۲ مهر ۱۳۸۶، ۱۲:۳۱

مبانی نظری زیبایی‌شناسی (9)

جایگاه زیبایی شناسی طبیعت در قرن بیستم

جایگاه زیبایی شناسی طبیعت در  قرن بیستم

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: در اوان قرن بیستم و به جهت تسلط فلسفه تحلیلی، زیبایی‌شناسی طبیعت فرصت ظهور و بروز پیدا نمی‌کرد اما دیری نپایید که با کمرنگ شدن تسلط فلسفه تحلیلی، این‌گونه زیبایی‌شناسی مجدداً مطرح شد. این مقال فراز و فرودهای این نوع زیبایی‌شناسی را در سده بیستم به بررسی می‌نشیند.

مطالعه زیبایی شناختی قرن بیستم با تاکید بر زیبایی شناختی تحلیلی، به عنوان شاخه ای از فلسفه هنر، در اواسط این قرن در پایین ترین حد خود قرار داشت. در همین زمان این نگاه که ارزیابی زیبایی شناختی طبیعت کاملا تحت الشعاع هنر قرار می گیرد و حتی این ایده که در اینجا ارزیابی زیبایی شناختی وجود ندارد از طرف برخی متفکران دفاع می شد. تا اینکه در یک ربع آخر قرن بیستم عکس العملی در مقابل فراموش کردن طبیعت به عنوان شاخه ای از زیبایی شناختی به وجود آمد.  این عکس العمل آغازگر احیاء بررسی زیبایی شناختی طبیعت و نهایتا منتج به پیشرفت های معاصر در زیبایی شناختی محیطی شد.

در نیمه نخست قرن بیستم فلسفه عمدتا زیبایی شناختی طبیعت را نادیده انگاشت. البته در این میان استثنائات در خور توجهی نیز وجود داشت. به عنوان مثال جورج سانتایانا در شمال امریکا همان گونه که مفهوم طبیعت را مورد بررسی قرار داد به زیبایی شناختی آن نیز پرداخت. چندی بعد جان دیوئی در تلاش برای درک زیبایی شناختی طبیعت و همچنین زندگی هرروزه برآمد.

 در انگلستان نیز کالینگوود هم به فلسفه هنر و هم به نظریه پردازی درباره طبیعت پرداخت اما در اندیشه او این دو هیچ گاه به هم نپیوستند. غیر از این موارد و چند مورد انگشت شمار دیگر، مطالعه دقیقی در زیبایی شناختی طبیعت انجام نگرفت. در مقابل این شاخه تحت الشعاع هنر قرار گرفت. در نیمه قرن بیستم، در زمانی که فلسفه تحلیلی به عنوان شاخص ترین مکتب فلسفی در جهان انگلیسی زبان شناخته می شد، زیبایی شناختی فلسفی کمابیش معادل با فلسفه هنر شناخته شد.

کتاب برجسته این دوره با عنوان "مشکلات فلسفه انتقادی" با این بیانیه آغاز می شد: "با تعریفی که من از زیبایی شناختی دارم، به شرطی که دیگر کسی درباره آثار هنری صحبتی نکند مشکلی در ارتباط با زیبایی شناختی باقی نمی ماند." این توضیح از طرفی به اهمیت تحلیل زبان اشاره می کند و از سوی دیگر تسلط هنر بر زیبایی شناختی آن زمان را نشان می دهد. در واقع وقتی ارزیابی زیبایی شناختی طبیعت مورد بررسی قرار می گرفت، در قیاس با هنر، تبدیل به فعالیتی ذهن گرایانه می شد که جذابیت فلسفی چندانی  نداشت.

برخی از متخصصین زیبایی شناختی نیمه دوم قرن بیستم بر این اعتقاد بودند که داوری های زیبایی شناختی موجود در ورای اثر هنری، باید وابسته به شرایط دیدن و همچنین رها از محدودیت های حاصل از ارزیابی هنری باشد. تسلط جذابیت هنر بر زیبایی شناختی دو پیامد داشت: از سویی انگیزه ای بود برای تثبیت موقعیت فلسفی محافظه کارانه ای که امکان هر گونه تجربه زیبایی شناختی در طبیعت را از میان می برد. در این موقعیت هر گونه ارزیابی زیبایی شناختی درگیر فرمی از داوری زیبایی شناختی می شد که این داوری نیز بر اساس موفقیت قدرت تفکر طراح امکان پذیر بود. و از آنجا که طبیعت، حاصل تفکر طراحی نیست ارزیابی آن نیز زیبایی شناختی نیست.

طبق این دیدگاه، در گذشته، به دلیل اعتقاد به وجود خالقی طراح، ارزیابی طبیعت فعالیتی زیبایی شناختی محسوب می شد، اما امروزه این اعتقاد در مورد طبیعت اشتباه و یا حداقل نا کارآمد است. از سوی دیگر تسلط هنر بر زیبایی شناختی از دیدگاههای تاریخی، که جهان طبیعی را به مثابه آثاری شبیه هنر می دیدند، حمایت می کرد. به عنوان مثال نظریه ای وجود داشت که مستقیما از نظریه خوشنمایی ریشه می گرفت و معتقد بود که  از نظر زیبایی شناختی طبیعت را باید به مثابه یک تابلو نقاشی مورد ارزیابی قرار داد.

لازمه این دیدگاه تصور کردن طبیعت در قالب جهانی دو بعدی است که برای ارزیابی آن باید همه کیفیت های زیبایی شناختی فرمی و همچنین کیفیت های هنری موجود در تصاویر رمانتیک، که در نظریه خوشنمایی برای ارزیابی یک تابلو را مورد توجه قرار می گیرند، مورد بررسی قرار داد. این گونه ارزیابی زیبایی شناختی طبیعت علاوه بر اینکه در آن زمان به تایید سنتهای فکری قدرتمندی رسیده بود در برخی از آثار اخیر زیبایی شناختی محیطی نیز از آن دفاع شده است. علاوه بر این، دفاع از ارزیابی زیبایی شناختی فرمی طبیعت نیز اخیرا احیاء شده است.

در این دوره این ایده که ارزیابی طبیعت زیبایی شناختی محسوب نمی شود و در کنار آن این عقیده که رویکردهای هنر محور به تجربه زیبایی شناختی باعث تقلیل زیبایی شناختی به فلسفه هنر می شوند، توسط فیلسوفانی که عمیقا عقل گریز بودند تعلیم داده شدند. با در نظر گرفتن فرم، شمار زیادی از الگوهای اولیه ما در تجربه زیبایی شناختی، به عنوان نمونه نورپردازی طبیعت در غروب آفتاب و یا پرنده در پرواز، مصداق هایی از ارزیابی طبیعت محسوب می شوند. سنت غربی مانند بسیاری دیگر از سنتها، به عنوان مثال سنت ژاپنی، با آموزه هایی مواجه بودند که با مفهوم غیر زیبایی شناختی بودن ارزیابی طبیعت مخالف می کردند.

خیلی از انتقادهایی که بر باورهای هنر محور، مثلا باور خوشنمایی، وارد بودند به شکل گویا مطرح نشدند، تا اینکه در زمان حاضر فیلسوفان محیطی و طرفداران محیط زیست توجه جدی خود را معطوف زیبایی شناختی محیطی، در جهت محافظت و مراقبت از محیط های انسانی و همچنین طبیعی، کردند.

کد خبر 557783

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha