پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۳ مهر ۱۳۸۶، ۹:۵۱

شاعرانه‌ترین شاعرانه جنگ؛ نگاهی به فیلم سینمایی "هیوا"

شاعرانه‌ترین شاعرانه جنگ؛ نگاهی به فیلم سینمایی "هیوا"

فیلم سینمایی "هیوا" ساخته رسول ملاقلی‌پور را باید به جهت پرداختن به وجوه جدیدی از جنگ و مردانش سرفصلی جدید در سینمای دفاع مقدس دانست.

به گزارش خبرنگار مهر،"هیوا" شاعرانه ترین فیلم ملاقلی پور است که به نوعی فضا و دغدغه هایی خاص و جدید را در جنگ و قهرمانان زمان جنگ تعریف می کند. قهرمانانی که تاب قالب کلیشه ای همیشگی را نیاورده و بالاخره ابعادی در حد و اندازه های یک انسان زمینی و واقعی در آنها نمودار شد.

عرف و الگوی آشنای فیلم های دفاع مقدسی ترسیم فضای خشن و مردانه حاکم و پرداختن به جزئیات عملیات های مختلف است و معمولاً در چنین فضایی کمتر از عشق، عاطفه و حضور تأثیرگذار زنان خبری است. اگر هم این قالب شکسته می شد بیش از هر چیز حضور زن بود که تحت تأثیر فضای جنگ قرار می گرفت نه بالعکس که به نوعی رویکردی یک وجهی را به دنبال داشت.

ملاقلی پور قهرمان اصلی فیلم خود یعنی هیوا را از شخصیت واقعی همسر شهید حمید باکری وام گرفته است. زنی که به گفته وی به قدری حضور همسرش را واقعی و عینی ترسیم کرده و از او حرف می زند که بی اختیار همین حس را به اطرافیان خود می دهد و آنها را وادار به پذیرش باور ذهنی خود می کند.

شاید تأثیرگذاری و ماندگاری هیوا بیش از هر چیز به جهت تکیه بر الگویی واقعی باشد اما این ملاقلی پور است که به فراخور نیاز درام و قصه این الگوی اولیه را بر بستر داستانی به شدت حساب شده قرار می دهد و اجازه می دهد تا الزامات داستانی حواشی و ابعاد شخصیت را برجسته و تعیین کنند.

"هیوا" را باید از معدود فیلم های دفاع مقدسی دانست که به درستی قهرمان زن را به عنوان شخصیت اصلی محور قرار می دهد و از دریچه نگاه او به جنگ و پیامدهای آن بر زندگی خود نگاه کرده و در واقع وجوه جدیدی از جنگ و مردانش را از نگاه یک زن به تصویر می کشد. از همین روست که "هیوا" را می توان شاعرانه ترین شاعرانه دفاع مقدس نامید.

فیلم شرح دلدادگی هیوا به همسر مفقودالاثرش حمید است. او در برزخ ازدواج با همرزم سابق حمید قرار گرفته و تعلل او در پذیرش ازدواج مجدد، محملی می شود تا برای اتمام حجت با عشق قدیم، آرمان قدیم و هر آنچه از گذشته در او ریشه دارد به خانه مشترک خود و حمید بازگردد. او با بازگشت به ریشه ها و ریشه کنی آنها می خواهد از بند رها شده و به زندگی جدید روی آورد.

اما بازگشت به خانه قدیمی فقط بازگشت به یک مکان رها شده نیست،  بازگشت به خاطرات گذشته و به نوعی بازگشت به همان بندهایی است که او را همچنان پایبند حمید و امیدوار به بازگشت او کرده است. هیوا خاطرات خود را با حمید مرور می کند و در بخش مرور گذشته است که ما با چهره ای جدید از رزمنده آن روزها آشنا می شویم.

رزمنده ای که همه هم و غم او شهادت و مرگ و لقاء الله نبوده، رزمنده ای که هنگام غروب تصویر هیوا را در ماه جستجو می کرده و در دعای شبانه امید به بازگشت به سوی او را داشته، رزمنده ای که عاشق است و عشق را به زبان می آورد و ثبت می کند و بهانه بودن را در هیوا جستجو می کند.

این گونه است که ملاقلی پور می تواند سویه ای نادیدنی از مردان جنگ را به تصویر بکشد که این وجه عاطفی در تضاد با خشونت حاکم بر فضای جنگ و مرگ و کشتار، چهره ای سمپاتیک و پذیرفتنی از آنها ثبت می کند. مردانی از جنس گوشت و پوست و استخوان که در بحبوحه حمله و مرگ و کشتار یک کاغذ سفید پیدا می کنند تا نامه ای بنویسند و در انتظار رسیدن پاسخ روزها را در انتظار نامه رسان بگذرانند.

در فیلم "هیوا" از وجه مفقودالاثر بودن حمید علاوه بر محملی برای تلفیق دنیای فراواقعی و واقعی، برای رساندن درام به مقصدی ویژه استفاده می شود و اینجاست که می توان مدعی شد جستجوی تمام نشدنی هیوا با مأمور تحقیق و تفحص برای رسیدن به هدفی طراحی شده که فقط سینما و خلاقیت فیلمساز می تواند چنین پایانی خلق کند.

هیوا در سفری که به اعماق گذشته دارد به جای رها شدن از بند خاطرات گذشته، بیش از هر چیز در آن فرو می رود و اتفاقاً نشانی را درست پیدا کند. هنگامی که او بنا بر الهام قلبی تونل مستور شده را پیدا می کند و به درون آن می رود، آخرین نامه حمید را پیدا می کند که هیچ وقت به دستش نرسیده است. او با پیدا کردن آخرین نشانه ای که گذشته را با زمان حال پیوند می دهد در واقع آخرین ارتباط خود را با زمان حال قطع می کند و در همان تونل که به منزله تونل زمان است، به گذشته پیوند می خورد و در آن غرق می شود.

رویارویی هیوا با حمید را در تونل باید یکی از تأثیرگذارترین سکانس های فیلم دانست که هیوا خودخواسته در آتش می ماند و فصل آخر زندگی او با ختم به گذشته به وصلی جدید می انجامد. این فصل را با من بخوان باقی فسانه ست / این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است.

کد خبر 558232

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha