شکی نیست که طرح بشر جدید برای سامان دادن به عرصههای گوناگون زندگی فردی - اجتماعی - فکری خود در جهان جدید طرحی خاص است.
اولین و بنیادینترین پیش فرض این طرح آن است که انسان با عقل خود میتوان خویشتن و جهان را بشناسد و این اندیشه و عقل همانطور که دکارت هم از آن سخن گفته است به تساوی میان همة انسانها تقسیم شده است. مهم آن است که آدمی روش درست استفاده از این اندیشه و تعقل را بداند. این رویکرد هم اعلام استغنای بشر از اتوریتههای سابق است و هم توجه به برابری و یکسانی عقول انسانی. واقع قضیه آن است که در جهان جدید ما شاهد کاسته شدن از حجیت سنتها هستیم. اگر پیش از این آموزهای از آن بابت که پیش از ما گفته شده است اعتبار و اهمیت داشت در جهان جدید آنچه قرب مییابد حقایقی هستند که از آزمون اندیشه و تجربه موفق بیرون آیند و این تغییر رویکردی اندک و ناچیز به شمار نمیآید.
این تحول و تغییر رویکرد پژواک و اثرش را در امور انسانی و اجتماعی نیز میگذارد. در جهان جدید یکی از تحولات مهمی که صورت میگیرد جایگزین شدن بورژوازی با فئودالیته است. این تحول کاملاً با تحول معرفتی و فکری بشر همخوانی و همخونی دارد. در فئودالیسم آنچه ارج و قرب دارد اصیل بودن و منتسب بودن به خاندانی نژاده و ریشه دارد. در این نظام اینکه شما چه کار انجام دهید و چگونه فکر کنید ارزش ندارد هر کاری که انجام دهید و هر گونه که بیندیشد آقا و مهتر هستید.
در بورژوازی این سلسله مراتب و الویتها به تبع از شیفت معرفتی و فرهنگی آدمی به هم میخورد. در این نظام ما با افرادی روبرو هستیم که به هر طایفه و نژادی که تعلق داشته باشند از حقوقی - و البته تکالیفی - برخوردارند. در ابتدای سخن گفتیم و باز تکرار کنیم که شرایط اجتماعی - اقتصادی - سیاسی نقش مؤثری در این تغییر رویکرد داشتهاند اما آنجا که مربوط به تحولات فکری و فلسفی و انسان شناختی است اینگونه میتوان گفت که آدمی در منظومة جدید با تعبیری جدید که نسبت به عقل پیدا کرده است و آن را میان همه مشترک به حساب آورده است راه را برای تعبیر جدید باز کرده است. «قرارداد اجتماعی» و «حقوق طبیعی » در این مجموعه و منظومه است که نضج میگیرند و فرصت بروز و نمود پیدا میکنند.
به معنای دیگر حقوق طبیعی انسانها حتی اگر منبعی فراانسانی هم وجود نداشت وجود داشتند و عقل انسان بدون مدد از این منابع و مراجع میتواند این حقوق را تشخیص دهد. پیش فرض همة این نکات و موضوعات البته این مقولة مهم است که در جهان جدید و با دکارت همة موجودات موضوعی برای اندیشة آدمی مطرح میشوند و اندیشه، هر امر و هر چیزی را به عنوان سوژهای در نظر میگیرد که که باید مورد شناسایی قرار گیرد. از اینجاست که سوژهمحوری در رأس همة پروژههای مدرنیته و انسان جدید قرار میگیرد به قول مارتین هایدگر در مقالهای که دربارة دکارت نگاشته است:
بنابراین «من» - ذهنیت انسانی- به مثابه مرکز و محور تفکر مطرح میشود. از اینجا فرد محوری زمانة جدید و ذهن محوری آن بهوجود میآید. فلسفه بنابراین فی نفسه به سمت نظرگاهی که در آن شک باید در ابتدای فلسفه باشد حرکت میکند؛ اندیشه در مورد خود دانش و امکانهای آن. نظریهای درباره دانش باید پیش از آن که نظریهای در بارة جهان ساخته شود بهوجود آید. از اینجا معرفتشناسی پایه و اساس فلسفه میشود.
خللهایی که به این سوژهمحوری وارد شده است البته حقوق بشر و مشروعیت آن را تحت الشعاع قرار داده و کسانی که قصد دفاع از این عقلانیت جهان جدید دارند در واقع قصد دفاع از همة دستاوردهای جهان جدید - که حقوق بشر از مهمترین آنهاست - در سر میپرورانند.
در مدرنیته علاوه بر موارد ذکر شده ما شاهد گونهای انسانی شدن همه چیز هستیم. این انسانی شدن امور هم چند جنبه دارد. در گام اول آدمی قصد میکند که جهان را مطابق خواستهها و نیازهای خود تغییر دهد و به قول استوارت میل با شکنجه جهان نیازهای خود را برآورده سازد. در مقام دیگر انسان و تعقل او جای سنت را میگیرد و آخر آنکه آنچه مورد توجه قرار میگیرد انسان آنگونه که هست و نه آنگونه که باید باشد به حساب می آید. نشان خواهیم داد که همة این موارد با پیش فرضهای نهفته در مقولة حقوق بشر نسبت برقرار میکند.
از تغییر جهان - و نه تفسیر صرف آن - بیاغازیم. مدرنیته را شاید بتوان تنها فرهنگی در تاریخ بشری به حساب آورد که در نسبت خاصی با جهان، علم و صنعت و فنآوری را به وجود آورده است و جهان و عین را مطابق ذهن تغییر داده است در حالی که فرهنگهای دیگر از این خصیصه بهرهمند نیستند و مبانی و مبادیِ نسبتی که با جهان برقرار میکنند در تخالف با نسبت جدید انسان با جهان قرار دارد. هایزنبرگ مثالی را نقل میکند که به خوبی تضاد این دو نسبت را نشان میدهد:
در زمانهای گذشته، فردی به نام دزیگونگ در حال عبور از شمال رودخانة هان در چین بوده است .او پیرمردی را میبیند که در مزرعه مشغول کار است. او جویهایی ایجاد کرده است وبا کاسهای با دشواریهای بسیار به درون چاهی میرود و کاسه را پر از آب میکند، بیرون میآید و در جویهای آب میریزد و با کار و تلاش بسیار، نتیجه و ثمرة اندکی میگیرد. دزیگونگ بدان پیرمرد میگوید: شما میتوانید از یک چوب برای بیرون کشیدن آب استفاده کنید. پیرمرد با لبخندی جواب میدهد: من از پیرمان شنیدم که هرکس کارش را با ماشین انجام دهد کارش را با روش ماشین انجام میدهد و هر که کارش را با روش ماشین انجام دهد قلبش ماشینی میشود و هرکس قلبش ماشینی شد معصومیت و معنویت و اصالت خویش را از دست میدهد و روحش ناپایدار میشود و نمیتواند با احساس حقیقی همراه و همدم شود. نه اینکه آنچه تو میگویی ندانم و یا نتوانم انجام دهم، اما از استفادة آنها خجالت میکشم.
این شیوه و مشی عیناً در جامعة انسانی نیز برقرار است. جامعه دیگر وضعیتی طبیعی و طبیعتی ثابت را دارا نیست که هر امر و هر کس در جای ویژة خود باشد و حتی عدالت قرار گرفتن هر امر و هر کس در جای و حیز طبیعی خود تعریف شود. میتوان جامعه را مطابق الگوهای گوناگون و متفاوتی تغییر دارد و به تغییر بنیادین آن اندیشید. به همین جهت است که تنها در مدرنیته است که ما شاهد انقلابات بزرگی چون انقلاب فرانسه و استقلال امریکا هستیم و طرفه آنکه در هر دوی این انقلابات توجه به حقوق طبیعی انسانی در اولویت و مرکزیت قرار دارد. به معنای دیگر هنگامی که شما بر این باور باشید که میتوانید جامعه را تغییر دهید و چیزی به نام طبیعت و سرشت در جامعه موجود نیست به کلی سلسله مراتب سابق و ارزشگذاریهای پیشین را به هم زدهاید و راه را برای به وجود آمدن جهان و جامعهای جدید که اولویت نه سلسلهمراتبی خاص که انسان بودن است مهیا کردهاید.
اگر همة کوششها در تغییر طبیعت و جهان برای رسیدن به خواستها و التفاتات انسانی صورت میگیرد هر تغییری در جامعه نیز باید در این راستا باشد. اما در این راستا شما ناگزیرید پیشفرض و آموزة اساسی را مد نظر داشته باشد و آن ارزشمندی انسان فراتر از هر گونه و نژاد و اندیشهای است. به همین جهت است که در جهان جدید جان انسان بر هر چیزی اولویت دارد هم بر عقیده هم بر نژاد و هم بر ارزشهای اخلاق دیگر. در این جهان انسان نه به عنوان موجودی مکلف و موظف که به مثابة موجودی محقق به عرصه میآید. جایگزین شدن حق با تکلیف کاملاً با تغییری که انسان در نگاه خویش به عالم و آدم یافته است همخوانی دارد. چرا که انسان محوری جهان جدید به صورت طبیعی در پررنگکردن حق به جای تکلیف عمل میکند.
نظر شما