بهايي سنگين براي تحقق يك رويا

اين اثر نمود عيني دغدغه اي از آمار مهاجراني است كه در ابتداي فيلم با لحني اخبار گونه براي مخاطبان بازگو مي شود با اين وجود بيننده سينما براي دستيابي به لحظه هاي ناب فيلم ناگزير به پشت سرگذاشتن نيمي از داستان است.

اين اثر با طرح يك رويا آغاز مي شود پدري رنجور كه زندگي خود را در كشاكش جنگهاي داخلي و خارجي گذرانده در صدد است كه فرزندش را به كشوري خارجي گسيل كند. اين گونه است كه سفر افسانه اي كاراكترهاي فيلم به سرزمين خوشبختي آغاز مي شود تا در مسير آن روزنه اي براي آينده اي بهتر نمايان شود.

كارگران براي روايت داستانش از هر ترفندي سود مي جويد و تمامي تلاشش را به كار مي گيرد تا فيلم به ورطه يك اثر تلخ صرف كشيده نشود. او از لطيفه هاي جلال و تفاوتهايي كه ميان لهجه ها و زبانهاي مختلف وجود دارد براي خنداندن مخاطبش استفاده مي كند با اين وجود ماهيت اين سفر به حدي تلخ است كه لحظه به لحظه مانند يك سايه كاراكترها را دنبال مي كند و سپس مانند يك بختك بر پيكره مخاطب فرود مي آيد.

تمامي صحنه هايي كه از كشورهاي مختلف ارائه مي شوند سرد و بي روح هستند و در اين ميان حتي زرق و برق خيابانهاي تهران در چشمان مسافران فيلم به مثابه كابوسي است كه تنها در رختخوابي ناآشنا رويت مي شود.

در اين ميان گهگاه ضرب آهنگ كند فيلم صبوري مخاطبان را به مبارزه طلبي دعوت مي كند و زمانيكه چند تن از بيننده ها در نيمه هاي داستان، سالن را ترك مي كنند شواهد از اين حكايت مي كنند كه ضرب آهنگ كند مبارزه را از آن خود كره است.

حوادثي كه در طول مسير زندگي كاراكترها را دستخوش تغيير مي كند يكي از مهمترين عناصري است كه در فيلم هاي جاوداني نقش محوري را بر عهده دارند.

با اين وجود" ونيز باتم" تاكيدي بر استفاده مدام از اين عنصر ندارد. صحنه زنداني شدن مهاجران غير قانوني در كشتي و حبس شدن نفس هايشان در سينه از معدود صحنه هايي است كه ياران تنفس را از مخاطب مي گيرد و در زمره زيباترين صحنه هاي فيلم جاي دارد. خالق فيلم در اين دنيا تصوير محدودي را از دنياي مهاجران غير قانوني ترسيم مي كند و سرانجام در برابر چشمهاي مضطرب مخاطبان به روياي پيرمرد جان مي بخشد با اين وجود واژه هايي كه به هنگام پايان بندي فيلم بر روي پرده نقش مي بندند ديگر هيچ نشاني از روياي نخستين ندارند جهان علي رغم تمامي تلاشهايش همچنان يك مهاجر ناخواسته است پيش از رسيدن به سن 18 سالگي بايد لندن را ترك كند. رويا به پايان رسيده است. شما شاهد يك كابوس بوده ايد.

                                   سارا پاك ضمير