پیام‌نما

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ * * * و [نیز یاد کنید] هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [نعمتِ] خود را بر شما می‌افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی‌تردید عذابم سخت است. * * * گر سپاس خدا كنيد اكنون / نعمت خويش را كنيم افزون

۴ مرداد ۱۳۸۶، ۹:۵۱

کمک فلسفه به مفاد و مواد حقوق بشر

کمک فلسفه به مفاد و مواد حقوق بشر

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: تردیدی نیست که فیلسوفانی چون: لاک، روسو و هابز نقشی بی‌بدیل در نضج‌گیری مبانی حقوق بشر داشته ‌اند. اگر نگاهی به مواد حقوق بشر بیندازیم بسیاری از مضامین آن را هم‌داستان به آرایی می‌یابیم که غولان فلسفه و تفکر پیشاپیش بدان اشارت داشته‌اند.

حق‌ آن‌ است‌ که‌ مفهوم‌ حقوق‌ بشر مفهومی‌ نسبتاً‌ جدید است‌ و با تأسیس‌ سازمان‌ ملل‌ متحد وارد گفتمان‌ فلسفی‌، سیاسی‌ و اجتماعی‌ شده‌ است. حتی‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ و دوم‌ - بخصوص‌ دوم‌ - نقش‌ مؤ‌ثری‌ در شکل‌گیری‌ آن‌ داشته‌ است. با تدوین‌ بیانیة‌ حقوق‌ بشر حقوق‌ انسانی‌ در چهار گونه‌ حقوق‌ پخش شدند:

الف.حقوق‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ نظیر حق‌ زندگی، حق‌ آزادی، حق‌ آزادی‌ بیان، حق‌ آزادی‌ فکری‌ و سیاسی‌ و دین، حق‌ استفاده‌ از دادگاهی‌ عادلانه، حق‌ رأی‌ و حق‌ انتخاب‌ همسر؛

ب. حقوق‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ و اقتصادی‌ نظیر حق‌ داشتن‌ غذا و آب‌ مناسب، حق‌ داشتن‌ بهداشت‌ و مراقبتهای‌ پزشکی، حق‌ آموزش‌ و پرورش، حق‌ داشتن‌ محیط‌ و اجتماعی‌ سالم، حق‌ احترام‌ به‌ فعالیتهای‌ فرهنگی، حق‌ داشتن‌ رفاه؛‌

پ. حقوق‌ انسانی‌ که‌ که‌ انسانها ممکن‌ است‌ در شرایط‌ خاصی‌ بدان‌ نیاز داشته‌ باشند مانند حقوق‌ زندانیان‌ علاوه‌ بر آن‌ حقوق‌ زنان‌ و کودکان‌ در این‌ دسته‌ از حقوق‌ گنجانده‌ شده‌اند؛

ت. سایر حقوق‌ نظیر حقوق‌ کارگران، پناهندگان، گروههای‌ اقلیت، گروههای‌ بومی‌ و حق‌ معلولان؛.

به‌ معنای‌ دیگر انسانها از آن‌ بابت‌ که‌ انسان‌ هستند همان‌ طور که‌ آزاد آفریده‌ شده‌اند برابرند و از حقوق‌ برابری‌ نیز برخوردار هستند. این‌ رویکرد البته‌ ادامة‌ رویکردی‌ است‌ که‌ بشر پیش‌ از این‌ به‌ مقولاتی‌ چون‌ حقوق‌ طبیعی‌ و حقوق‌ انسان‌ داشته‌ است. حقوق‌ طبیعی‌ و حقوق‌ انسان‌  چندین‌ سده‌ است‌ در مغرب‌ زمین‌ از مفاهیم‌ اساسی‌ و کلیدی‌ به‌ شمار می‌آیند. به‌ این‌ دلیل‌ آنگاه‌ که‌ خواهان‌ ارایة‌ نظری‌ تاریخی‌ نسبت‌ به‌ حقوق‌ بشر هستیم‌ ناگزیریم‌ به‌ این‌ دو مفهوم‌ توجه‌ مبذول‌ داریم.

 ‌نظریة‌ حقوق‌ طبیعی‌ البته‌ قدمت‌ و پیشینه‌ای‌ طولانی‌ و طویل‌ دارد اما در جهان‌ جدید و در دورة‌ رنسانس‌ در این‌ نظریه‌ بر فرد و اراده‌ و خواست‌ آزاد او تأکید و اصرار می‌شود و فرادینی‌ مورد بررسی‌ و مداقه‌ قرار می‌گیرد. تحولی‌ که‌ در این‌ زمینه‌ حادث‌ می‌شود آن‌ است‌ که‌ در دورة‌ جدید حقوق‌ طبیعی‌ را مجزا و مستقل‌  از قانون‌ ابدی‌ و الهی‌ مورد توجه‌ قرار می‌دهند. به‌ معنای‌ دیگر شعار این‌ دوره‌ آن‌ است‌ که‌ حقوق‌ طبیعی‌ حتی‌ اگر خدایی‌ هم‌ وجود نداشت‌ پایدار بود.

 اصل‌ این‌ است‌ که‌ یکی‌ از خصایص‌ طبیعی‌ انسان‌ این‌ است‌ که‌ گرایش‌ اجتماعی‌ دارد که‌ او را به‌ زندگی‌ توأم‌ با صلح‌ و مسالمت‌ و هماهنگی‌ سوق‌ می‌دهد.هر آنچه‌ که‌ با سرشت‌ و فطرت‌ انسانها به‌ عنوان‌ موجوداتی‌ عاقل‌ و اجتماعی‌ مطابقت‌ داشته‌ باشد درست‌ و عادلانه‌ است‌ و هر آنچه‌ این‌ هماهنگی‌ را مختل‌ کند، باطل‌ و غیر عادلانه‌ است. به‌ معنای‌ دیگر قانون‌ طبیعی‌ فرمان‌ درست‌ عقل‌ است. یا به‌ قول‌ منتسکیو «قانون‌ به‌ طور کلی‌ عقل‌ انسانی‌ای‌ است‌ که‌ بر تمامی‌ مردم‌ کرة‌ زمین‌ حکمرانی‌ می‌کند.» به‌ عبارت‌ دیگر  قانون‌ نتیجة‌ عملکرد عقل‌ انسانی‌ در حیطة‌ اجتماع‌ است. عملکرد عقل‌ انسانی‌ به‌ معنای‌ سنجش‌ عقل‌ عملی‌ای‌ است‌ که‌ تعیین‌کنندة‌ حدود قانونگذاری‌ افراد اجتماع‌ به‌ منزلة‌ انسانهایی‌ خود مختار است.

 ‌در قرن‌ هفدهم‌ و هجدهم‌ نظریة‌ قانون‌ طبیعی‌ به‌ نظریة‌ حقوق‌ طبیعی‌ انسانها منجر می‌شود. دستاوردهای‌ علمی‌ - فکری‌ در قرن‌ هفدهم‌ - که‌ به‌ روشنگری‌ معروف‌ است‌ - موجب‌ اعتماد و تکیة‌ فراوان‌ به‌ عقل‌  می‌شود. در حیطة‌ حقوق‌ طبیعی‌ انسانها هم‌ نظریاتی‌ چون‌ قرارداد اجتماعی‌ به‌ وسیلة‌ فیلسوفانی‌ چون‌ هابز و جان‌ لاک‌ و ژان‌ ژاک‌ روسو به‌ وجود می‌آیند. در این‌ میان‌ البته‌ جان‌ لاک‌ بسیار شاخص‌ است. به‌ زعم‌ او برخی‌ حقوق‌ به‌ صورت‌ بدیهی‌ و فطری‌ به‌ افراد به‌ عنوان‌ موجوداتی‌ انسانی‌ تعلق‌ دارند که‌ مهمترین‌ آنها عبارتند از: حق‌ حیات، آزادی‌ و حق‌ اموال. به‌ عقیدة‌ او انسانها پیش‌ و بیش‌ از آنکه‌ وارد جامعه‌ شوند صاحب‌ و واجد و حامل‌ این‌ حقوق‌ بوده‌اند و با تشکیل‌ جامعة‌ سیاسی‌ فقط‌ حق‌ اجرای‌ این‌ حقوق‌ و اعمال‌ آنها را به‌ دولت‌ تسلیم‌ کرده‌اند و نه‌ خود آن‌ حقوق‌ را.

در اواخر قرن‌ هجدهم‌ اما نظریة‌ حقوق‌ طبیعی، پشتوانة‌ فلسفی‌ موج‌ انقلاب‌ علیه‌ استبداد و خودکامگی‌ بود که‌ نشانه‌های‌ آشکار این‌ نظریه‌ در اعلامیة‌ حقوق‌ بشر فرانسه، اعلامیة‌ استقلال‌ امریکا، در قوانین‌ اساسی‌ دولتهای‌ متعددی‌ که‌ با آزادی‌ از استعمار تشکیل‌ شدند و در اسناد اصلی‌ سازمان‌ ملل‌ در زمینة‌ حقوق‌ بشر به‌ چشم‌ می‌خورند.

کد خبر 524370

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha