فيلم شهر زيبا با زوايا و حركات خوب دوربين، به خصوص به لحاظ قاب و تصاوير جدا شرايط مطلوبي را بوجود مي آورد كه خود تا به اينجاي جشنواره و حتي اگر مستقل از جشنواره و صرفا به عنوان يك فيلم، نكات به ياد ماندني ايجاد مي كند.
گريز از قالب هاي رايج و نو بودن گزينه هاي ساختاري از نكات قابل توجهي است كه بيانگر فكر و انرژي است كه در اين خصوص صرف شده اما به لحاظ قصه مي توان گفت اين فيلمنامه نيز بار ديگر ضعف فيلنمامه در سينماي ما را به ياد مي آورد.
قصه ابتدا كاملا متفاوت و صميمي روايت مي شود و ساختار انتخاب شده از سوي كارگردان نيز تاثير آن را چنان كه اشاره شده به وضوح تاكيد مي كند اما در ادامه اين قصه نيز دچار اشكالات رايج مي شود در واقع رواي قصه به گونه اي كه در ديگر فيلم ها نيز مي بينيم عناصري را گردهم مي آورد تا آنچه قصد دارد بگويد را توجيه كند.
يك نمونه حضور دختر معلول فيلم است كه براي ايجاد تاثيرات بصري و ايجاد شرايط پذيرا براي بيننده در قصه جا مي گيرد، دختر معلول عصا به دست دارد اما ظاهرا اين كافي نيست پس بريس (كفش طبي) او بايد از روي شلوار بسته شود تا همه ببينند در صورتي كه اصولا در جامعه چنين چيزي وجود ندارد. چرا كه يك معلول از همه جنس و هر سني و باز از هر قشري كه باشد چنان رفتار مي كند كه جلب نظر نكند او در پي اين است كه كاملا عادي به جشم بيايد. اما قصه گوي بي انصاف براي پيش برد و دوام چنان با او رفتار مي كند كه تاثير مثبت و واقع بيني ابتداي فيلم را نيز از بين مي برد.
از اين دست در ديگر فيلم نامه ها هست و هم در اين فيلم و كاش درام برداري به جايي برسد كه براي هدف خود قرباني نگيرد.
مرتضي محمديان
نظر شما