اين عدم تفاوت به فرم اجرايي دو نمايش بر مي گردد. يعني فرم اجرايي نمايش " ها! هملت " و " اوديسه " دقيقا يكي بود. در هر دو نمايش يك زن و مرد بر روي صندلي نشسته اند و داستان هملت يا اوديسه را تعريف مي كنند.
آنها در طول اجرا از جاي خود بلند نمي شوند و سعي مي كنند تمام شخصيت هاي داستان را به كمك بيان هاي متفاوت يا فرم هاي بدني نشسته بيافرينند.
بايد گفت كه براي تماشاگر ايراني نمايش " ها! هملت " سرشار از ايده و جذابيت بود، اما " اوديسه " اين چنين نبود زيرا كه بايد گفت كه خلاقيت وقتي به ورطه تكراربيفتد به تقليد تبديل مي شود. نمايش " اوديسه " هم از اين اصل مبرا نبود. |
اما چرا اين اتفاق افتاد: اول اين كه نمايش " اوديسه " ديگر در فرم اجرايي خود هيچ گونه نوآوري براي تماشاگر نداشت و تماشاگر كاملا مي توانست فرم نمايش را تا به آخر حدس بزند. از سوي ديگر داستان هملت براي تماشاگر ايراني كاملا آشنا بود و اين مسئله براي ارتباط با نمايش بسيار حائز اهميت بود، اما كمتر تماشاگر ايراني با داستان اوديسيوس آشنا است به خصوص كه اين بار " ماكوس زونر " تمام داستان را روايت نمي كند بلكه فقط يك بخش آن را به شكلي كه دوست دارد روايت مي كند. در نتيجه تماشاگر ديگر نمي تواند از داستان سردر بياورد و با آن همراهي كند.
بايد گفت كه براي تماشاگر ايراني نمايش " ها! هملت " سرشار از ايده و جذابيت بود، اما " اوديسه " اين چنين نبود زيرا كه بايد گفت كه خلاقيت وقتي به ورطه تكراربيفتد به تقليد تبديل مي شود. نمايش " اوديسه " هم از اين اصل مبرا نبود. اميدوارم اگر قرار است سال آينده " ماركوس زونر " در تئاتر ايران حاضر شود، كار جديدي با فرم و شكل اجرايي جديدي به ايران بيايد.
كامبيز اسدي
نظر شما