خوشا به حال کسی که از این جام شربتی چشید یا در این راه منزلی برید، دل وی به نور حق افروخته و به روح انس زنده و به وصال فرخنده. گهی در حیرت شهود مکاشف جلال، گهی در بحر وجود غرقه لطف و جمال.
در عشق تو من کیم که در منزل من از وصل رخت گلی دمد بر گل من
این بس نبود زعشق تو حاصل من کاراسته وصل تو باشد دل من
الهی از وجود تو هر مفلسی را نصیبی از کرم تو، هر دردمندی را طلبی است از سعت رحمت تو، هر کسی را بهره ای و از بسیاری بخشش تو هر نیازمندی را قطره ایست، بر سر هر مومن از تو تاجی است و در دل هر محب از تو سراجی است و هر منتظری را آخر روز دیداریست.
الهی این چه بدتر روزی است ترسم که مرا از تو جز حسرت نه روزی است، خداوندا از بخت خود چون بپرهیزم و از بودنی کجا گریزم؟ و ناچاره را چه آمیزم؟ و در هامون کجا گریزم؟
الهی کریما دل من کان حسرت است و تن من مایه درد و غم. نیارم گفت که این همه چرا به همراه من، نه دست رسد مرا چاره من.
مرا تا باشد این درد نهانی تو را جویم که درمانم تو دانی
الهی ای گشاینده زبان مناجات گویان و انس افزای خلوت های ذاکران و حاضر نفس های رازداران.
خداوندا در حاجت کسی نظر کن که او تو را یک حاجت بیش نیست.
نظر شما