بگیریم، در شاهنامه فردوسی خردگرایی را می‌بینیم و پس از خردگرایی، وارد یک دوره‌ای می‌شویم که عرفان و تصوف اهمیت می‌یابد. بازسازی فرهنگی که براساس دین اسلام، ملت ایران روی خود انجام داده بود برایش جمع بندی حاصل می‌کند که آن ارادتش به خانواده عصمت و طهارت است. قرائت معصومان از اسلام را ملت ایران در بازسازی فرهنگی خود می‌پسندند. امام علی (ع) عادل ترین حاکم و امام حسین (ع) آزادترین معصوم است. حضور امام رضا (ع) در ایران و مناظرات و خردورزی‌ها هم بر این فرهنگ تأثیرگذار است. آل بویه که به گفته برخی اولین حکومت ایرانی بعد از اسلام است، محور توجهات خود را، آداب و سنن شیعی قرار می‌دهند و عزاداری‌های امام حسین (ع) و عید غدیر در سرزمین‌های تحت نظر خود ترویج کردند و به این آداب آراسته کردند.

محور عرفان وقتی وارد ادبیات ما می‌شود تحت تأثیر آل‌بویه عشق به خدا و ائمه اطهار (ع) شکل می‌گیرد و آنها معتقد بودند با این عشق می‌توان حکومت اسلامی را مستقر کرد. دنباله اینکه شما از علم و عقل به عشق رسیدید، چیزی که مولوی در چند قرن بعد می‌گوید: پای استدلالیان چوبین بود و ایرانیان خردورزی را به عشق نزدیک می‌کنند. نمونه اینکه مدعی هستیم خردورزی را رها نمی‌کنیم اندیشه‌های سعدی است. گلستان و بوستان سعدی او که موضوع شعرهایش آداب مترقی زندگی در زمان خودش است و سبک زندگی و فرهنگ جدید را معرفی می‌کند.

او در آثار خود یک هویت مترقی برای ایران ترسیم می‌کند که تا امروز زبان سعدی را زبان معیار می‌دانیم. این وقتی شکل می‌گیرد که بعد از آن با حمله مغول شرایط مشکلی پیش می‌آید و حافظ در این سراشیبی قرار دارد و اینجا هویتی که به محاق می‌رود. بعد به صفویه می‌رسیم متمسک به زور و پادشاه می‌شوند و برای تعالی فرهنگی و هویتی خود این طور فکر می‌کنند که اگر پادشاه خوبی روی کار باشد این هویت و فرهنگ پایدار می‌ماند.

در این زمان است که صفویه، دین رسمی را مذهب شیعه قرار می‌دهد و شاه طهماسب به محقق کرکی می‌گوید: ما از جانب شما یعنی اعلم اعدل حکومت می‌کنیم. این تحول نشان می‌دهد که این فرهنگ در حال تعالی است، ولی به جای خوبی وصل نشده است و کمی بعد شیخ احمد اردبیلی به شاه عباس می‌گوید: توجه داشته باش که بر ملک عاریه تکیه زده‌ای. افولی که در صفویه دیده می‌شود، آن راه را برای مردم ایران بن بست می‌کند، اما فرهنگ و هویت ایرانی راه خود را می‌رود و این را در انقلاب مشروطه مشاهده می‌کنیم.

مردم در مشروطه، سبک زندگی را عوض و نظام پارلمانتیستی را بنا می‌کنند و تاریخ به گدنه ای پیش می‌رود که در زمان پهلوی متأسفانه با تحقیر ملی مواجه می‌شویم. ما در این دوره از لحاظ سبک زندگی هیچ‌گاه ناراحت نبودیم، چرا که سبک زندگی مدرن پیشرفته بود، اما نگران این بودیم که اینها دارد کم کم روی یکتاپرستی ما اثر می‌گذارند. رضا شاه و همچنین محمدرضا شاه، ملت ایران را خوار می‌کرد و به موجب دیکتاتوری ایشان لایه فرهنگی بنیادی ملت دچار تزلزل شده بود و اگر ملت به پا خواست برای احیای فرهنگ بنیادینش بود؛ عزتش خدشه دار شده بود و می‌خواست آن عزت را دوباره احیا کند. خلاصه اینکه می‌خواهم عرض کنم انقلاب اسلامی تجدید هویت ملت ایران بود، امروز در تمام روستاهای ما سبک زندگی پیشرفته وجود دارد، اگر هم روستای عقب مانده‌ای هست، بسیار کم است و با اوایل انقلاب قابل مقایسه نیست. پیشرفت‌هایی که صورت گرفته بسیار درخشان است. انقلاب اسلامی تجدید هویت ملی ایرانی است.

آزادارمکی: انقلاب اسلامی محصول یک تکثر هویت متزاحم است

انقلاب اسلامی پدیده ناشناخته‌ای بود که به وقوع پیوسته است، هیچکدام از رهبران انقلاب و هیچ از کنشگران قبل از انقلاب، نمی‌دانستند که چه اتفاقی خواهد افتاد. به همین دلیل هست که در قبل از انقلاب رقابت بین گروه‌های سیاسی و گروه‌های اجتماعی وجود داشت که بعداً منشأ یک اختلافاتی شد که ماجراهایی را برای بعد از انقلاب ایجاد می‌کند، ولی با وجود این انقلاب اسلامی از یک وضعیت تزاحمی بین هویتی که به شکلی خودش را جامعه متکثر باز گرفته، به وجود آمده است. به میزانی که از این تکثر عبور می‌کنیم انقلاب به پایان می‌رسد. من برای انقلاب اسلامی پایان قائلم، نه استمرار انقلاب. انقلاب اسلامی وقتی که تبدیل به نظام می‌شود، پایان می‌یابد. ما قبل از نظام جمهوری اسلامی، انقلاب داریم بعد از آن دیگر انقلاب نداریم. این می‌شود مختصات یک نظام جدید، یعنی جمهوری اسلامی. اینجا بحث هویت را هم که مطرح می‌کنیم باید دقت کنیم وقتی از هویت می گوئیم هویت ما قبل از انقلاب، در فرآیند انقلاب و بعد در زمان تأسیس و بعد بر پایه جمهوری اسلامی به نظرم دگردیسی اش متفاوت است. بحث تاریخی که عرض کردم از اینجا به بعد جدی تر و سخت‌تر می‌توان آن را مورد بررسی و تأمل قرار داد. انقلاب اسلامی محصول یک تکثر هویت متزاحم است که وقتی نزدیک به تحقق می‌شود و تمام شدگی انقلاب و پایان انقلاب و ظهور و برپایی جمهوری اسلامی ما از تکثر عبور می‌کنیم، این است که انقلاب به معنایی می‌شود هویت زا و هویت زدا، یعنی هم هویت زایی می‌کند و هم هویت زدایی می‌کند. تکلیف هویت در ایران و هویت ایرانی چه می‌شود؟ در کجا بیشتر اهمیت پیدا می‌کند؟ به نظرم هویت ایرانی قبل از انقلاب خیلی اهمیت دارد، در مرحله پایان انقلاب یا پیروزی انقلاب،

سازمان سازی و نهادسازی بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی و پایان انقلاب ایجاد می‌شود و دانشگاه ساخته می‌شود. حُسن این نظام این است که جمهوری اسلامی سعی می‌کند خود را به انقلاب اسلامی نزدیک کند. جمهوری اسلامی سعی می‌کند پیشرفت کند و با دنیا در تعامل و یا تزاحم باشد. اینجاست که یک هویت یک وجهی ظهور می‌کند، هویتی که امکان ظهور نظام را ممکن می‌کند. به همین دلیل شاکله قانون اساسی از یک هویت غالب صحبت می‌کند و هویت حاشیه‌ای که به اصرار در ایران در قالب زبان و دین و … است. اما نمی‌توانیم همسانی هویتها را به رسمیت بشناسیم. وقتی انقلاب اسلامی تمام می‌شود، آن هویت متکثری که با انقلاب آمده است، متوقف می‌شود و یک هویت زدایی در اینجا صورت می‌گیرد، تمام تلاش‌ها در جمهوری اسلامی این است که تعبیر و تعریفی از هویت خودش بسازد که در قانون اساسی و بیان رهبر و سازوکارهای نهادی و … هست و سعی می‌کند که به اشکال گوناگون آن را برساخت کند و بسازد و وارد سیستم آموزشی، پژوهشی و سیاسی و حوزه فرهنگ عمومی و فرهنگ تخصصی ببرد. نتیجه ناخواسته کنش هویتی جمهوری اسلامی، یک چیز متعارض از هویت ایرانی می‌شود، یعنی هویت اسلامی که به هویت ایرانی تبدیل می‌شود و همه تلاش‌ها در این زمینه صورت می‌گیرد.

نکته دوم که به نظرم قابل اعتناست، این است که به لحاظ تاریخی در انقلاب مشروطه، دولت مدرن و رژیم مدرن، حکومت و نیروهایش مدرن هستند، اما جامعه سنتی است، به عبارت دیگر دغدغه مردم به دلیل اینکه غرب را نمی‌شناسند و اکثریت جامعه ایده‌های مدرن را نمی‌دانند و ضد غرب هستند، اکثریت می‌توانند برای نابودی رژیمی که دغدغه اش، نوسازی است بکوشند. انقلاب مشروطه نمی‌تواند به انقلابی مانند انقلاب اسلامی تبدیل شود، اگرچه استعمار انگلیس چنین اجازه‌ای نداده، ولی جامعه اساساً با ایده‌های نو همراه نیست تا اینها را وارد عرصه عمومی و زیست اجتماعی اش بکند؛ آن چیزی که در انقلاب اسلامی اتفاق می‌افتد. هم خود ماهیت انقلاب اسلامی و هم حضور جامعه ممکن می‌کند برپایی حکومت جمهوری اسلامی را؛ یعنی اگر جمهوری اسلامی این فهم و درخواست و دانش در جامعه نبود دقیقاً همان سرنوشت مشروطه را می‌داشت، یعنی انقلاب در خودش می‌مرد. تلاش‌هایی که حضرت امام می‌کنند و اصراری که برای سرعت بخشیدن به قانون اساسی و رفراندوم و برگزاری حکومت و …. به خاطر این است که استعمار نتواند نفوذ کند و آن را تبدیل به مناقشه بکند و وضعیت تناقضی انقلاب را باقی نگه دارد و ما دچار تعارضات فراگیر نیروهای انقلاب شویم.

خلاصه اینکه مردم بعد از دوره مشروطه، مردم بی اعتنا و ناآشنایی به غرب هستند، فی الواقع غرب را نمی‌شناسند و به شدت ضد غرب می‌شوند ولی حکومت و رژیم و بالادستی‌ها اتفاقاً با غرب به خوبی آشنا هستند و به یک معنا غربی هستند. این دوگانه، دوگانه عجیبی است که بعداً به شکل دیگری وارد جامعه می‌شود. امروز با یک وضعیتی زیست کردیم که مردم ما بیش از دیگران و سیاستمداران و مدیران درباره غرب دانش دارند و از جهان پیرامونی خود دانش دارند و میل به فضای بیرونی و بزرگ شدن دارند، یعنی از یک هویت جهانی حرف می‌زنند. در صورتی که نظام سیاسی و مدیران ما از یک هویت ملی محدود سرزمینی سخن می‌گویند به خاطر اینکه اینها ضد غربی هستند. مسئولان ما برخلاف دیدگاه رایج، غرب زده نیستند، بلکه جامعه غرب زده است. این دوگانه در بحث هویت بازی‌های پیچیده‌ای دارد و معکوس مشروطه عمل می‌کند. آن وقت پدیده هویت ما، منطق دیگری پیدا می‌کند. منطق تکثر ظهور می‌کند ولی وجه عمده‌ای که ناخواسته برساخت می‌شود و ظهور می‌کند، هویت ایرانی است یعنی ما داریم به سمت یک ظهور، یک تصویر و یک معنا که المانهای ایرانی در آن بسیار بیشتر هست دارد شکل می‌گیرد. ارجاع مکرر به حافظ خوانی تا قرآن خوانی، سعدی خوانی تا نهج البلاغه خوانی، ماجرای فردوسی خوانی و بعد شعر و ادبیات و زیست و سبک‌های زندگی ما را دارد به سمت جدیدی از فرهنگی ایرانی می‌برد که قابل اعتناست.

