به گزارش خبرنگار مهر، شاید بتوان ایجاز و کوتاهی رباعی را علت اصلی بهره وری عرفا و فلاسفه از این گونه شعری دانست. در قیاس با قالب های دیگر شعرپارسی ، رباعی قالبی کاملا ایرانی است که در خصوص پیدایش آن نیز دو نقل افسانه آمیز داده اند.
شمس قیس رازی در کتاب "المجعم"، رودکی شاعر قرن چهارم را مبداء پیدایش رباعی می داند و توضیحی نه چندان واقع گرایانه در خصوص آن می دهد. گویا روزی رودکی از برزنی در حال گذر بوده و کودکان را در حال بازی (شاید جوز "گردو" بازی) دیده است. وقتی که یکی از کودکان جوز را به سمت چاله "گو" می غلتاند ناخواسته و غیر ارادی زمزمه می کند: "غلتان غلتان همی رود تا بن گو" و رودکی این وزن را می پسندد و آن را گرفته و رواج می دهد.
روایت دوم در خصوص پیشینه رباعی سرایی در کتاب "تذکرة الشعرای سمرقندی" آمده که یعقوب لیث، شاهد جوزبازی پسرش با کودکان دیگر بوده که زمان غلطیدن گردو به طرف گودال، پرش با ریتم و آهنگی می خواند: "غلتان غلتان همی رود تا بن گو" یعقوب از این وزن خوشش می آید و در شور با بزرگان وزن آن را معین می کند و بعدها در این وزن شعر می سرایند.
مهم نیست کدام یک از این روایات صحیح باشند؛ نکته حائز اهمیت این است که رباعی شعری است ایرانی که از قرن چهارم هجری قمری (از زمان رودکی به بعد) شعرا و عرفای بزرگی در این قالب طبع آزمایی کرده و آثار بزرگی را به یادگار گذاشته اند. از خود رودکی نزدیک به 35 رباعی باقی مانده که بیشتر آنها عاشقانه است. بزرگانی چون عطار نیشابوری در کتاب مختارنامه صاحب دو هزار رباعی است و خیام در قرن چهارم و پنجم رباعیات فلسفی جانداری می سراید که بهترین است. همچنین از مهستی گنجوی که تنها بانوی رباعی سرای ایران است رباعیات دلپذیری به یادگار مانده است.
در قرن هفتم هجری مولانا رباعیاتی سروده که شمار آن به حدود یک هزار و نهصد می رسد و اکثر آنها عارفانه است. سعدی شیرازی نیز یکصد و پنجاه رباعی دارد و سرانجام حافظ شیرازی که چهل رباعی از او به یادگار مانده است.
شعر چارگانی مدتی بسیار مهجور ماند و اگر کسی هم گاه گاهی رباعی می گفت از سر تفنن بود و لاغیر. اما مدتی است که ایرج زبردست به همگان ثابت کرده است که می توان از سر تفنن رباعی سرایی نکرد بلکه آن را به عنوان یکی از کهن ترین قالب های شعر پارسی جدی قلمداد و همه انرژی ، نیرو و قریحه شاعری را صرف آن کرد.
چارگانی های او حاکی از این است که زبردست عرفان و اندیشه های عرفانی را خوب شناخته و بر همه لطایف و ظرایف پرشور عرفان ایرانی - اسلامی وقوف یافته و در سودجویی و استفاده از آنها بسیار هنرمندانه و زیرکانه عمل می کند:
زد بانگ کسی که جاده ها را می زیست:
ای بی خبر از عاقبت راه نایست
آن سوی قدم ها که نمی دانم کیست
پیوسته کسی هست که می گوید: نیست!
آنچه زبردست را با دیگر رباعی سرایان امروز متمایز ساخته، توجه شاعر به "من ملکوتی" است که در سطح بسیار فراتری از "من رمانتیک" شاعر قرار دارد. زبردست تحت تاثیر "من رمانتیک" می سراید:
امروز بیا ترانه خوانی بکنیم
با سبزه و آب هم زبانی بکنیم
عید است و غبار غم گرفته است دلم
ای اشک بیا خانه تکانی بکنیم
***
تا گریه طلسم درد را می کشند
دل، حرمت آه سرد را می شکند
دریای هزار موج طوفان خیز است
اشکی که غرور مرد را می شکند
اما رباعیاتی که هویدا کننده "من ملکوتی" یا "فرامن" می باشد ، یارای تاثیرگذاری شگرف تر و پرثمرتری را بر خواننده آگاه دارد. آن زمان رباعیات زبردست به اوج می رسد که از شوریدگی و حیرانی و سرگشتگی به عنوان خمیرمایه و وجه غالب چارگانه استفاده نماید:
او، من، تو چقدر در تلاشند همه
از حادثه سنگ می تراشند همه
من از تن او گذشت، من او شد و گفت:
ای کاش تو باشی و نباشند همه
***
آن سوی جهان دهانی از همهمه نیست
از ریزش تدریجی تن واهمه نیست
آن سو ، نه زمان، نه سمت.
(اینجا که منم:
شکل دگری هست که شکل همه نیست
زبردستی زبردست در استفاده از اندیشه های عرفانی در شعر به حدی است که بسیار زیبا یارای تلفیق اندیشه و خمیرمایه عرفان با عصیان و اغراق و شطحیات را دارد و ماحصل آن را در دژ مستحکمی از نظر ساختار و مفهوم مشاهده می کنیم که در رباعیاتش تبلور می یابد:
من: لال توام سیر تکلم هستم
در بعد زمان نهایتی گم هستم
خطاط، قلم به دست هر کس ندهد
شمس دگرم خط چهارم هستم
***
گفتند: کلام تابناکم کفر است
اندیشه اشراقی تاکم کفر است
: اینان که طواف می کنم میکده را
گر کعبه نسازند ز خاکم کفر است
در این گونه اندیشه های اشراقی است که ایرج زبان به شطح می گشاید و با پیر مکتبش در فراسوی عالم ماده جامی می زند و سر را به آهنگی که نیست به حالت سماع این طرف و آن طرف می برد:
چون پیچک پیچ و تاب خوردم آن شب
یک میکده نور ناب خوردم آن شب
این مستی من، مستی عالم سوزی است
همراه علی شراب خوردم آن شب
ایرج زبردست در سرایش رباعی های عاشقانه هم بسیار قوی و چیره دستانه عمل می کند:
امشب دلم از آمدنت سرشار است
فانوس به دست کوچه دیدار است
آن گونه تو را در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد آن یکی بیدار است
***
ای مثل غرور ساده آینه فاش
کاری نکنی شکستگی آید و کاش
دیدار تو با آینه حرفی دارد
هم با همه باشی و هم جدا از همه باش
رباعیات زبردست را تنها می توان با عنوان و حال و هوای رباعی محض خواند. چارگانه هایی که با گذشت زمان پخته و پخته تر می گردد و شوریدگی را به عرصه زبان می کشاند و زبردست هر چه در راستای استفاده از انوار متجلی عرفان تلاش بیشتری نماید جایگاهش را در شعر فردا مستحکم تر خواهد کرد.
کتاب "حیات دوباره دیروز" به کوشش بهاءالدین خرمشاهی و محمد اجاقی توسط نشر قطره به بازار آمده که علاوه بر رباعیات زبردست، نقدها، نظرات و ستایش بزرگانی چون منوچهر آتشی، محمد حقوقی، منصور اوجی، بهاءالدین خرمشاهی، مرتضی کافی، پرویز خائقی، منصور رستگار فسایی، عطاءالله مهاجرانی و ... در ابتدای کتاب آورده شده است.
نظر شما