به گزارش خبرگزاري "مهر" متن كامل اين بيانيه بدين شرح است:
"ما اعضاي دومين كنگره جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي، پيش از هر چيز حادثه غم انگيز و اندوهبار زلزله بم و در خاك خفتن كثيري ازهموطنان راتسليت گفته و ازخداي بزرگ براي بازماندگان صبروبراي درگذشتگان رحمت ومغفرت واسعهالهيآرزو ميكنيم.
در شرايطي به سر مي بريم كه همراه با تمام گام هايي كه ميهن و انقلاب به جلو برداشته است، هنوز چالش هاي مهم گذشته پيش روست و كرانه هاي خطر خيز ديگري نيز چهره نموده است. در اين ميان تنها مكاشفه و دانايي و آگاهي و عقلانيت مي تواند تهديدهاي پر شمار كويرها و كرانه ها و بيراهه ها را كه هماره در تكاپوي نابودي و انهدام روندهاي رشد يابنده اند، به حداقل برساند و چشم اندازهاي پيش رو را روشن تر از پيش نور بتاباند و شور باليدن را با شعوري گرمابخش در آميزد.
پشت سر گذاشتن چالش ها و موقعيت هاي خطير و حساس به كوشش و برنامه، خستگي ناپذيري و هماهنگي نياز دارد. گوهر گرانقدري كه اين روزها و سالها به خاطر ستيزهاي بي حاصل باشگاههاي قدرت «سياسي و اقتصادي» بسيار كمياب و كيميا شده است.
در چنين شرايطي بر گزاري كنگره حزبي و سازماني، مفاهيم و معاني خاص و هدفمند خود را دارد، چرا كه در روزگاري چنين، هر سازمان و حزبي كه در راه منافع ملي مي كوشد، بيش و پيش از آنكه به سامان حزبي و استقرار نهادهاي غير ضروري درون سازماني خود بينديشد، به چاره انديشي و ژرف نگري پيرامون موقعيت هاي ملي خواهد پرداخت. زيرا يك تشكل كلان انديش مي داند كه تنها در پرتو پويايي ملي، نشاط و حركت اجتماعي، كم خطر ساختن روندهاي جمعي و حكومتي و... مي تواند ساختار خود را قوام بخشد و نقش و جايگاه ملي خود را در فرآيند رشد و تكامل ميهن مشخص سازد از همين رو «جمعيت» انرژي سازماني خود را براي ياري به گذر از چالش ها و گردنه هاي سخت و صعب پيش رو به كار گرفته و مي كوشد تا بر پايه درك و دريافت خود از اين شرايط ديدگاههاي خود را عرضه كند.
گفتمانهاي سه گانه
بي ترديد گفتمانهاي غالب قرن بيستم ميلادي را مي توان درسه طبقه بندي روشن تبيين كرد و مرزهاي مشترك و فاصله گيري بعضاً ژرف آن را روشن ساخت. در ايران، در فاصله تقريباً سي سال هر يك از اين گفتمانها با قدرت هر چه تمامتر در عرصه حضور داشته اند. گفتمان نخست به چارچوب انديشه هاي سوسياليستي باز مي گردد كه بخش قابل توجهي ازمحافل دانشگاهي و نخبگان اجتماعي و بسياري از سازمان هاي چريكي مخالف رژيم گذشته و نيز روشنفكران معترض (اعم از مسلمان و غير مسلمان) را در ميدان مغناطيسي و جادويي خود گرفتار كرده بود. در نيمه سالهاي پنجاه شمسي جهان غرب كوشيد با استفاده از شرايط نه چندان مطلوب اردوگاه سوسياليزم، گفتمان دموكراسي غربي را در پوشش «حقوق بشر» كارتري به عنوان شعار و خواستي عام در كشورهاي جهان سوم به جريان غالب حركت هاي اجتماعي تبديل كند. پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 57 و استقرار جمهوري اسلامي، تأكيد آگاهانه رهبري انقلاب بر حضور مردم در تعيين نهادهاي حكومتي و مشاركت در تصميم گيريهاي كلان و سرنوشت «سياسي، اجتماعي .و اقتصادي» كشور و از همه مهمتر قدرت شگفت روح زاينده انقلاب اسلامي در بنيانگذاري الگوي جديدي از «مردم سالاري مبتني بر انديشه ها و آموزه هاي ديني» و نيز سامان دهي پيروزمندانه دفاع و پايداري هشت ساله براي انسان معاصر طليعهي اميد بخش يك گفتمان جديد و بديع را نمايان ساخت. در واقع گفتمان «مردم سالاري ديني» و زعامت «فقيه عادل» ـ دكترين ولايت فقيه ـ جريان جديدي در فلسفه سياسي حكومت و انديشه هاي بنيادين اعمال حاكميت كشور بود. دقيقاً در گرماگرم شكل گيري و قوام گفتمان انقلاب اسلامي، جهان بشري در بهت و ناباوري تمام، فرو ريختن كاخ شيشه اي گفتمان سوسياليستي را در سالهاي پاياني قرن بيستم به تماشا نشست