زاهد: قدری تفاوت بین دیدگاه‌های ما وجود دارد.

وقتی صحبت شد که فرهنگ، نشانه هویت است، ما یک فرهنگ مبتنی بر یکتاپرستی داریم که علم و سبک زندگی متناسب با خودش را طلب می‌کند. یک فرهنگ هم داریم که مربوط به تمدن مدرن است که مبتنی بر انسان گرایی و سکولاریسم است که آن هم علم و سبک زندگی خودش را می‌طلبد. ما در احیای فرهنگ یکتاپرستی خودمان، پیش رفتیم، روبناها در فرهنگ تخصصی علم دوستی، در فرهنگ عمومی میل به پیشرفت و سبک زندگی مبتنی بر پیشرفت و…، در اینجا چون عناصر مبتنی بر فرهنگ مدرن در این دو زمینه پیشرفتهای قابل توجهی دارند ملت ایران نمی‌تواند از سرش بگذرد. اصلاً با زیربنای یکتاپرستی سازگاری ندارد. یکتاپرستی، عزت طلبی به همراه دارد، در علم، ایرانی‌ها عزت طلب هستند، در سبک زندگی هم عزت طلب هستند. تضادی که دکتر آزاد ارمکی نام می‌برند کاملاً درست است، تضاد بین فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی وجود دارد. این تضادها در هر لایه‌ای، موضع گیری خاص پیدا می‌کند در لایه فرهنگ تخصصی موضع گیری ما می‌شود علم طلبی، بنابراین مثل فرهنگ یکتاپرستی در اینجا فرض می‌کنیم مثل تقابل‌های در سیاست منطقه‌ای ما تقابل آن چنانی ای صورت نمی‌گیرد. وقتی هانتینگتون صحبت از جنگ تمدنها می‌کند در ایران، تز گفتگوی تمدنها مطرح می‌شود، یعنی از ایران، صحبت از دوستی و مودت و جهانی شدن دوستی می‌شود، اگرچه فرهنگ جهان مدرن نمی‌تواند این را بپذیرد یعنی من معتقدم انقلاب اسلامی تداوم پیدا می‌کند، چون فرهنگ مدرن و متولیان فرهنگ مدرن هیچ وقت حاضر نیستند عزت ملت ایران را حفظ کنند. ملت ایران هم حاضر نیست، دست از عزتش بردارد. بنابراین، تزاحم شکل می‌گیرد، اما چون فرهنگی است مرز این تزاحم در داخل کشور خود ما هم می‌آید، یعنی در داخل دانشگاه‌ها هم این تزاحم مشاهده می‌شود. در سبک زندگی ما این تزاحم هم مشاهده می‌شود. معنایش این نیست که مردم ایران با هم در تزاحم و تضاد هستند یا بین دولت و ملت، مشکلاتی هست، من عرضم این است که این دنباله همان انقلاب اسلامی است که دارد خودش را پیش می‌برد هم در عرصه فرهنگ تخصصی و هم در عرصه فرهنگ عمومی، ما حتماً انقلاب اسلامی را شاهد خواهیم بود برای اینکه کسانی که در مقابل ما هستند حاضر نیستند دست از خوار و خفیف کردن ما بردارند. با رفتن ترامپ و آمدن بایدن، نوع صحبت کردن با مردم ایران عوض نشده است. تا ما تسلیم نشویم، با ما مراوده برقرار نمی‌کنند. ملت ایران هم تسلیم نمی‌شود، بنابراین این تزاحم موجب تداوم انقلاب اسلامی است و مدام هویت ملی ایران رو به پیشرفت خواهد بود.

کد خبر 5175057

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha