پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۲۱ مهر ۱۳۸۶، ۱۳:۰۴

مبانی نظری زیبایی‌شناسی (13)

نظریه زیبایی‌شناختی روان‌شناسانه

نظریه زیبایی‌شناختی روان‌شناسانه

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: دیوئی در فصل هفتم کتاب " روان‌شناسی " بین اشکال مختلف تصور تمایز قائل می‌شود و تصور را به مثابه ایده‌های مجسم عقل در قالب تصویرهای مشخصی تعریف می کند. اتللو محصول تصور است و بر خلاف سزار، نمونه خارجی در هیچ زمان و مکانی نداشته است. تصور معمولا درگیر دریافت و حافظه است اما تصور تخیل‌آمیز، یک مرحله بالاتر از تخیل مکانیکی، در استعاره ها و تشبیهات نمود پیدا می‌کند.

بالاترین شکل تصور، تصور خلاق، به ما اجازه نفوذ به درون معانی اشیاء از طریق اشکال حسی را که در سطح بالایی نمایان و لذت بخش اند می‌دهد. تصور خلاق عینیت‌ها را دوباره می سازد و، به طریقی نه مکانیکی، برای این هدف به تفکیک و ادغام دست می‌زند. روابط اجزاء را به منظور گسترش یک کل دریافت می‌کند و جزئیات را برای رسیدن به یک اصل کلی گردهم می‌آورد. جنبه ایده آل اشیاء را توسعه می دهد و آن را از امور غیرضروری رها می سازد. بر خلاف دریافت، هستی را تابع معنا می سازد. نه وهم است و نه بازی بیهوده، بلکه همان گونه که ارسطو هنر شاعری را از تاریخ واقعی تر می پندارد، تصور خلاق ماهیت کلی ایده را آشکار می کند. دیوئی، به تبعیت از کانت، هدف تصور خلاق را بازی آزادانه توانایی های شخصی می‌داند. کارکرد آن رهاسازی معنا و تجسم آن در قالب شکلی حسی به هدف محسوس شدن است، لذا تصور خلاق ارائه آزادانه ذهنیت درونی است.

هنر شاعری بر اساس تخیل ناپایدار است. تصور در یک شعر، زمانی که در طبیعت تجسم پیدا می کند، از میان می رود. هنری که منعکس کننده علاقه ای پایدار باشد جهانی است. و بهترین حالت آن وقتی است که اتحاد بین انسان و انسان، و انسان و طبیعت را در یک کل سامان مند آشکار کند، حالتی که در آثار وردورث قابل دیدن است.

دیوئی در قسمت دوم کتاب "روان شناسی" به احساس پرداخته است، احساس حسی، فرم نگر، با کیفیت، اندیشمندانه، شخصی، و ( در فصل سیزدهم ) زیبایی شناختی. در فصل سیزدهم همچنین به هنر و ذوق زیبا می پردازد. احساسات زیبا مشخصا با دریافت " ارزش ایده آل تجربه " همراه است. ذهن به طور بی واسطه ای به وابستگی های مشخصی با ایده آل ها، از طریق احساسات زیبایی و یا زشتی، پاسخ می دهد. هر مضمون، تجربه زیبایی در درون تجربه دارد تا آنجا که تجربه شامل یک عنصر ایده آل می شود. به عنوان مثال موتور قطار تا جایی که ایده آل اش یعنی فائق آمدن بر مسافت ها و رساندن انسان ها به یکدیگر را حاصل کند زیبا محسوب می شود. ابژه زیبا نیازمند داده های حسی عمدتا هنرمندانه و نه الزاما اندیشمندانه است. البته این داده ها تا آنجا حائز اهمیت هستند که ارائه کننده ایده آل مورد نظر باشند. 

به همین دلیل هنر آزادتر از علم به نظر می رسد. هنر نمی تواند در دریافت داده های حسی، به طور ناب، ایده ال گرا باشد، اما می تواند از چنین داده هایی در جهت ارزیابی ارزش های ایده آل تجربه بهره گیری کند. دریافت زیبایی شناختی زیبایی جهانی است و به زمان و مکان خاصی متعلق نیست. اگر یک مولف اهمیت ایده آل جامعه را تصویر کند هنر تولید کرده است.
هنر واقعی، جهان شمول و مطابق با ماهیت بشر است. از این جهان شمولی حس های فروتری همچون چشیدن و بوییدن زیبایی بیرون می آیند. حس مالکیت و هر گونه پیامد بیرونی دیگری نیز از این جهان شمولی منتج می شوند. البته هنر قابل تعریف شدن نیست، شاید به این دلیل که نمی توانیم جلوتر از زمان حرکت کنیم و تشخیص دهیم چه کیفیتی در آینده زیبا خواهد بود. هماهنگی به مثابه احساسی تعریف شده که حاصل سازگاری تجربه با سرشت ایده آل خویشتن است. هنر در تلاش برای راضی کردن حس زیبایی شناختی در سرشت ماست، و آن گاه موفق خواهد بود که ایده آل را به طور کامل بیان کند. و در عوض ایده آل خویشتن را به طور کامل گسنرش می دهد، بنابراین غایت هنر خلق خویشتن کاملا هماهنگ است.

دیوئی سپس در پی مرتبه بندی کردن هنرهای زیبا طبق میزان ایده آل گرایی آنها بر آمد: معماری، با وجود مناسبتی که با بیان مذهبی دارد، در پایین ترین سطح ایده آل گرایی قرار می گیرد؛ مجسمه سازی به لحاظ اینکه کمتر از معماری کاربردی است و به ایده آل انسانی نزدیک تراست  در سطح بالاتری قرار دارد؛ نقاشی به دلیل اینکه انسان با آن در سطحی دو بعدی به ارائه احساسات خود می پردازد مرتبه بالاتری از مجسمه سازی دارد؛ موسیقی که با ابزاری غیر مادی سر و کار دارد، زیبایی آن نشان دهنده روح انسانی است و هماهنگی هسته آن را شکل می دهد در سطح بعدی قرار می گیرد؛ شاعری با درآمیختن با احساسات انسانی کاملا ایده آل محسوب می شود،  و در درون شاعری، نمایش ، با درگیر کردن انسان با کنش، محدودیت های شعر غنایی و حماسی را از میان برمی دارد و در بالاترین سطح ایده آل گرایی قرار می گیرد.

نهایتا دیوئی در کتاب "روان شناسی" این اعتقاد را مطرح می کند که وقتی چیزی را زیبا می نامیم درک زیبایی شناختی خود را عینیت بخشیدیم. هنرمندان بزرگ در زمانهای مختلف دست به خلق می زنند اما تعداد اندکی از مخاطبین این خلاقیت را تشخیص می دهند. داوری زیبایی شناختی طبق اصل ارجح دانستن عمل می کند. ارجحیت دادن طبق ذائقه هر شخص متفاوت است و از قواعدی مشخص تبعیت نمی کند، لذا انسان هنرمند می تواند داوری درستی داشته باشد. در آخر، به این دلیل که زیبایی باوری عشق به لذت بردن از زیبایی است و نه یافتن ماهیت زیبایی عینی، زیبایی باوری گونه ای رو به زوال نهادن درک زیبایی شناختی محسوب می‌شود. 

کد خبر 567509

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha