هابرماس در فلسفه تاریخ خود از نگرگاه عملی، از این نقطه حرکت می کند که تکامل ما باید به مثابه بازگشایی اشکال آگاهی اخلاقی، یعنی فرمول بندی مطالبات ما برای راه حل عاری از خشونت در راستای کسب عدالت، آزادی و برابری مورد نظر قرار گیرد. البته این مطالبات در کوتاه مدت می توانند سرکوب شوند، اما در دراز مدت نه می توان آنها را از اعتبار انداخت و نه از بین برد.
نظریه هابرماس را در این زمینه می توان چنین خلاصه کرد: حل مشکلات فنی ما یعنی مشکلات ناشی از کنش ما در رابطه با طبیعت و در چارچوب بازتولید طبیعی ما، قابلیتهایی می طلبد که صرفا از طریق درگیری با مشکلات فنی، یعنی کنش ابزاری ما قابل ارتقاء نیست. چنین امری مستلزم عیار بالایی از خردگرایی است.
هابرماس، سرچشمه یک چنین خردگرایی را در تکامل و ارتقاء ارتباط متقابل هنجاری می داند. تنها از طریق مفهوم و پیدایش ارتباط متقابل هنجاری است که می توان کارکرد و تکامل جوامع را فهمید و نه از طریق خردگرایی ابزاری کار. اما هر دو بُعد این کنشها، در سطح تکامل واقعی اجتماعی، در ارتباط متقابل و تنگاتنگ قرار دارند. در سطح بازتولید اجتماعی، می تواند مسائل و مشکلات سیستمی بروز کند که باید در سطح صورت های هم پیوندی اجتماعی حل و فصل شوند.
حل اینگونه مشکلات که سیستم را به مخاطره می اندازند، به تکامل روندهای آموزش اجتماعی وابسته است. وی می کوشد نشان دهد که روندهای آموزشی در ابعاد مختلف، از منطق تکاملی خود ویژه ای پیروی می کنند. البته باید روی این مسأله حساب کرد که روندهای پویای تکامل می توانند کند و یا متوقف و حتی فراتر از آن به بن بست رانده شوند. این روندها حتی می توانند دچار سیر قهقرایی گردند. اما به نظر هابرماس این امکان وجود دارد که چیزی مانند هدف یک مجموعهی تکاملی را در نظر گرفت.
او برای تعیین چنین هدفی، دیگر بار به نظریه کنش ارتباطی متوسل می شود. تحلیل شرایطی که باید فراهم باشد تا ارتباط انسانی موفق گردد، در وضعیت زبانی ایده آل، نه تنها معیاری برای داوری در مورد ارتباطی مشخص به دست می دهد، بلکه همچنین این ایده آل را به مثابه هدف تکامل نیز نشان می دهد. آزادی، برابری و عدالت تنها هنگامی می توانند اندیشیده و متحقق شوند که هنجارها خصلتی جهان شمول داشته باشند و به عبارت دیگر برای هر کس در هر زمانی معتبر باشند. بطوریکه هر کس در هر زمان بخواهد که مطابق این هنجارها با او رفتار شود.
هابرماس در تدقیق این نظر نشان می دهد که شرطهای موفقیت ارتباط زبانی، در تحلیل نهایی شرط های اخلاقی هستند. در ارتباط زبانی میان انسانها، موضوع فقط بر سر تبادل اطلاعات و حل مشکلات مشخص نیست، بلکه برای دستیابی به توافقاتی بر سر اعتبار قواعد و هنجارها در زمینهی گفتار و کردار است. هابرماس از همین پایهی اعتبار هنجاری زبانی است که سنجیدارهای تکامل اجتماعی را بیرون می کشد .
از عوامل نگاه ورزانه در نظریهی تکامل هابرماس، وجه تشابهی است که او میان تکامل آگاهی اخلاقی فردی و تکامل اجتماعی قائل می شود. به نظر او، خصلت نمای تکامل فردی این است که می تواند خود را از کاربرد عین به عین هنجارها رها سازد و به طور فزاینده قادر است کنش ها را نه صرفا از منظر پیامدهای آن، بلکه با در نظر گرفتن قصد و مقصود انسانهای دیگر مورد داوری قرار دهد.
انسان بالغ قادر است بر پایهی اصل های اخلاقی جهان شمول، بطور خودآیین داوری کند که کدام هنجارهای مشروع، اجازه دارند در شرایطی معین از درجهی اعتبار ساقط گردند. تکامل اجتماعی نیز نزد هابرماس به مثابه روندهای تکامل منطقی آگاهی اخلاقی فهمیده می شود. وی خطی موازی میان وابستگی تام فرد به هنجارهای تحمیل شدهی بیرونی تا خودآیینی فردی و تکامل اجتماعی فرهنگهای گذشته تا عصر ما ترسیم می کند .
واکنش انسانها فقط در رابطه با طبیعت نیست، بلکه آنان در رابطه با یکدیگر و خویشتن نیز دارای کنش هستند. اما موفقیت کنش اجتماعی تحت شرایط دیگری قرار می گیرد، تا موفقیت کنش در رابطه با طبیعت و موضوعات آن. در حالیکه موفقیت کنش در رابطه با طبیعت، فقط در مؤثربودن چنین کنشی داوری می شود، در رابطه با کنش اجتماعی (به شرطی که عاری از خشونت باشد)، چهار شرط و داعیه اعتبار می یابد: قابل فهم بودن اظهار نظرها، حقیقت گفتارها، پذیرفتن راستی طرفین گفتگو و سرانجام درستی گفته های هنجاری.
البته برای هابرماس روشن است که که این شرط ها هرگز بطور کامل برآورده نمی شوند، اما اگر بپذیریم که این شرط ها فاقد اعتبارند و نباید در جریان ارتباط میان انسان ها مد نظر قرار گیرند، اساس ارتباط فرو می ریزد. از آنجا که همین نکته نیز در جریان ارتباط زبانی می تواند و باید به آگاهی تبدیل گردد، وضعیت گفتگو که در برگیرندهی شرایط امکان و عقلانی بودن آن نیز هست، از بُعدی بیشتر از کنش ابزاری برخوردار می گردد، که شرط موفقیت آن در چارچوب پراتیک خود آن قابل توضیح نیست. در واقع همین تأمل و ژرف اندیشی در زبان انسانی و کنش ارتباطی اوست که هابرماس را به این اعتقاد رهنمون می شود که کنش ارتباطی، الگویی برای همهی کنش های دیگر است .
نظر شما