۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۱۶

بازخوانی گزارشی از فرهیختگان؛

استاد اخلاق، معلم زندگی

استاد اخلاق، معلم زندگی

بسیاری مرحوم فاطمی نیا را به منبرهای موعظه‌گر و درس‌های اخلاقش می‌شناسند. در حالی که ایشان در علم و عرفان سرآمد روزگار خود بوده‌اند. در این گزارش نگاهی به زندگی و اندیشه ایشان داشته‌ایم.

به گزارش خبرگزاری مهر، روز گذشته عارف عالم آیت الله فاطمی نیا دعوت حق را لبیک گفت و چشم از جهان فرو بست. عالم نیکی که عام و خاص مردم از او به خوبی یاد می‌کنند و او را سرآمد علم و اخلاق می‌دانند. روزنامه فرهیختگان در گزارشی به زندگی و اندیشه آیت الله سید عبدالله فاطمی نیا پرداخته است:

علم اخلاق درحقیقت همان علم عشق است؛ چنانکه حافظ می‌گوید: «بشوی اوراق اگر همدرس مایی / که علم عشق در دفتر نباشد.» اینکه بدانیم نجاسات و مطهرات کدامند، حلال و حرام خوراکی‌ها چیست، حساب‌وکتاب خمس و زکات و نفقه و مهریه و ارث و مکاسب چگونه است، احکام عقد و طلاق و امثالهم چه ترتیبی دارند و القصه، واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات چیستند، برای رستگاری و شاید حتی برای مسلمانی کافی نباشد. حتی غور و خوض در علوم عقلی و نقلی هم به‌تنهایی کسی را مسلمان نکرده، کسی را بنده خدا نکرده، کسی با فلسفه به خدا نرسیده و با پای چوبی استدلالیون نمی‌توان تا طور سینا رفت. عشق باید بیاید و آتش به این عالم فانی بزند تا از زیر غبار و خاکسترش، چهره حقیقت رخ بنماید. علم بدون‌اخلاق، می‌تواند به اسلحه‌ای علیه آنچه هدف اولیه علم بود، تبدیل شود. پزشکی که سلاح میکروبی می‌سازد یا فیزیکدانی که بمب اتم طراحی می‌کند، نمونه‌هایی واضح و مثال‌هایی مشهور در زمینه نتایجی هستند که علم منهای اخلاق می‌تواند پدید بیاورد.
باید توجه کرد که چنین معادله‌ای در ساحت علوم دینی چقدر می‌تواند خطرناک‌تر از سلاح بیولوژیک یا اتمی باشد. می‌تواند مسبب یک انحراف تاریخی باشد و می‌تواند مسیر رستگاری انسان‌های بسیاری را در روندی مدت‌دار و طی نسل‌های پیاپی منحرف کند. این است که از دیرباز علمای شیعه درکنار بحث‌های علمی و فقهی‌شان، منبر منظم و شیوایی تحت‌عنوان درس اخلاق هم داشته‌اند که طلاب از سطوح مختلف می‌توانستند در آن حضور پیدا کنند و شیواترین و عمیق‌ترین مباحث معرفتی، اتفاقاً در همین دروس اخلاق بیان می‌شد.
حکایت نیاز علم به اخلاق، در ماجرایی که از آخوند کاشی نقل شده و بسیاری آن را شنیده‌اند، به‌خوبی قابل‌درک است. ملا محمد آخوند کاشانی معروف به آخوند کاشی، عارف، فیلسوف، حکیم، فقیه و عالم شیعی بود که در سال ۱۲۹۴ شمسی درگذشت. روزی وی مشغول وضو گرفتن بود که شخصی عامی باعجله آمد، وضو گرفت و داخل مسجد شد و به نماز ایستاد، چون مرحوم کاشی خیلی متین و با به جا آوردن تمام ترتیبات وضو می‌گرفت و همه آداب و ادعیه وضو را به جا می‌آورد، تا وضویش تمام شود، آن فرد نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود و هنگام خروج با وی روبه‌رو شد. مرحوم کاشی پرسید: چه کاری انجام دادی؟ شخص عامی که می‌دانست هر پاسخی به این سوال، پرسش‌های طلبگی بعد را درپی می‌آورد و حریف فن‌بیان این آخوند نمی‌شود، گفت: هیچی. مرحوم آخوند پرسید: تو هیچ‌کار نمی‌کردی؟ گفت: نه! آخوند گفت: مگر نماز نمی‌خواندی؟ باز پاسخ داد که نه! مرحوم آخوند گفت: من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی. نه آقا اشتباه دیدی! مرحوم آخوند پرسید پس چه کار می‌کردی؟ آن شخص جمله‌ای گفت که تاثیر عجیبی بر آن مرحوم گذاشت و انقلابی در او ایجاد کرد. گفت: فقط آمده بودم بگویم خدایا من یاغی نیستم و به یاد شما هستم، همین… این جمله در مرحوم آخوند خیلی تاثیر گذاشت و از آن به بعد در زندگی‌اش، پس از هر نمازی که در پیش جماعت می‌خواند، به صدای بلند می‌گفت: من یاغی نیستم، خدایا من و دوستانم یاغی نیستیم. ما بنده‌ایم و اگر اشتباهی کردیم به‌لحاظ جهل بوده، لطفاً همین جمله را از ما قبول کن. نکته اینجاست که بانوی دو عالم حضرت فاطمه (ع) هم می‌فرماید: فَرَضَ اللّهُ الصَّلاةَ تَنزِیهاّ مِنَ الکبرِ که یعنی خدا نماز را برای پاک شدن از تکبر واجب کرده است. به‌طور قطع آخوند کاشی هم این حدیث را شنیده بود اما ملاقاتش با آن فرد عامی، آنچه را به آن علم داشت برایش درونی کرد و به‌عبارتی از وادی علم بیرون کشید و به‌ساحت اخلاق برد.
هرجا درطول تاریخ و عرض جغرافیا، مردمی دیدیم که به دین و آیینی درآمده‌اند اما برخلاف دستورات همان دین، به هم رحم نمی‌کنند و رفتارهای غلطی دارند، باید دانست که گمشده آن جامعه اخلاق است و همین ضرورت درس اخلاق را نه‌فقط برای علمای دین، بلکه برای عموم دینداران روشن می‌کند. آنکه بداند چرا نماز می‌خواند، حتی اگر ترتیب و آدابی را نجوید که یک عالم دینی سترگ عامل به آن است و حتی اگر تا حضرت استاد مسح بکشد، او سلام نماز دوم را داده باشد، به ذات و باطن دین نزدیک‌تر بوده تا کسی که با عمل به مناسک دین، دچار اعتمادبه‌نفس کاذب در مورد بهشتی بودن خودش شده باشد. علم شأن بالایی دارد و علوم دینی هم به همین ترتیب هستند اما علم بدون اخلاق، بدون عشق، نمی‌تواند به هدف اصلی خودش برسد. امروز معلم اخلاقی چهره در نقاب خاک کشید که اگرچه عالم بود، اما به زبانی عامیانه و روان، از اخلاقیات با عموم مردم حرف می‌زد. درباره استاد سیدعبدالله فاطمی‌نیا که شیوه سخنوری و تعاملش با عموم دینداران، میوه منابر اخلاق حوزه‌های شیعی طی صدها سال بوده و درباره پیشینه این نوع منابر و دروس در ادامه متن می‌خوانید.

تاریخچه درس اخلاق شیعی از منبرهای شبانه عارف همدانی تا منابر سیاسی امام خمینی (ره)
تا پیش از حاج شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی، درس رسمی اخلاق در حوزه وجود نداشت و ایشان آموزش اخلاق را در برنامه‌های درسی حوزه گنجاند. اما پیش از آن هم عارف کاملی چون ملا حسینقلی همدانی، شب‌ها در تاریکی درس اخلاق می‌گفت و همواره عده‌ای از بزرگان که اهل باطن بودند در آن درس حاضر می‌شدند و غالباً صحبت پیرامون معرفت نفس، عرفان و تهذیب اخلاق بود. از میان ۳۰۰ شاگرد ملای همدانی می‌توان به استوانه‌هایی چون سیدعلی قاضی طباطبائی، میرزا جوادآقا ملکی تبریزی و شیخ محمدتقی آملی اشاره کرد، حتی پیش از آن هم در مکتوبات خیلی از علمای شیعه به اهمیت علم اخلاق اشاره شده بود که ازجمله می‌توان به اشارات شهید ثانی -که خود فقیهی بلندمرتبه بود- اشاره کرد. بر صدر همه این تاکیدات، جمله‌ای از خود پیامبر معظم اسلام را باید نشاند که ‌فرمود من مبعوث شدم برای تمام کردن مکارم اخلاقی. در دوران جدید،
امام خمینی (ره) که نمود اعلایی از بخشیدن جنبه‌های اجتماعی و سیاسی به دین بود، درکنار اینها صاحب درس اخلاق هم بود. به‌هرحال از زمان شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی که بنیانگذار حوزه علمیه قم بود، دروس اخلاق به‌موازات سایر دروس و پژوهش‌های علمی، وارد سازوکار حوزه علمیه شد. برای این درس شهریه خاصی به طلاب پرداخت نمی‌شد و از آن امتحانی نمی‌گرفتند. درس خلاق برای آموختن باطن امور بود و نه چیز دیگر. هرکس که پای درس اخلاق می‌آمد، نه منفعتی در این حضور می‌دید و نه قرار بود این دروس را به پایه‌های علمی‌اش اضافه کند. اینجا جایی بود که افراد با میل خود و براساس احساس نیاز نسبت به معرفت صحیح از علم و دیانت واردش می‌شدند. داستان پدید آمدن منبر اخلاق این بود که آیت‌الله حائری دستور داده بود یکی از شاگردان شیخ ابراهیم صاحب‌الزمانی، هر روز پیش از درس کلماتی از نهج‌البلاغه مولا امیرالمومنین (ع) بخواند. این روش بسیار اثرگذار بود و اندرزهای حضرت آن هم با آن حالتی که حاج شیخ برنامه‌ریزی کرده بود، طلاب را سخت دگرگون می‌کرد و در قلب‌ها شور می‌آفرید. غیر از این گاهی خود آیت‌الله حائری به مناسبتی، در لابه‌لای درس، مثل دیگر بزرگان، اندرزهایی می‌داد و به موعظه طلاب می‌پرداخت و به داشتن زندگی ساده به دور از قیدوبندها سفارش می‌کرد و گاه از دوران طلبگی‌اش در سامرا خاطراتی را بیان می‌کرد؛ خاطراتی تلخ و شیرین. رفته‌رفته درس اخلاق به یکی از دروس حوزه اضافه شد، ازجمله کسانی که به سفارش آیت‌الله حائری برای طلاب و فضلای حوزه درس اخلاق گذاشت، میرزا جواد ملکی‌تبریزی بود. پس از رحلت وی، امام‌خمینی (ره) این کرسی مهم را عهده‌دار شد و به تربیت طلاب پرداخت. دوران درس اخلاق امام، شروع فصل تازه‌ای از این روند بود. ایشان عصرهای پنجشنبه در مدرسه فیضیه درس اخلاق می‌گفتند و به احترام حاج شیخ روی منبر نمی‌نشستند. اولین تغییر عمده‌ای که با درس اخلاق امام خمینی رخ داد، این بود که حتی بازاریان هم در درس اخلاق ایشان شرکت می‌کردند. امام (ره) در درس اخلاق خود از مفاسد اجتماعی و بی‌عدالتی‌ها هم سخن می‌گفت و از حکومت رضاخان به‌خاطر رواج دادن فساد انتقاد می‌کرد. شهید مطهری که خود فیلسوفی بزرگ بود، درباره درس اخلاق امام خمینی می‌گوید: «درس اخلاقی که به‌وسیله شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته می‌شد و درحقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست می‌کرد. بدون هیچ اغراق و مبالغه‌ای، این درس مرا آنچنان به‌وجد می‌آورد که تا دوشنبه و سه‌شنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت‌تاثیر آن می‌یافتم. بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس و سپس در درس‌های دیگری که طی ۱۲ سال از آن استاد الهی فرامی‌گرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می‌دانم. راستی که او روح قدس الهی بود.» شیوه حضرت امام در عمومی و اجتماعی کردن درس اخلاق، رفته‌رفته تاثیرات خود را گذاشت و روی نسل بعدی طلاب و علمای حوزه هم موثر بود. دروس اخلاق دیگر عمومی و اجتماعی شدند و از دانشجویی که دغدغه‌مندی‌های سیاسی داشت گرفته تا پیرزن و پیرمردهایی که برای انجام آیین‌های مذهبی به مساجد و تکایا می‌رفتند، همه در پرتو این موعظه‌ها قرار می‌گرفتند. دیگر درس اخلاق منحصر به مدارس علمیه و ساعات خاص هفتگی نماند و به منابر مناسبتی هم سرایت کرد. منابری که ندای وجدان دینی بودند و اتفاقاً در بسیاری از اوقات، علیه قشری گری مذهبی، داد سخن می‌دادند.

بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است؟
استاد مرحوم عبدالله فاطمی‌نیا در جایی گفت: «اگر دین این چیزی بود که در کوچه و خیابان می‌دیدیم، صرف نمی‌کرد که امام حسین (ع) در راهش شهید بشود.» مرحوم فاطمی‌نیا مورخ و کتاب‌شناس بود در علومی مثل رجال و فلسفه تبحر داشت و ادبیات فارسی و ادبیات عرب را هم خوب می‌دانست اما چهره‌ای که از این عالم دینی در خاطر بیشتر مردم زنده مانده، یک معلم اخلاق است. او می‌دانست که دین و دانش بدون تخلق به اخلاقیات، بی‌ارزش است و حتی شاید مضر. پس به همین روی بود که وجهه اصلی همتش را روی درس اخلاق گذاشت و به دور از تکلف‌های معمول علمی، زبانی روان و عامه‌فهم و کاربردی را برای تعلیماتش برگزید. او در این منابر اخلاقی حتی ابایی نداشت که اولویت نقد را به قشر مذهبی یا بنابر عبارت دقیق‌تر مذهبیون قشری بدهد. یک جا گفته بود: «الان در زمان ما هیاتی‌ها، مسجدی‌ها و مقدس‌ها آبرو می‌برند. عزیز من اسلام می‌خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی‌ها با زبان‌شان می‌روند جهنم. روایت داریم که می‌فرماید اغلب جهنمی‌ها، جهنمی‌زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می‌خورند و از دیوار مردم بالا می‌روند. یک مشت مومن مقدس را می‌آورند جهنم. ای آقا! تو که همیشه هیات بودی، مسجد بودی، بله. توی صفوف جماعت می‌نشینند آبرو می‌برند. امیرالمومنین (ع) به حارث همدانی می‌فرماید: اگر هرچه را که می‌شنوی بگویی؛ دروغگو هستی.» از مهم‌ترین جنبه‌هایی که می‌توان در درس اخلاق مرحوم فاطمی‌نیا یافت، روان بودن و قابل‌فهم بودنش برای عموم مردم است. شأن علمی آن مرحوم برای کسانی که اهل علوم دینی هستند، روشن است، اما این باعث نمی‌شد که کلام او دچار پیچیدگی‌های رایج در لحن بعضی از فضلای دیگر شود. مرحوم فاطمی‌نیا در سخنرانی‌هایش بهترین بهره را از قصه‌گویی و نقل حکایات می‌برد. قصه گفتن روی منبر از دیرباز جزء زیباترین و پرکاربردترین تکنیک‌های سخنوری بین علمای دینی بود که برای جا انداختن و قابل‌فهم کردن مسائل از آن استفاده می‌شد. قصه را ابتدا بی‌اینکه هدف از نقل آن مشخص باشد، می‌گویند و ناگهان نتیجه‌گیری حکیمانه‌ای از آن بیان می‌شود. این روشی است که از تکلف‌های علمی به دور است؛ اگرچه مبنای علمی دارد و متواضعانه‌تر به نظر می‌رسد؛ گرچه گوینده درحال وعظ است. مرحوم فاطمی‌نیا پرسش‌ها و دغدغه‌های روز مردم و متدینین را می‌دانست و در قالب همین سخنان عامه‌پسند و در عین حال ادیبانه، به پاسخ‌هایی درخصوص‌شان می‌پرداخت و از طرف دیگر می‌دانست چه چیزهایی ممکن است در جامعه ما، به‌خصوص جامعه مذهبی، مورد غفلت قرار گرفته باشد و نسبت به آنها هم انذار می‌داد. این مسائل همه عمومی هستند و مبتلابه آحاد جامعه، نه چیزهایی که صرفاً در حجره‌های دربسته و بحث‌های غامض علمی قابل‌طرح باشد. جاهایی بود که مرحوم فاطمی‌نیا حتی به مسائل اجتماعی هم ورود می‌کرد و از منظری دینی به آنها می‌پرداخت، مثلاً یک جا گفته بود: «یک قاضی که در مسند قضا نشسته، اگر متهمی را پیش او آوردند و دید که موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود و شواهد را جمع کند و حکم کند. اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلاً متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می‌دهند، این بنده خدا از آنها استفاده کرده است. قاضی باید اینها را بگوید.» او از قاضی حکومت اسلامی گرفته تا کسی که در صف نماز جماعت نشسته، برای همه دینداران جامعه توصیه‌هایی داشت که بسیاری از اوقات منتقدانه بودند، مثلاً گفته بود: «من تعجب می‌کنم از بعضی‌ها! یک خانم مومن ۲۰ بار به عمره رفته. بار بیست‌ویکم به او می‌گویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، گفته بود نه من نمی‌توانم. دوستان همه دارند می‌روند عمره. من چطور نروم؟ حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مساله اخلاق را در خانه رعایت می‌کنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هرسال عمره می‌روی اما یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بداخلاق بشود، عبادتش ضایع می‌شود. خانم بداخلاق بشود، عباداتش ضایع می‌شود.» گذشته از اینکه تسلط مرحوم فاطمی‌نیا به علم رجال باعث می‌شد که نسبت به صحیح بودن روایت‌های نقل‌شده از او اطمینان بیشتری وجود داشته باشد، نکته مهم دیگر این بود که چنین حرف‌هایی را اگر کسی مثل او در کسوت و لباس روحانیت نمی‌گفت، ممکن بود شنیدنش از جانب دیگران سوءتفاهم ایجاد کند؛ اما این شهامت و صراحت واقعاً ستودنی بود. او مطالبش صریح و روان و شیرین بیان می‌کرد و اهمیت اخلاق را درکنار مناسک، به‌خوبی می‌دانست و مصداق این بیت عارفانه حافظ بود که می‌گفت: «بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر / چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است؟»

کد خبر 5492226

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha