پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۷ مهر ۱۳۸۶، ۱۳:۵۶

دکتر مددی در گفتگو با مهر :

تحلیل انتقادی راهی مناسب برای ارتباط دادن بین سنت و مدرنیته است

تحلیل انتقادی راهی مناسب برای ارتباط دادن بین سنت و مدرنیته است

دکتر مجید مددی معتقد است که تنها با استفاده از معیارها و ابزارهای تحلیلی و انتقادی در علوم اجتماعی و انسانی است که می‌توان به بسیاری از پرسش‌های حاد و ضروری جامعه‌های در حال گذار که در برزخ میان سنت و مدرنیته به دام افتاده‌اند، پاسخ گفت.

دکتر مجید مددی، مترجم و نویسنده، در گفتگو با خبرنگار مهر درباب حوزه اندیشه سیاسی و نسبت آن با وضعیت موجود گفت: حوزه اندیشگی مورد علاقه من در پژوهش و مطالعه، سوای تخصص ام که فلسفه سیاسی است، نظریه انتقادی و گرایشی است که امروزه به طور عام از آن به عنوان جریان چپ یا اندیشه رادیکال غیروابسته یاد می‌شود. دلیل این امر نیز آن است که گمان دارم تنها با استفاده از معیارها و ابزارهای تحلیلی و انتقادی این گرایش در علوم اجتماعی و انسانی است که می‌توان به بسیاری از پرسش‌های حاد و ضروری جامعه‌های در حال گذار که در برزخ میان سنت و مدرنیته به دام افتاده‌اند، پاسخ گفت.

وی در ادامه به شرح کوتاهی از تاریخچه مکتب فرانکفورت ارائه کرد و گفت: برخلاف نظر اکثر طرفداران این مکتب و روشنفکرانی که به هر حال برای انتقاد از جامعه سرمایه‌ داری نیازمند حربه و ابزارهایی برای انتقاد و اعتراض خود بودند، این مکتب جز دوره کوتاهی در جریان و پس از تاسیس‌ اش هرگز جریانی مارکسیستی به آن مفهوم که با نظام سرمایه داری به هدف براندازی‌اش مبارزه کند نبوده بلکه با بررسی مراحل چهارگانه تحولی آن می‌توان گفت گرایشش دوری تدریجی از مارکسیسم تا جداشدن و قطع تقریبا کامل با آن بوده است به گونه‌ای که پس از مرگ آدورنو و هورکهایمر این جریان کاملا به راست غلتید.

دکتر مددی در ادامه سخنش درباره مکتب فرانکفورت، علت وجودی آن را حوادث و وقایع دوره پس از جنگ جهانی اول دانست و با نقل قول از پری اندرسون و اثر او به نام ملاحظاتی درباره مارکسیسم غربی گفت: بعد از جنگ، مارکسیسم و اندیشه انتقادی تابو بود و هر کس از آن سخن می‌ گفت، مورد پیگرد و آزار دستگاه پلیس حکومت قرار می ‌گرفت، بنابراین روشنفکران در لاک خزیده، چاره ‌ای نداشتند جز پناه بردن به فلسفه آن هم از نوع لفظ پردازی و اندیشه ‌ورزی تجریدی که هیچ ارتباطی با واقعیت اجتماعی نداشت.

وی افزود: در حالی که فلسفه مارکسیستی یعنی ماتریالیسم دیالکتیک به قول آلتوسر، سلاحی است برای مبارزه در جهت تغییر بنیادی جامعه. اندیشه کردن در قالب دستگاه فلسفی برای رسیدن به شناخت و درک قانون مندی‌ های پدیده ‌های اجتماعی است. به قول اسپینوزا همه فلسفه‌ها سیاسی ‌اند و مارکس هم می‌گوید فلسفه در فرجامین مرحله، مبارزه طبقاتی است در حوزه نظریه از این رو نمی ‌توان و نباید به فلسفه به عنوان مادر و زاینده علم تاکید کرد، زیرا فلسفه مبارزه طبقاتی در نظریه و سلاحی برای مبارزه است.

وی در ادامه با اشاره به نظر افلاطون که وی را غیرسیاسی ‌ترین فیلسوف می‌نامند گفت : پس از بررسی جامعه دموکرات یونان و انتقاد سخت و شدید از دست‌اندرکاران حکومت که هیچ امید صلاحی از سوی آنان نمی‌ بیند، می‌گوید سرانجام به این نتیجه رسیدم که هر دولتی بدون استثناء به صورت بدی اداره می ‌شود و اینکه وضع قوانین در همه جا آن چنان اسف ‌انگیز است که هیچ‌ گونه به سازی بدون تجدید بنای کامل جامعه امکان پذیر نیست. از این رو وادار شدم فلسفه راستینی بنا نهم و اعلام دارم که تنها از طریق آن ممکن است عدالت واقعی برای فرد و جامعه فراهم و تامین گردد. من گفتم انسان را از شرارت و بدی‌گریزی نیست، مگر آنکه یا فلاسفه حقیقی قدرت سیاسی را به دست گیرند، یا معجزه ‌ای روی دهد و دولتمردان، فیلسوف واقعی شوند.

دکتر مددی گفت : به عقیده آلتوسر مارکس دانشمندی بود که موفق به کشف قاره تاریخ شد و علم تاریخ را پایه گذاشت، زیرا به باور وی در تاریخ دانش بشری سه انقلاب رخ داده است. نخست در عرصه ریاضیات که به پیدایش فلسفه ایستای افلاطون منجر شد، سپس انقلاب گالیله در فیزیک بود که پیامدش فلسفه دکارت و پویایی اندیشه او بود و انقلاب سوم در عرصه تاریخ و با مارکس صورت گرفت که عرصه تاریخ گشوده شد. از این رو فلسفه مارکسیسم آغازش با تز یازدهم فوئرباخ است. فیلسوفان تا به امروز در کار تفسیر جهان بوده ‌اند، مساله اما تغییر آن است.

کد خبر 565113

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha