مسئلة منابع کاملاً به سیاره ما وابسته است. در این میان امکان آن که سیاره ما بتواند معیارهای زندگی را – به طورمثال معیارهای زندگی طبقه بالاتر از متوسط در امریکا – را برآورده کند اندک است. این گونه عنوان شده است که ما نیاز به زمین داریم تا قادر باشیم انرژی افرادی که در لس آنجلس زندگی میکنند تأمین کنیم. پائول واچتل که یک روانکاو و نظریه پرداز زیست محیطی امریکایی است میگوید:
" یک میلیارد انسان را تصور کنید که منابع را مورد استفاده قرار می دهند و هوا و آب را آلوده میکنند. علاوه بر این 700 میلیون هندی را و 400 میلیون مردم امریکای لاتین و 500 میلیون افریقایی و تعداد زیادی افراد دیگر را مجسم کنید که تصدیق میکنند تصورات کنونی ما از آنچه زندگی خوب را میسازد بجد مستلزم این است که بیشتر افراد جهان فقیر باشند. تنها از طریق تغییر این شیوه است که ما منابع را به کار می بریم ونیازهایمان را تعریف می کنیم. در این صورت است که گزینه ای برای همة ساکنان سیارة ما به وجود میآید تا بخوبی زندگی کنند. "
این نکته ممکن است موضع رورتی را تأیید کند. با این همه تحلیل واچتل به موضوعی دیگر هم توجه میکند. تأکید کارهای وی بر روشی است که در آن ثروت امریکا اضمحلال روانشناختی را به وجود آورده است. رشد صنعتی، امریکاییان را خوشحالتر از قبل نساخته است. امریکاییان گونه ای بحث فاوستی را شروع کرده اند. واچتل از این بحث می کند که نگرانیهای امریکاییان با رشد و توسعه ، خلط و خبطی میان کمیت و کیفیت زندگی را به وجود آورده است. یک مثال بحث خودرو است که به نماد خودانگیختگی و آزادی امریکایی مبدل شده است. این بدان معنا است که افراد ساعتها در بزرگراههای شلوغ سر میکنند تا به سر کار بروند و هوایی را استنشاق می کنند که آنها و بچههایشان را میکشد.
البته به این نکته اشاره نشده است که تعداد تصادفهایی که با خودروها در یک سال صورت میگیرد از تعداد آسیبهای بسیاری از جنگها بیشتر است. در کل واچتل اذعان می کند که زندگی طبقة متوسط امریکا افراد را به ماشینهایی مبدل می کند که باید ساعتهای بیشتری کار کنند تا اشیایی را که تبلیغات به آنها می گوید باید داشته باشند به دست آورند. این امر اما انواع و اقسام اضطرابها را وجود میآورد. در اینجا ما با یک دور بی رحم روبرو هستیم که در آن فردگرایی افراطی و این اضطراب در ارتباط با امور مادی روابط و پیوندهای جامعه را تضعیف میکند وخلا و پوچی ای را حادث میشود. این آسیبها نتیجة ایدئولوژی رشد و مصرف اقتصادی است. نکته ای که می خواهیم از تحلیل واچتل نتیجه بگیریم این است که افراد کشورهای صنعتی پیشرفته که سبک زندگی فعلی شان را به ازای منابع افراد دیگر به دست می آورند در واقع زیانی روانشناختی برای خود و فرزندانشان را به وجود میآورند.
همچنین مشکلی دیگر وجود دارد که در گسترده بزرگی از بودیسم بسط یافته است و هم اکنون در ادبیات روانشناختی غربی هم مطرح است. کمرنگ کردن قابلیتمان برای شفقت ورزی – قابلیت ما برای توجه به دیگران – کمرنگ کردن قابلیتمان برای خوشی و خوشبختی خودمان است. حتی زمانی که تعیین اولویت پزشکی بجد ضرروی است عوارضی جدی برای زندگی کارمندانی که در این تعیین اولویت دخیل هستند باید در نظر گرفته شود. هنگامی که پاره ای از افراد در کشورهای صنعتی قلبشان برای رنجهای دیگران می تپد این افراد خودهای احساسی شان را تضعیف شده می پندارند. این رنجها البته میتوانند رنج ناشی از فقر و بی خانمانی انسانهایی در کشورهای صنعتی و میلیونها انسان گرسنه باشند که نمیتوانند غذایی برای خود و خانواده شان تأمن کنند و مراقبتهای بهداشتی حداقلی را داشته باشند. به عبارت دیگر، خوددوستی و دیگردوستی در جایی به نام شفقت ورزی با هم ملاقات میکنند.
انسانگرایی البته با مشکل مواجهه با این وضعیت که تکه نانی را بین صد انسان گرسنه تقسیم کنیم روبرو نیست. ما مطمئناً منابع کافی و قدرت زیاد برای تولید غذا، تأمین سرپناه و لباس و مراقبتهای پزشکی قابل قبول برای همة انسانهای کره زمین دارا هستیم. نمیتوان مشکل فقر و زندگی غیرانسانی بسیاری از افراد در کرة خاکی مان را به مشکل محدودیت منابع انسانی پیوند زد. بلکه باید شیوة توزیع این منابع را و همچنین انتخاب نوع انرژی و توزیع ثروت را محکوم نمود. به عبارت دیگر، مسئلة اصلی، مسئلة فقدان انرژی نیست بلکه اقتصاد سیاسی ما در این زمینه مسئله ساز است. اگربخواهیم این مشکل را با تمثیل رورتی بیان کنیم می توانیم به اندازه کافی گندم و جو برای غذا دادن به همة انسانها فراهم کنیم. مسئله و مشکل این است که ما انرژی و منابع زیادی را برای پختن کیکهای تشریفاتی صرف میکنیم که به وسیلة بخش کوچکی از افراد سیارة ما مصرف می شوند. این کیکها هم آنقدر دارای شکر و منابع غذای هستند که مصرف کنندگانشان را دچار بیماری میکنند.
نظر شما