خبرگزاری مهر، گروه استانها- اسرا درویشی؛ کم کم آخرین لحظههای آذرماه را ورق میزنیم و شمعهای روشن زرد پاییز را فوت میکنیم. امشب آغاز زمستان است، چراغ خانهها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشستهاند و خاطرات دیروز را پلک میزنند.
یلدا میآید تا باری دیگر سنت شیرین ایرانیان را زنده کند، قصههای کهن و لذتبخش مادربزرگ را به یادمان بیاورد، شادی و سرور با چاشنی آجیل و خشکبار و خرما و در نهایت هندوانههای سرخ و شیرین را در ذهنمان ترسیم کند؛ خاطرههایی که اکنون دیگر سادگی گذشته را ندارند اما هنوز محکم و استوار بر فرهنگ، ادبیات و رسوم ما ایرانیان و بهویژه مردم آذربایجان تنه میزنند.
شب یلدا یا به زبان آذریها «چیلله گئجه سی» از بهیادماندنیترین شبها است که در گذشته با آداب و رسوم خاصی برگزار میشد.
اکثر مردم آذربایجانشرقی در این شب طولانی سال، هندوانه و یا به عبارت دیگر چیلله قارپیزی میخورند و معتقدند، به دلیل اینکه فصل زمستان در آذربایجان بسیار طولانی و سرد است، با خوردن هندوانه، لرز و سوز سرما تأثیر چندانی نخواهد داشت.
هندوانه سمبل شیرینی، خونگرمی، سرسبزی و شادابی است و مردم آذربایجان خرید شب چله خود را با انتخاب هندوانه شروع میکنند و هندوانه خریدن از رسومی است که از گذشته تاکنون باقی مانده است و فرصت مناسبی است که خانوادهها دور هم بنشینند و به رسم گذشتگان تا پاسی از شب، هم صحبت شوند و تاپماجا و بایاتی بخوانند و شادی و سرور کنند.
چیلله یک کلمه ترکی است به معنای نهایت کشیدگی به کنار و این شب به خاطر کشیدگی یعنی طولانی بودن آن به این عنوان نامگذاری شده است.
چیلله که جمعاً ۶۰ روز است، ۴۰ روز چله بزرگ (بؤیوک چیلله) و ۲۰ روز چله کوچک (بالا چیلله) البته بعد از چله بزرگ و کوچک، «قاری ننه چیلله سی» هم از اول اسفند آغاز تا ۱۰ اسفند ماه ادامه مییابد و بعد از آن «بایرام آیی» شروع میشود.
افسانه دو چله در آذربایجان شرقی
در افسانههای کهن آذربایجان دو چله وجود دارد که چله بزرگ همزمان با شب یلدا آغاز میشود و چهل روز طول میکشد.
مطابق افسانههای کهن، پیرزنی که در فولکلور آذربایجان «قاری ننه» (مادربزرگ پیر) خوانده میشود، دو پسر دارد که نام یکی «بؤیوک چیلله» یا چلهی بزرگ است و پسر کوچکتر، نام «بالا چیلله» یا چله کوچک را بر خود دارد و عمرش بیست روز است.
از ابتدای شب چله، چله بزرگ آغاز میشود، در روزهای پایانی چله بزرگ، برادر کوچکتر که مغرور است، نزد برادر بزرگتر میآید و میگوید: «سن گئتدین نئیله دین؟» (در این مدت چه کردهای؟)
چله بزرگ میگوید: «من گئتدیم دوندوردیم، اوشوتدوم. ناخوشلاتدیم گلدیم» (سرما بردم، لرزاندم و بیمار کردم)
برادر کوچکتر میگوید: «اگر من گئدسم، قاری لری کورک دن، لو لئهین لری لولک دن، گلین لری بی لک دن، کؤرپه لری بلک دن، ائیله رم» (اگر من بروم، کاری میکنم که نوزادان در گهوارههایشان یخ بزنند)
برادر بزرگتر به طعنه به او میگوید: «عؤمرون آزدی، دالین یازدی!» (عمرت کوتاه است و به دنبالت بهار میآید)
چله کوچک در طول فرمانروایی خود، سرما را در تمام سرزمینها حکمفرما میکند و در یکی از همین روزها، در یکی از کوههای قلمرو خود به دست برف اسیر میشود. خبر به قاری ننه میرسد و او برای آزادی فرزندش از زندان برف به کوه رفته و با سیخی که روی آتش، داغ و به نبرد برف رفته و در نهایت، برفها را آب میکند.
