به گزارش خبرگزاری مهر، «سه دقیقه از کمی بیشتر» جدیدترین کتاب آفاق شوهانی به تازگی توسط نشر شالگردن راهی بازار نشر شده است. این کتاب سه مجموعه شعر از این شاعر را به همراه دارد:
۱. تنهاتر از آغاز که نخستین بار در سالِ ۱۳۷۶ به همت نشر نشانه منتشر شد.
۲. در این نُه در سیزده که نخستین بار در سالِ ۱۳۸۰ به همت نشر نیمنگاه منتشر شد.
۳. من در این شعر آفاق شوهانی تویی که نخستین بار در سالِ ۱۳۸۲ به همت نشر داستانسرا منتشر شد.
مدتها بود که نسخههای چاپ اول این سه کتاب از آفاق شوهانی در بازار وجود نداشت و مخاطبان نمیتوانستند این کتابها را تهیه کنند. شاعر در مقدمهی کوتاه ابتدای کتاب آورده است:
نخستین مجموعهی شعرِ من با نامِ «تنهاتر از آغاز» در سالِ ۱۳۷۶ منتشر شد و بازخوردهای خوبی داشت چنانکه بیشتر از بیست نقد برای آن نوشته شد که از آن میان نقدِ افرادی همچون محمد آزرم، ابوالفضل پاشا، پرویز حسینی، علی عبدالرضایی و رسول یونان را هنوز به یاد دارم و متأسفانه بقیهی نامها در طولِ این سالیان از خاطرم رفتهاند. شاید مشکلِ اصلی به همین طولِ سالیان برمیگردد که با آنکه در آن دوره کتابها شمارهگانِ بالایی داشتند و دوهزار نسخه از این کتاب چاپ شده بود، امروزه دیگر هیچ نسخهیی از این کتاب در دسترس نیست و اگر مخاطبهای آثارِ من بخواهند این کتاب را مطالعه کنند موفق نخواهند شد. پس بر آن شدم که این کتاب را تجدیدِ چاپ کنم. در همان حین به یادم آمد دومین و سومین کتابهای من نیز مثلِ همین کتاب دیگر در دسترس نیستاند و به نظرم رسید به جای آنکه بخواهم تکتکِ این کتابها را به شکلِ مجزا به دستِ چاپ بسپارم هر سه را در یک مجلد در دسترسِ مخاطبها قرار بدهم تا از پراکندهکاری اجتناب شود و در ضمن هر مخاطبی بتواند هر سهی این کتابها را در کنارِ هم مطالعه کند. به همین دلیل تجمیعِ هر سه کتاب را با نامِ «سه دقیقه از کمی بیشتر» به چاپ سپردم تا مهمانِ زیباترین لحظههای شما باشد.
کتابِ «سه دقیقه از کمی بیشتر» ۱۹۲ صفحه دارد و به قیمت ۷۰ هزار تومان در دسترسِ مخاطبان قرار گرفته است.
در ادامه یکی از اشعار این مجموعه میآید؛
اینجا قرارمان بود
[زن با مرد همین گفت]
هنوز تا فردا راه داریم
[مرد چیزی به صدای دریا نیفزود]
و باز هم دریا بود
مرد ساعتها را به دریا فرستاد
زن در هر گردش
دانههای شن را برای ماهیها ریخت
مرد قلابها را به دریا فرستاد
زن شیشهها از آبِ دریا پُر کرد
مرد زنها را به دریا بخشید
زن دریا بود
عقربهها روی هم که جفت شدند
مرد رفت و با دریا آمیخت.
نظر شما