و جريان روشنفكري در جهان سوم در سرگرداني رو به رشد خود به يك باره به مرز پايان رسيد. اكنون جهان با دو گفتمان اصلي روبرو است: «انقلاب اسلامي» و «ليبرال دموكراسي». شرايط اكنون گفتمان «ليبرال دموكراسي» حاكي از آن است كه اين گفتمان به دليل فقدان توانمندي لازم براي گشودن چشم اندازهاي جديد در برابر انسان و نيز عدم ظرفيت براي باز توليد بنيادي فلسفي و فكري خود، در يكي از بدترين موقعيت هاي خود قرار دارد. بنابراين اگر ادعا كنيم كه انسان امروز بدون انكه خود بداند، در جان و دل خود فرياد كننده گفتمان انقلاب اسلامي است، ادعايي گزاف و پوچ نيست. «جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي» با توجه جدي و باورمند به واقعيت بالا، بيانيه خود را در پايان دومين كنگره صادر و ديدگاهها و مواضع خود را پيرامون مهم ترين مسائل كشور بيان مي كند.
الف ـ وضعيت فعلي كشور؛
يك نگاه كوتاه و گذرا به روند تحولات كشور، گوياي ژرفاي پيدا و پنهان مسائلي است كه در شكل دادن به اكنون و گشودن چشم انداز فرداي ميهن، از نقشي بسيار مهم و بنيادين برخوردارند. فشرده اين مسايل عبارت از:
1- چالش هاي سياسي داخلي
آنچه در گذر مسائل و رخدادهاي سياسي كشور مي توان ديد و دريافت، يكي اين است كه مرز برخوردها و تفاهم ها، پيوستن ها و گسستن ها و... به شرايط خطيري رسيده است. ظاهراً ماندن در قدرت و تحكيم منافع باشگاه هاي سياسي به ويژه رفت و برگشت هاي علائم ميان پاره اي از چهره هاي شاخص سياسي و قدرت هاي خارجي، فضا را به گونه اي رقم زده است كه براي برخي از جريانات سياسي رفتن به سوي معارضه اي آشكار و بي پروا با مردم و منافع ملي به عنوان تنها راه چاره براي بقاي سياسي باقي مانده است. روشن است كه اگر اين معارضه شكل و قوام واقعي خود را پيدا كند و جريانات مذكور نتوانند به فهم و درك درستي از جايگاه خود و شرايط كشور برسند، ميهن را در آستانه يك وضعيت پيش بيني نشده قرار خواهند داد.
ديگر آنكه نزاع هاي درون حاكميت و به شكل مشخص و روشن تر تقابل دروني و فرساينده جناحها با يكديگر و مچ گيري هاي كودكانه از هم به فرآيندي مي انجامد كه تصور آن سخت و صعب مي نمايد. از ديگر سو فقدان باور و درك غير جناحي در ميان دستگاههاي حكومتي و مصادره اتفاق ها و حوادث ـ طبيعي و غير طبيعي ـ به سود منافع جناحي و تنزل جايگاه واقعي و گره گشاي اين قوا از منزلت قانوني آنها وتبديل به يكي از طرفين منازعه هاي دامن گستر سياسي كشور، حوادث و رخدادهايي را رقم ميزند كه بي گمان برآيند آن كاهش اميد سياسي مردم و القاي تحليل ها و تفسيرهايي است كه در واقع وجود خارجي ندارند و يك تأمل جدي نشان مي دهد كه ساخته و پرداخته ذهن هاي بيمار و محدود انديش است كه در دايره آنها ايران و منافع ايراني هيچ جايگاهي ندارد. از ديگر چالش هاي سياسي و مهمي كه ميهن با آن روبرو است، مخدوش شدن مرز ميان فرزندان راستين وطن و دشمنان منافع ملي است. در واقع آنها كه از بالندگي و پيشرفت ملك و ملت در فرآيندي اسلامي ـ ايراني بيمناك اند و در حال و هواي تفكر پارينه سنگي سير مي كنند و غوطه مي خورند، كوشيده اند با ايجاد اغتشاش فكري و عاطفي در جامعه، قدرت و فرصت جدا كردن خادمان از خائنان را از توده هاي مردم بگيرند تا در پرتو چنين فضايي بتوانند خر مهره هاي خود را در بازار مكاره اي كه بر پا كرده اند به جاي مرواريد به مردم بقبولانند. جاي تعجب نيست اگر مي بينيم كه پاره اي از حافظان بي پرواي منافع دشمنان ايران و ايراني از سوي برخي از احزاب، باشگاه هاي قدرت و نيز بعضي از صاحب منصبان كژ انديش و فاقد شعور و بصيرت لازم مورد حمايت قرار مي گيرند و در مقابل، فرزندان شايسته كشور در زير بمباراني از تهمت و دروغ قرار گرفته اند و سيماي نجيب و معصومشان در غبار فتنه اي كه فتنه جويان پرده در، بر پا كرده اند از چشم وجدان هاي پاك، پنهان مانده است.
2- چالش هاي سياسي خارجي:
طبيعتاً كشوري چون ايران با موقعيت ممتاز منطقه اي و فرا منطقه اي و منابع انساني و طبيعي سرشار نمي تواند از كانون توجه آنها كه خود را ارباب دنيا مي خوانند دور بماند. آنچه در گذر بيست و پنج سال گذشته شاهد آن بوده ايم گوياي سخن بالا است. به همين خاطر، عمر بيست و پنج ساله جمهوري اسلامي با چالش و بحران خارجي همراه بوده است. در شرايط كنوني نيز چالش ها (در شكل جديد) به قوت خود باقي است و گذشتن از آن، كشور را در پيمودن گام هايي بلند به سوي پويايي بيشتر، ياري خواهد كرد. مشروط بر آنكه «عقل» و «اراده جمعي» همراه با «غيرت» و «همت ملي» درچرخه اداره كشور جايگاه شايسته و بايسته خود را پيدا كند و مسئولين ذيربط بدانند با «شعار» و «وعده» و «متن هاي زيبا» نمي توان از هماوردي با چالش هاي خطير پيش رو پيروز و سر بلند بيرون آمد. موقعيت هاي نفس گيري كه در ميدان سياست خارجي فراروي ميهن دامن گشوده است در چند سر فصل استراتژيك خلاصه مي شود: برنامه ها و فعاليت هسته اي ايران، محاصره فيزيكي ايران، روابط با كشورهاي صنعتي بويژه آمريكا و اتحاديه اروپا، مسأله فلسطين و پديده نامشروع صهيونيسم و... تأمل و درنگ به هر يك از فصل ها، به روشني گوياي مسير سختي است كه نظام با آن روبرو است. دقيقاً به همين خاطر است كه هر آهنگ نا اميد كننده، انحرافي، برخاسته از ترس و دنيازدگي و بر آمده از وانهادن اصول نظام، خيانتي روشنتر در حق گذشته، امروز و فرداست. اگرچه امروز اين خيانت را ميتوان با «فريب و دغل و آشوب سياسي» پنهان كرد آينده نزديكي كه در راه است پرده هاي «تزوير» را كنار خواهد زد و ژرفاي زخم خنجري را كه از پشت در قلب فرو رفته، در برابر ديدگان خردورزان و انديشمندان و حتي توده هاي مردم به تماشا خواهد گذاشت.
3- چالش هاي اقتصادي:
پاشنه آشيل اقتصاد ملي وضعيت تلخ و اندوهبار «اقتصاد تك محصولي» است كه همگان بر نقش مخرب و بعضاً باز دارنده آن آگاهند ولي براي چاره انديشي پيرامون آن هيچ اشاره منسجم، پيگير و راهگشايي ديده نمي شود و اين واقعيت ناگوار، هر روز سلطه بلا منازع خود را بر بخش ها و ابعاد «اقتصاد ملي» بيشتر مي گسترد و ما تماشاگران گيجي هستيم كه به سان تنديسهاي بي اراده و سنگي، اثرات ويرانگر اين پديده شوم را در چرخه حيات ملي خود به تماشا نشسته ايم. در همين ارتباط طبيعي است كه كشور را در وضعيت غفلت از استراتژي بلند مدت اقتصادي بيابيم و با تن سپردن به روز مرگي مفرط، به شمارش از دست رفتن فرصت هاي طلايي و غيرقابل بازگشت، خود را مشغول كنيم و در خطابه و سخن از پيشرفت ديگران چنان با حسرت و دريغ ياد كنيم كه انگار منابع طبيعي و نيروي انساني كارآمد براي «رشد» و «تعالي» نداريم و همه ابزارهاي «رفاه» و افزايش برخورداري مردم از يك زندگي شايسته و بي دغدغه از ما دريغ شده است. با اينهمه وقتي روند شتاب گير افزايش واردات را پيوند مي زنيم و مي كوشيم وضع اكنون و آينده ميهن را در بخش اقتصاد خرد و كلان، به تصوير در آوريم و تحليل كنيم، بيم و اندوه چنان بر جانمان چنگ مي اندازد كه به سخن نمي آيد.
4- جايگاه قواي سه گانه و احزاب:
قانون اساسي كشور با صراحت بر جدايي قواي سه گانه از يكديگر تأكيد دارد و مرتبه و وظايف هر يك را به روشني تبيين كرده است. بر پايه اصول متعدد قانون اساسي كه پيرامون نقش، جايگاه، وظايف و مراتب قواي سه گانه است، محور اقدام قوا چارچوب موازين ديني و حركت در بستر فرهنگ دراز دامن اسلامي ـ ايراني و تحت زعامت «ولايت امر» و تلاش و كوشش پيوسته براي تعالي كشور و سعادت مردم، مشخص شده است. با اين همه و عليرغم وضوح اصول قانون اساسي، شاهد دخالت هاي گاه و بي گاه قوا در وظايف يكديگر، گرو كشي هاي ضدملي، اختلال در وظايف قانوني، ايجاد و گسترش فضاي فرسايش نيروها و امكانات، تماميت خواهي و... هستيم كه به شدت نگران كننده است و چشم انداز فعاليت ها را به تيرگي سوق مي دهد. در اين ميان احزاب به جاي نظارت بر فعاليت قوا و نقد و بررسي جدي، آگاهانه، خردمندانه و مصلحانه فعاليت آنها، با غفلت مضاعف از نقش و كاركرد اجتماعي خود ـ از آنجا كه عموماً دولت ساخته اند ـ ماهيتي «باشگاه گونه» به خود گرفته اند و بر پايه اين ماهيت، اشكال ويرانگري از «مافياي قدرت، ثروت و رسانه » را در درون پرورانده اند. در باور ما با پذيرش مشكلات و نقائص جدي در رفتار و برنامه قواي سه گانه ـ اگر احزاب در جايگاه واقعي خود قرار گيرند مي توانند بسياري از نابساماني هاي موجود در قواي سه گانه را اصلاح كنند و جلوي بيشماري از كژتابي هاي علمي و ذهني قوا را كه در سطح كلان، زيان هاي كمرشكن بر جاي مي گذارد، از پيش بگيرند و با ارائه راهكارهاي هوشمندانه و مردم مدارانه كشور را در بستر تعالي و پيشرفت قرار داده و روند رشد را سرعت بخشند.
5- جايگاه نيروهاي اصولگرا و لزوم سازماندهي آنها:
بايد پذيرفت ـ و اين پذيرش را با غرور در نياميخت ـ كه با آزردگي رو به افزايش توده هاي مردم از منازعه هاي سياسي و نيز كارنامه نيروها و جريان هاي واپسگرا، خود رأي و بي اعتنا به حقوق مردم شرايط ويژه و مطلوبي براي نيروهاي اصول گرا فراهم آمده تا با عرضه واقعي خود و برنامه ها و اصولي كه براي «رفاه» و «آسايش» مردم تنظيم كرده اند، افكار عمومي را به سوي خود جذب كرده و در رقابتي آزاد، افتخار نمايندگي مردم را در مبارزات مختلف انتخاباتي كسب كنند. در عين حال آنچه نبايد فراموش كرد يكي اين است كه بخشي از اجزاي تشكيل دهنده نيروهاي اصول گرا بايد از نگاه جزئي و خرد در ارتباط با مسائل اجتماعي دست بردارند. اين مهم البته در زماني كوتاه و با توصيه و سفارش صورت نمي پذيرد بلكه كندوكاو در سيره ائمه و سلوك و رفتار امام (ره) و مقام معظم رهبري چنين مرتبه اي را رقم مي زند. نيروهاي اصولگرا بايد همواره متوجه باشند كه در هر شرايط و موقعيتي، چگونه بايد عمل كنند و سخن بگويند كه فاصله افكار عمومي با آنها به حداقل برسد. ظرفيت بسيار بالايي كه آموزه هاي دين براي مدارا با مردم و جريان هاي سالم براي يك نيروي اصولگرا فراهم مي كند، مرتبه و فضيلتي به او مي بخشد كه بي گمان هيچ كدام از عناصر و جريان هاي قدرت طلب كه در زبان و شعار از تكثر و مردم سخن مي گويند، از اين مرتبه برخوردار نيستند چراكه يك انسان اصولگرا نسبت خود با مردم و جريانها و گروهها را بر پايه تعريف خود از نظام هستي و انگاره حقيقي خود از نسبت مردم، خدمت و حكومت با حضرت هستي بخش، شكل مي دهد و بر اين اساس فضايي بر رفتار و انديشه خود مي گسترد كه او را به مراتب بالايي از «عشق» و «حضور» نايل مي كند. نكته ديگري كه هرگز نبايد فراموش كرد اين است كه بر پايه آموزه هاي پيش گفته، هم گرايي، تعامل و يك جهتي مستمر ميان نيروها و تشكل هاي اصولگرا بسيار آسان، ضروري و ملي است. چرا كه وقتي هدف رسيدن به مرتبه «عشق ورزي» و درك «حضور» حضرت عشق تعريف مي شود، قاعدتاً «خود انگاري» و «خودبيني» زايل مي شود و جاي آنرا «خدا» مي گيرد.
بنابراين اصول گرايان بايد بيش از گذشته اين ظرفيت عظيم را بشناسند و همراهي و هماهنگي خود را روز به روز ژرف تر كنند تا بتوانند همراه با افزايش معرفت نسبت به حضرت حق، به مردم بيشتر خدمت كرده و از مرزهاي انقلاب و كشور با استحكام و قدرت افزون تري نگاهباني كنند.
ب ـ انتخابات مجلس هفتم؛
اكنون كه به گذشته نگاه مي كنيم با غرور و افتخار در مي يابيم كه بيست و پنج سال است كه همه مقدرات كشور با سر پنجه مردم رقم مي خورد و هر فرد ايراني در فضاي آزادي و استقلال، هر آنچه خود مي خواهد ـ بدون هر گونه فشار و اعمال نظر خارجي ـ بر مي گزيند. اين مسئله يادآوري يك نكته بديهي را لازم مي سازد و آن اينكه رمز و راز كينه توزي مردم ستيزان بين المللي با اين كشور و مردم عزم و اراده ايرانيان براي حفظ عزت، استقلال، آزادي و دين خواهي و گسترش مفهوم واقعي «انسانيت» و «كرامت انساني» است. در عرصه گيتي در دقيق ترين مفهوم و واقعي ترين بيان، انتخابات با زندگي و مشاركت سياسي مردم ايران پيوند خورده است و به روشني هر چه تمام تر به نماد برجسته «مردم سالاري» در اين كشور تبديل شده است. برگزاري بيست و پنج انتخابات در طول ربع قرن، افتخاري است كه كمتر ملتي از آن برخوردار بوده و اين سينه ريز درخشان كه از ستاره هايي پاك و معصوم بافته شده، بر سينه كمتر ملتي منزل كرده است. با نزديك شدن به فصلي ديگر از درخشش حضور اجتماعي و سياسي مردم در پاي صندوق هاي رأي و شكل دادن تركيب نمايندگان مجلس هفتم ضروري است كارنامه عملي و نظري مجلس ششم در بوته نقدي عالمانه و منصفانه قرار گيرد تابتوان از رهگذر آن مجلس هفتم در حد و قواره هاي لازم و بايسته اين مردم شكل بگيرد و مطالبات واقعي و ضروري ملت از سوي نمايندگان جدي گرفته شود. هم چنين براي پرهيز از تشتت آراء و گسست انديشه ها و نگاهها، بايد اصولگرايان كشور با تحكيم وحدت ديني و ملي خود فضايي فراهم كنند تا برآيند آن به دست آوردن حداكثر كرسي هاي مجلس باشد. ديگرآنكه همواره بايد به يكديگر يادآور شويم كه مشاركت فعال و گسترده مردم در انتخابات مجلس تأثيري راهبردي در ابعاد داخلي و خارجي كشور داشته و زمينه هاي رشد و پويايي ميهن را فراهم مي سازد به ويژه آنكه در باور ما گفتمان مسلط مجلس هفتم بايد «گفتمان خدمتگزاري و پيشرفت» باشد. ناگفته پيداست كه تحقق اين خواسته ملي و خطير كه گذشت زمان آن را تهديد مي كند به مجلس و نمايندگاني نياز دارد كه اولاً از بيشترين پشتوانه مردمي برخوردار باشند، ثانياً درك درستي از آسيبهاي دروني و تهديدهاي بيروني داشته، با فرصت طلبي تمام بر اسب سركش زمان مهميز بزنند و آن را براي «پيشرفت و توسعه همه جانبه» كشور به خدمت بگيرند،ثالثا «گفتمان خدمتگزاري و پيشرفت» به انسان هاي نو انديش، تحول خواه، شجاع و بصير، مردم گرا و وطن خواه نياز دارد تا بتوانند در اقدامات نامنظم اجرايي و غير اجرايي كشور را در پرتو آرمانهاي ملي و اصول قانون اساسي به نظم، انسجام و هم جهتي نزديك كنند و بر بركات اقدامات در بستر معاضدت و همكاري ملي بيفزايند و آفت ويرانگر پراكندگي را از روند پيشرفت كشور دور سازند. مجلس به عنوان عصاره فضائل ملت مي تواند به سهم خود نقشي شايسته و بايسته در اين امر داشته باشد و شور باور را با شعور ادراك در آميزد و از هم اكنون در انديشه چالش هاي پيش رو باشد و براي پشت سر گذاشتن آنها، برنامه ريزي كند. چالش هايي چون: افراطي گري، نهادينه شدن منازعه ها و ستيزهاي كاهنده و بي حاصل سياسي، قبيله گرايي و آپارتايد سياسي، از مهم ترين چالش هايي است كه براي مجلس هفتم مي توان تصور كرد. اكنون به تجربه ـ اگر چه با هزينه هايي گزاف ـ ثابت شده كه «خود انگاري» و «قبيله گرايي» و جدال هاي سياسي، جز آنكه به انفكاك ملت از حاكميت منجر شود و دردهاي مردم را به فراموشي بسپارد و فرصت تمدن سازي را از نسل امروز و فردا بگيرد، هيچ بهره اي در پي ندارد و ايران را از كاروان پيشرفت جهاني دور و دورتر خواهد كرد.
ج ـ راه هاي برون رفت از چالش ها؛
«جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي» معتقد است كه براي حل معادله هاي چند مجهولي كه كشور را در موقعيتي خطير و سرنوشت ساز قرار داده است، بايد اقدامات زير لباس انجام بپوشد و به شكل مستمر در استحكام آن كوشش شود:
1- درك شرايط ويژه نسل سوم: واقعيت اين است كه شرايط سخت و صعب امروزي ـ بويژه در حوزه اقتصاد و اشتغال و پژوهش و تحقيق ـ جوانان را به شدت نسبت به آينده خود بيمناك كرده و روند اميد به چشم اندازي روشن در زندگي آنها رو به افول گذارده است.
2- تحول نگرش و انتقال مديريت در بدنه نيروهاي وفادار به اصول انقلاب اسلامي و آرمانهاي ملي (گردش سيال نخبگان): گفتمان «خدمتگزاري و پيشرفت» حتماً و حتماً بايد پوسته ضخيم توقف مديريت كشور در دست گروهي معدود و محدود را فرو بريزد و با ايجاد فضاي باز و بانشاط امكان و فرصت لازم را براي تمام انديشمندان و متخصصان كه دل در گرو مهر دين اسلام و ميهن دارند، براي خدمت و فعاليت فراهم كند. در غير اين صورت اين پوسته ضخيم، چنان فضاي تاريك و بسته اي رقم خواهد زد كه امكان تنفس فكري براي دلسوزان باقي نخواهد ماند.
3- جنبش نرم افزاري و توليد علم: «خدمتگذاري و پيشرفت» با توليد انديشه و علم و تبديل آن به جرياناتي عام و توقف ناپذير، مترادف است. آنها كه صرفاً به ترجمه انديشه ديگران مي پردازند و بدون توجه به شرايط و اقتضائات بومي انديشه ها، آن را مصرف مي كنند، در واقع مرگ جامعه خود را امضاء كرده اند. در ايران ما از مشروطه به اين سو، محافل علمي و گروه نخبگان متجدد عمدتاً در اين مسير گام برداشته اند و بخش زيادي از رنج هايي كه ملت ما از عقب ماندگي هاي خود مي كشد، ناشي از اين روند ناميمون و ويران كننده است. در شرايط فعلي بايد يك بار و براي هميشه تصميم گرفت تا جلوي اين آهنگ ضد ملي گرفته شود و اين مهم جز با عزمي راسخ در ميان عالمان و نخبگان حوزه و دانشگاه و فرزانگان عرصه فرهنگ و نيز نهادهاي حكومتي براي توليد انديشه و علم و گسترش جنبش نرم افزاري به دست نمي آيد.
4- عقلاني كردن اداره كشور و حاكميت اعتدال در تصميات و اقدامات و طرد مطلق افراطيون از عرصه تصميم گيري و تصميم سازي يكي از مهمترين و بنيادي ترين كارهايي است كه بايد نسبت به آن اهتمام داشت و غده سرطاني «افراطي گري» را از پيكر ميهن به در آورد.
5- حفظ قواعد رقابت سياسي: واقعيت اين است كه جريان ها و احزاب سياسي كشور، گرچه از رقابت سخن مي گويند ولي در عمل به دشمني مي پردازند و ابتدايي ترين قواعد رفتار سياسي را در فرآيند رقابت سياسي بر نمي تابند. شايد بتوان حضور اين بيماري را به فقدان تجربه هاي طولاني مدت نخبگان سياسي در رفتار و سامان هاي حزبي دانست نسبت داد ولي هر چه كه هست تداوم اين روند جز به سرخوردگي و انفعال فعالان سياسي و ميدان داري كوتوله هاي مدعي سياست نمي انجامد.
6- اولويت عدالت اجتماعي در تمام طرح ها و اقدامات: هيچ انسان آسان انديشي منكر اين واقعيت روشن نيست كه يكي از اصلي ترين دلايل بعثت انبياي بزرگ الهي، تحقق «عدالت اجتماعي» بوده است و مردم ايران نيز با برپايي انقلاب اسلامي، عدالت اجتماعي را با تمام روح و جان خود خريد كرده اند. بنابراين تحقق «عدالت اجتماعي» ضمن آنكه امري «درون ديني» است تبلور ديرپاترين خواسته مردم ايران نيز هست.
7- رفع فقر، فساد و تبعيض در اشكال و مراتب مختلف آن
8- توسعه همه جانبه (فرهنگي، اقتصادي و سياسي) تجربه تلخ دو مدل توسعه اي به كار گرفته شده در دولت آقايان رفسنجاني (توسعه اقتصادي) و خاتمي (توسعه سياسي) ثابت كرد كه كشور به يك فرآيند توسعه اي در ابعاد «فرهنگي، اقتصادي و سياسي» نياز دارد و غير از اين ما صرفاً به كاريكاتوري از توسعه خواهيم رسيد كه مشكل گشاي كشور نخواهد بود.
9- انقلاب اداري
10- نهادينه شدن فرآيند خدمت به مردم در تمامي دستگاهها و فرهنگ سازي نهضت خدمت رساني در ميان مسئولين
11- كوچك سازي دولت در عمل و سپردن بسياري از كارها به مردم
12- حذف برخي از نهادها و سازمانهاي موازي كه جز بلعيدن بخشي از بودجه عمومي كشور و تحميل شرايط نامتوازن سودي براي كشور ندارند.
13- رسيدگي به اموال و دارايي هاي مسئولان
14- مبارزه پيگير و بدون ملاحظه با مفاسد اقتصادي منتسب به صاحب منصبان حكومتي و وابستگان آنها
15- خانه تكاني فكري و رفتاري در قواي سه گانه و تلاش براي روز آمد شدن تصميم ها و اقدامات قوا. اين واقعيت تلخ را بايد پذيرفت كه با پاره اي انديشه هاي غير حكومتي، منجمد، ولنگار و نخ نما شده ـ به ويژه از جنبه تشكيلات، ساختار و گردش كار ـ و رفتارهاي ـ بعضاً ـ اپوزيسيون گونه، قواي سه گانه كشور در وضعيت غير مفيدي گرفتار شده و توان و ظرفيت هاي لازم را براي پاسخ گويي به نيازهاي زمان را ندارند و با تصميم ها و اقدامات غير كارشناسي و به شدت احساسي، چرخه امور كشور را با موانع، آسيب ها و تحديدهاي بسياري روبرو مي كنند.
د ـ چشم انداز برنامه 20 ساله؛
با تدوين و تصويب «چشم انداز برنامه 20 ساله كشور» اين اميد در جان و روح ايرانيان جوانه زده است كه مديران بنا دارند از روز مرگي دوري كرده و بر مبناي برنامه اي مدون و كارشناسي شده، رفتار و تصميات خود را سامان دهي كنند. دير سالي است كه هنوز دلسوزان ميهن بر ضرورت برنامه ريزي براي اداره امور تأكيد دارند و حنجره هاي زخمي خويش صلاح ملك و ملت را بر اين بنياد يادآور شده اند. اكنون كه به ياري خدا قرار است برنامه و اقدام بر مبناي آن، محور فعاليت دستگاههاي كشور قرار گيرد تذكار نكاتي چند در اين ارتباط ضروري است:
1- لزوم برنامه ريزي در راستاي چشم انداز 20 ساله: شايد نياز به تذكر نباشد كه وجود برنامه اي جامع و كامل براي يك دوره بيست ساله، به تنهايي راه گشا و مشكل زدا نيست ـ اگرچه ضروري مي باشد ـ بلكه بر قرار شدن نسبت تعريف شده و منطقي ميان برنامه هاي ميان مدت (برنامه هاي پنج ساله) و كوتاه مدت (بودجه هاي سالانه) و نيز حركت عملي در چارچوب برنامه مادر، مي تواند به معناي دقيق كلمه چشم اندازي روشن فراروي منافع ملي بگشايد و خطاهاي رفتاري را به حداقل برساند.
مضافاً اينكه بايد دستگاههاي ناظر، بر روند اقدامات و سياست ها نظارت جدي داشته باشند و كژي ها را راست كنند و از تخلف هاي زيان بار جلوگيري كنند. اگر چنين شود مي توانيم اميدوار باشيم كه جريان امور به انتظام واقعي نزديك شده و ره آوردهاي نويد بخش، چشم به راه مردم و كشور خواهد بود. در غير اينصورت اگر هزاران چشم انداز بر هزاران برنامه بيست ساله بگشاييم راه به جايي نخواهيم برد و وضع اكنون در تسلسلي نابود كننده چهره خواهد نمود.
2- اميد به آينده: پيشتر در ارتباط با ضرورت ايجاد «اميد به آينده»در نسل سوم سخن گفتيم، اكنون قدري فراتر مي رويم و مي گوييم كه وضع فعلي در حال ضعيف كردن روحيه اميد به آينده ميان همه اقشار و گروههاي اجتماعي است. «چشم انداز برنامه بيست ساله» اميد آفرين است. از اين اميد بايد درست و حساب شده و واقعي استفاده كنيم و از اين فرصت طلايي بهرهها بجوييم.
3- ضرورت محور قرار گرفتن عدالت اجتماعي در برنامه چهارم: در سه برنامه گذشته كشور يكي از مباحث كه اتفاقاٌ بايد به عنوان يكي از اركان برنامه ها تلقي مي شد موضوع «عدالت اجتماعي» بود. اگر بخواهيم از گذشته براي امروز و فرداي خود استفاده كنيم بايد اكنون كه در ماههاي نخست تدوين «چشم انداز بيست ساله» قرار داريم، برنامه چهارم توسعه را به عنوان پنجره كوچكي براي آن چشم انداز مبارك تلقي كرده و با محور قرار دادن «عدالت اجتماعي»، مفهوم عدالت و عدالت خواهي را در روح و جان تصميم ها و اقدامات، جاري كنيم.
ه ـ جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي اهداف، شعارها و برنامه ها:
جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي افزون بر همه آنچه در بالا اشاره شد، اهداف و برنامه هايي دارد كه بنا به ضرورت هاي زماني لازم مي داند مجدداً بر آنها تأكيد كند:
1- جمعيت بر گسترش همدلي و همراهي (نظري و عملي) نيروهاي انقلاب اسلامي و وطن خواهان واقعي، تأكيد دارد و اعتقاد دارد كه اگر اين رخداد خجسته جامه عمل بپوشد، انقلاب، مردم و ايران اسلامي، بيش از پيش از بركات آن بهره خواهند برد.
2- دفاع از حقوق شهروندي (بر مبناي آموزه هاي ديني و قانون اساسي)، كرامت انساني و آزادي هاي مشروع و قانوني، جزو وظايف ديني، ملي و حزبي «جمعيت» است و هيچگاه از اين وظيفه شانه خالي نخواهد كرد.
3- جمعيت بر اين باور است كه سخت گيري ديني و تحديدهاي ناصواب و ولنگاري و بي بندوباري اخلاقي و اعتقادي به مثابه دو تيغه يك قيچي عمل مي كنند و منافع مردم و آرمانهاي انقلاب را در معرض خطر جدي قرار مي دهند.
4-جمعيت معتقد است كه نظام اسلامي و «ولايت فقيه» دو ميراث جاودان امام خميني (ره) است و تقويت و پشتيباني اين هر دو تكليف ديني و ملي است.
5- جمعيت اعتقاد دارد كه اگر قواي سه گانه مي خواهند كشور را از گردنه خطير و دشواري كه با آن روبروست به سلامت عبور دهند و حداقل ضايعات را بپذيرند، بايد مبارزه با فقر، فساد و تبعيض وراه اندازي نهضت خدمت رساني را به شكل فوري و مستمر در دستور كار خود قرار دهند و همراه با انجام وظيفه ذاتي خود، براي گذر از گردنه هاي بيشتري كه پيش روست از موتور قدرتمند توده هاي مردم استفاده كنند.
«جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي» اميدوار است شورها و شعورها و احساسات پاك با معرفت هاي ژرف در آميزد و ميهن و انقلاب روند تكاملي خود را با دو شاهبال «اسلاميت» و «جمهوريت» به سوي قله هاي سعادت ملي و رستگاري اخروي، تداوم بخشد.
به ياري حضرت حق
جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي
4/11/82"
نظر شما