در گام اول برپایی هرگونه نشست در باب آسیب شناسی روشنفکری به طور عام و روشنفکری دینی به صورت خاص را باید به فال نیک گرفت. یکی از مهمترین ضعفهای ما که نماد و نمود آن در همه عرصه ها هویدا است آن است که افکار، اعمال و سیاستگذاریها در دیار ما کمتر به محک نقد می خورند و عموماً بدون عیارسنجی و نگاه تحلیلی رها می شوند. میزان استقبال یک رأی نسبت به نقد و تحلیل از نقاط قوت و امتیاز آن محسوب می شود و همین که روشنفکری دینی پی برده که نیاز به عیارسنجی و نگاه تحلیلانه دارد باید این نکته را به عنوان نقطه قوتش محسوب کرد.
نهادها و گروههای دیگر نیز در کشور ما نیاز دارند که در قبال مشی و روش خود چنین رویکردی را اتخاذ کنند. اگر می گوییم پاره ای ضعفها به روشنفکری دینی وارد است این بدان معنا نیست که نهادهای دیگر از این ضعفها مبرا هستند. اتقافاً بسیاری از ایرادهای وارده به گروه روشنفکری دینی نقدهایی هستند که به نهادهای معرفتی دیگر هم وادند و مشکلات ما تقریباً به تساوی رنگ و انگ خود را بر نهادهای مختلف وارد کرده اند. به تعبیردیگر در آسیبب شناسی وضعیت روشنفکران دینی نباید وضعیت دیگر گروهها و نهادهای معرفتی در کشورمان را نادیده بگیریم. آنها هم می توانند در آیینه این ضعفا از پاره ای عیوب خود مطلع شوند.
در مقام و مجال دوم باید به این نکته توجه داشت که کارنامه روشنفکری دینی در کشور ما مانند هر کارنامه دیگری رنگی و شامل مجموعه ای از نقاط فراز و فرود است. به نظر ما مهمترین نقطه قوت روشنفکری و احیاگری دینی در دیار ما که خاستگاه آن به تلاشهای افرادی چون میرازی نائینی و سید جمال الدین اسد آبادی بر می گردد به افرادی چون مطهری و بازرگان و شریعتی می رسد و بعد از انقلاب هم چهره هایی چون سروش را به خود می بیند آن است که این گروه بجد در صدد هستند میان مولفه های دینی و مولفه های مدرن مشفقانه و مدبرانه جمع ایجاد کنند. این گروه بدرستی پی برده اند راهی جز آن نیست که ما بتوانیم از یکسو با اندیشه های ناب اسلامی در ارتباط باشیم و از سوی دیگر نقاط مثبت تمدن جدید را نادیده نگیریم. در این میان می توان ضعفهایی چون: سیاست زدگی، سطحی نگری، شتاب زدگی و فقدان نهاد سازی را به این گروه مشفق و تأثیرگذار نسبت داد. این ضعفها اتقافاً در نشست پنچ شنبه مؤسسه گفتگوی ادیان بسی مورد توجه قرار گرفتند.
نکته سوم این است که مانند بسیاری از عرصه های معرفتی دیگر در بحث روشنفکری دینی هم ما هنوز در مقام تحلیل مفهومی هستیم و اتفاقا مانند دیگر عرصه ها در این گستره هم از ضعفهای منطقی و تحلیلی غریبی رنج می بریم. هنوز که هنوز است در بند این پرسش هستیم که ترکیبی مانند روشنفکری دینی ممکن است یا نه و عموماً جوابهایی آری و یا نه به این پرسش عطا می کنیم. غافل از آنکه جواب آری یا نه به این پرسش سطحی ترین جوابی است که می تواند در مقابل آن قرار گیرد. حق آن است که هنگامی که سخن از روشنفکری می رود باید معلوم شود منظور ما از این مفهوم چیست؟ آیا آن را محصول دنیای مدرن می دانیم یا معتقدیم در جهان یپشا مدرن هم قشر و طبقه ای به نام روشنفکری وجود داشته است؟ چه تفاوتی میان روشنفکری و احیا گری و اصلاح گری وجود دارد ؟ آیا می توان روشنفکری را همان احیاگری و اصلاح گری دانست یا در این زمینه باید خط تمییزی ایجاد کرد.
از سوی دیگر باید دانست آیا ما قایل به تعریفی ماهوی برای روشنفکری هستیم. یعنی آیا قایل به این نکته هستیم که هر مفهومی و از جمله آنها روشنفکری دارای ماهیتی است که با تعریف باید آن را بشناسیم یا نه. اگر قایل به موضع ویتگنشتاینی باشیم چنین ماهیتی برای روشنفکری وجود ندارد. از سوی دیگر باید مراد و منظور خودمان را از دین هم مشخص کنیم. آیا قایل به تفکیک جوهر و عرض برای دین هستیم یا آن را شامل اعتقادات، اخلاقیات و احکام می دانیم. آیا آن را به متن و سنت و اعمال مسلمانان در طول تاریخ تقسیم می کنیم یا این مفهوم را نیز در گستره استفاده و کاربردش معنا می کنیم؟ هریک از این رویکردها را که اتخاد کنیم در نگاه ما به مفهوم روشنفکری دینی اثرمی گذارد.
چه کسی می تواند منکر این امر شود که اگر دین را به معنای اخلاقیات آن بنگریم این اخلاقیات نسبتهای نزدیکی با روشنفکری برقرار می کنند همچنین است نسبت تعریفی که صبغه های جامعه شناسانه دین را پررنگ می کند و چنین رویکردهایی براحتی راه را بر ترکیب روشنفکری دینی باز می کنند. مشاهده می کنیم که جواب به این پرسش که آیا روشنفکری دینی وجود دارد یا نه و آیا این نسبت ترکیبی متناقض است یا نه کاملاً در بستر نگاهی که به مفاهیمی چون: روشنفکری، دینداری و نسبت آنها داریم رنگ وشکل می گیرند. به نظر ما بحثهای غیرمرتبط و غیردقیقی که در باب این ترکیب در کشور ما سامان یافته بخوبی و بوفور می توانند ناتوانیهای فلفی و تحلیلی ما را نشان دهند. بدین جهت در این عرصه هم باید مجدداً به بنیادها رجوع کرد و دقیقتر به این مفهوم نظر نمود.
نکته آخر آنکه تفکر جدید به ما گونه ای تکثر را آموخته که این تکثر بر خلاف آیینهای صلب قرون هجدهم و نوزهم راه را بر ایجاد تعابیری چون روشنفکری دینی براحتی باز می کند. چطور هنگامی که السدیر مک اینتایر در دل عمیقترین بحثهای فلسفه اخلاق در صدد زنده کردن سنت توماسی است و ریکور با وجود تضلع کامل به گفتمان فلسفی به گونه ای تفکر معنوی و دینی را به فلسفه خود وارد می کند و فیلسوفان مطرح پراگماتیست همه از نقش مهم دین در زندگی فردی و اجتماعی و حتی باورهای فلسفی سخن گفته اند ما نمی توانیم از ترکیبی به نام روشنفکری دینی یا احیا گری دینی سخت برانیم.
به نظر ما این ترکیب نه تنها متناقض نما نیست که در گستره تنوع محور کنونی بیش از پیش می تواند نقش ایفا کند. اگر بتوان مهمترین پرسش فرهنگهای جنوب را نسبت سنت و مدرنیته دانست می توان این پرسش را به ترکیب روشنفکری دینی نسبت داد و گفت راه این فرهنگها از کار و کارآمدی روشنفکران دینی بسی متأثر است. به تعبیر دیگر آینده فرهنگی ما بستگی تام به کارنامه و مشی روشنفکران دینی - در معنای عام آن - دارد.
نظر شما