چلهی کوچک بعد از آزادی متوجه میشود که در آن روز زمستان تمام شده و «بایرام آیی» یا همان اسفندماه آغاز شده است.
پذیراییهای مخصوص شب یلدا
مردم برای پذیرایی در این شب از تخمه آفتابگردان، پشمک، قاورقا (گندم برشته)، حلوای هویج و میلاق (انگوری که از چند ماه قبل بهوسیله نخهایی بهصورت عمودی به هم بسته شده و در محل مناسبی که سرد هم باشد، از سقفهای چوبی آویزان میکنند) استفاده میشد. همچنین خشکباری نظیر برگه زردآلود، آلبالوی خشک شده، سنجد، بادام، گردو، میوههایی مثل انار، سیب، خربزههایی که به صورت ترشی نگهداری میشد و سایر خوراکیها برای پذیرایی از مهمانان استفاده میشد.
هندوانه یلدا
هندوانه از مهمترین خوراکیهای «چیلله گئجه سی» به شمار میرود و به نوعی سمبل این شب در آذربایجان است. قبلاً بر اینکه امکاناتی نظیر سردخانههای نگهداری میوهها و همچنین حمل و نقل میوه از مناطق گرمسیر به سردسیر وجود نداشت، هندوانه را در محل مخصوص نگهداری کاه و علوفه برای حیوانات که «سامانلیق» (کاهدان) مینامیدند، نگهداری میکردند که چند هندوانه از آخرین برداشت جالیز را انتخاب و در محلهای مختلف کاهدان میگذاشتند و روی آن را به دقت میپوشاندند. در شب چله، هندوانههایی که بهتر از بقیه مانده بود را برای خوردن انتخاب میکردند.
ریشسفید خانواده در حالی که با چاقو هندوانه را میبرید، میگفت «قادا بلامیزی بو گئجه کسدیخ» (بلایای خودمان را امروز بریدیم) پوستهای میوه را درآب روان ریخته و این رفتار را خوب و خوش یمن میدانستند.
اکثر مردم آذربایجان در شب یلدا «چیلله قارپیزی» (هندوانه چله) میخورند و معتقد بودند با خوردن هندوانه، لرز و سوز سرما به تنشان تأثیر نداشته و اصلاً سرمای زمستان را حس نمیکنند.
چیللهلیخ
در گذشته خانوادههایی که تازه عروس داشتند، هدایایی در این شب آماده میشد. خانواده داماد نسبت به تهیه خونچا (طَبَقی پر از هدیه) برای عروس اقدام میکردند که محتویات آن در گذشته هندوانهی تزئین شده به بهترین شکل، تکهای طلا که در توان مالی خانواده داماد باشد، پارچههای زیبا و نفیس، شیرینی و لباسهای زمستانی بود.
خونچا توسط خانواده داماد به خانه عروس برده میشد و طی جشن مختصری با حضور بزرگترهای خانواده عروس، از والدین وی اجازه میگرفتند تا عروس خانم شب چله را در خانه داماد میهمان باشد.
در شب چله، برای دخترانی که نامزد شده بودند نیز از طرف خانوادهی داماد خوانچههایی فرستاده میشد که روی یکی از آنها میوههایی مثل انار، سیب، پرتقال، گلابی و شیرینی مخصوصاً هندوانه گذاشته میشد.
به دلیل اینکه به هندوانه اهمیت بسیاری میدادند، هنگام رسیدن خوانچهها میگفتند:
«گؤرک چیله قارپیزی یولویوبلار یا یوخ»
(ببینیم هندوانهی چله فرستادهاند یا نه؟)
در خوانچهی دومی، حلوا، پشمک، کله قند و در سومی یک دست لباس و چادر و جوراب و کفش، آیینهٔ بخت، شانه و قیچی و در خوانچه چهارمی برای پدر و مادر و خواهران و برادران و مادربزرگ دختر، چیزهایی مثل چادر، پیراهن، جوراب و چارقد میگذاشتند.
وقتی که خوانچهها حاضر شد، خانوادهی داماد از قوم و خویشهای خودشان دعوت میکردند که بیایند و آنها را ببینند.
عصر شب چله چند نفر از افراد آبادی، خوانچهها را به سر میگرفتند و هندوانه را هم یکی از زنهای خانوادهی داماد برمیداشت و به خانهی دختر میبردند.
خانوادهی دختر هم از قوم و خویشهای خودشان دعوت میکردند که بیایند و هدیههایی را که خانوادهی داماد فرستاده است، ببینند. فردای آن روز خانوادهی عروسی، خوردنی خوانچهها را بین قوم و خویشهای خود تقسیم میکردند. هرکسی که از خوردنی خوانچهها بخورد باید در عوض چیزهایی مانند جوراب، دستمال و روسری برای عروس بفرستد.
کسانی هم که خوانچهها را به خانهی عروس میبرند از مادر دختر هر نفر یک دستمال میگیرند. چند روز بعد که میخواهند خوانچهها را پس بفرستند، در یکی از آنها برای داماد یک دست لباس و جوراب و یک جعبه شیرینی و جانماز که به وسیلهی دختر گلدوزی شده میگذاشتند و برای خانوادهی داماد میفرستادند.
البته کسانی که وسعشان برسد، چیزهای دیگر هم میگذاشتند اما گذاشتن هندوانه و کفش در خوانچهٔ «چیله گئجه سی» لازم و حتمی بود. نزدیک به غروب آفتاب آخرین روز آذر ماه «چیله گئجه سی» را در چند تا طبق میگذاشتند و به پسر جوانی میسپردند، او به خانهی عروس میبرد. هنگامی که طبقها را میبردند، پسرها و دخترهایی که از وقت عروسی کردنشان گذشته است، در جلو خانهی خودشان ایستاده و یک عدد کلید زیر پای خویش میگذاشتند و نیت میکردند و منتظر میماندند و به خوانچهها و طبقها نگاه میکردند تا جملهای از راهگذاری بشنوند.
اگر مضمون آن جمله روشن و امید بخش بود، آن را به فال نیک میگرفتند و معتقد بودند که تا شب چلهی آینده عروسی میکنند. البته این کار را از دیگران مخفی میکردند اما دختران بیشتر از پسران این فال را میگرفتند.
این آئین همچنان در آذربایجان شرقی برگزار میشود و خانوادههای تازه عروس و دامادها باتوجه به وسعت مالی خود هدایایی را تهیه میکنند اما با افزایش چشم و همچشمیها و تشریفات، شیرینی این رسوم هم از بین رفته و بیشتر جنبهی فخرفروشی به خود گرفته است.
شعر خوانی در شب یلدا
در گذشته که تلفن همراه و شبکههای مجازی نبود، بزرگترها برای ایجاد فضای شادی و سرور، مسابقههای تاپماجا را دور کرسی راه میانداختند، به این صورت که یک «تاپماجا» (چیستان) میپرسیدند و کسی که پاسخ صحیح میداد، برنده بازی بود. چراکه بایاتیها از اجزای ثابت هر یک از آئینها و رسوم مردم آذربایجان است. در مراسم شب چیلله به دلیل طولانی بودن این شب و گذران وقت، بزرگترها بایاتی میخواندند. گاه نیز مشاعره با بایاتی انجام میشد و گاهی هم بزرگترها با بایاتی برای کوچکترها فال میگرفتند. بیشتر بایاتیهای مرسوم در شب چیلله از منظومه حیدربابای شهریار انتخاب میشد.
چیلله چیخار بایراما بیر آی قالار
پینتی آرواد قوورمانی قورتارار
گئدر باخار گودول ده یارماسینا
باخ فلکین گردش و غوغاسینا
یا
قاریننه گئجه ناغیل دئینده
کولک قالخوب قاپ باجانی دؤینده
من قاییدوب بیرده اوشاق اولیدیم
بیر گول آچوب اوندان سونرا سولایدیم
در گذشته خانهها بزرگ بود و همهی اهالی فامیل دور کرسی جمع میشدند و فارغ از خوردنیهای گران قیمت، با تهیهی آنچه که در توان داشتند به شادی و سرور میپرداختند.
نظر شما