خبرگزاری مهر، گروه استانها - فریبا عندلیب: ایستاده ام در بین زائران با دلی شکسته آنگونه که هرکسی رد میشود، با دلسوزی نگاهم میکند شاید سری هم تکان دهد، آخر اشکهایم سرازیرند و بند نمیآیند، مدام در ذهنم این شعر تداعی میشود، «من و جدایی از این آستان؟ خدا نکند!»
همیشه این حس و حال را دوست داشتم، شاید زائری که از کنارم عبور میکند در دلش بگوید «یا امام رئوف نگاهی هم به این بندهی خدا کن»، شاید اگر از زبان دیگری در حقم دعا شود گیراتر باشد.
بعد از راز و نیاز کمی به اطرافم نگاه میکنم چند خانم آنطرفتر ایستادهاند، همه به گنبد طلایی آقا خیره شدهاند، میگویم: خداقوت از کجا آمدهاید؟ در چهرهها نشانِ خستگی و آفتاب سوختگی را به وضوح میتوان دید اما عشق، ایمان و عطشِ دیدار معشوق چند برابر موج میزند، خانمی که مُسنتر است میگوید: از زابل آمدیم پا بوسی آقا با کاروان پیاده، از ابتدای جاده مشهد باغچه به عشق دیدن این گنبد پیاده آمدیم.
چشمانش پر از اشک میشود و میگوید: من هر سال این راه را میآیم اما امسال خادمان امام رضا (ع) پذیرایی بهتری از ما کردند، راحت آمدیم و امشب هم بر میگردیم.
با پرچم «یا علی ابن موسی الرضا» در دست ایستاده بودند تا همه جمع شوند، کم کم از من دور شدند و به سمت همشهریهایشان به راه افتادند.
قدم زنان در بین این جمعیت رنگارنگ از هر ملیت، قومیت و زبانی با خودم فکر میکردم هرگز این پرچمها زمین نخواهد ماند ما نباشیم نسل بعد از ما ادامه دهنده راهی خواهند بود که اهل بیت آغاز کردند، این همه عشق و ارادت از نسلی به نسل دیگر سینه به سینه منتقل میشود و بر لوح دلهامان حکاکی میشود.
کنار پنجره فولاد، آنجا که مردم دلهایشان را به محبت اهل بیت گره میزنند با آقایی از شهرستان ابهر استان زنجان همصحبت شدم، گفت: مردم مشهد از جان و مالشان مایه گذاشتند و با فرهنگسازی بیشتر میتوان صحنههای زیبای پذیرایی از زائران اربعین در عراق را که زبان زد شده است در همین مشهد خودمان با همدلی و همراهی هرچه بیشتر مردم ببینیم.
در مورد قیمتهای اسکان و هتلها کمی گله داشتند و چون با وجود دو سال بیماری همهگیر نیامده بودند، گفتند: امسال مبالغ خیلی بیشتر از سالهای قبل بوده و موفق به گرفتن هتل نشده و به محل اسکان کوچک بسنده کردهاند.
هرچند دلشان بزرگ بود و این را میشد از میان سخنشان فهمید آنجا که رو به صحن امام مهربانیها کردند و گفتند: در مسافرت زحمت و سختی هست ولی به عشق مولایمان اصلاً اینها را سختی نمیدانیم و همین که برای زیارت طلبیده شدهایم بارها خداوند را شاکریم.
کمی آنطرف تر دو خانم توجهم را جلب کردند، جلو رفتم، خانمی روشندل با عصای سفید و دلی سپیدتر سختی راه را بهجان خریده بود و در صحن پیامبر اعظم زیر نور مستقیم آفتاب آنچنان غرق در معنویت بود و زیر لب زمزمه میکرد امراه داشتم خلوتش را برهم بزنم.
منتظر ماندم تا دعایش تمام شود، کنارش نشستم تا همصحبتشان شوم، گفتند: از تهران آمدهایم با هواپیما اما مشکل برگشت داریم بلیط نبوده و هنوز هم پیدا نکردهایم اما عشق میکنیم که اینجاییم.
صدای اذان بلند شد، صفوف متراکم نماز تشکیل میشود و شاید بسیاری از زائران علی ابن موسی آخرین نمازی باشد که در صحنش اقامه میکنند.
با پایان نماز، رفته رفته خادمان جمع میشوند، شمعدانهای سبزرنگی در دست دارند و شمعهایی روشن در آن، قدمهای کوتاه و چهرههای حزن آلود، خبر میدهد شام غریبانِ امام غریب است.
زائران و مجاوران نیز در کنار خادمان با چشمانی بارانی همراه آنان و زمزمه اشعاری به سمت صحن آزادی محل برگزاری مراسم آئین شام غریبان میروند. کم کم صدای مداحان و ذاکران اهل بیت (ع) به گوش میرسد که مشغول نوحهخوانی و مرثیه سرایی هستند.
امشب پرونده دو ماه عزاداری دلدادگان اهل بیت (ع) بسته شد، باشد که توشهای برای خود اندوخته باشیم…
نظر شما