سیاوش جمادی، مترجم و پژوهشگر آثار فلسفی در گفتگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این پرسش که هایدگر به چه دلیل به نگارش کتاب "هستی و زمان" روی آورد و این کتاب در چه مقطعی از فکر او رخ داد، گفت : در سال 1927 هایدگر در دانشگاه فرایبورگ شاگرد هوسرل هست و در شرف تصدی مقام استادی در دانشگاه. خودش را آماده میکند تا کتاب یا رساله ای بنویسد برای اخذ صلاحیت تدریس در مورد پدیدارشناسی. اما اینکه چرا هایدگر به نوشتن "هستی و زمان" روی آورد، بر میگردد به زمانهای خیلی قبلتر. دو تن از استادان او در این زمینه تأثیر داشتند، یکی کارل بلونبرگ که کاتولیک است و دیگری کارل برایت که هر دو در زمینه فلسفههای اسکولاستیک و هستیشناسی تحقیق میکردند.
وی افزود: مسئله هستیشناسی از آن زمان برای هایدگر مقدمترین مسئله فلسفه بود. یکی از اساتید هایدگر در آن زمان کتابی به نام "معانی متکثر موجود نزد ارسطو" در اختیار هایدگر میگذارد و باید توجه کرد که معانی متکثر موجود، نه هستی. این کتاب اثر فرانتس برنتانو بوده است. برنتانو مفسر ارسطو، مکتبی داشته که از بطن آن بسیاری از بانیان حوزههای مختلف علوم انسانی بالیدن گرفتند، مثل روانشناسی گشتالت، حوزههای مختلفی در منطق، علوم مختلف ذهنی، روانشناسی توصیفی، انطباق گرامر صوری و منطق صوری و پدیدارشناسی هوسرل. البته متأسفانه این شخصیت در تاریخ فلسفه گمنام است. جالب آنکه در مورد زیگموند فروید نیز نقل میکنند که دو سال در مکتب او حضور یافته است.
جمادی با اشاره به این نکته که هوسرل شاگرد برنتانو بوده و برنتانو نقطه تقاطعی است که هایدگر و هوسرل را به هم میپیوندد اظهار داشت: اما باید توجه کرد که زمینههای مطالعاتی، گرایشها و علایق، مقاصد و غایات هایدگر و هوسرل با هم تفاوت داشتهاند. هایدگر از آغاز شیفتگی عجیبی نسبت به مسئله هستی داشته است و جستجو میکرده که فعل هست، در گزارههای مختلف، به چه معناست. مثلاً در سیب قرمز هست، سیب و قرمز موجودند، اما هست کجاست؟ همین مسئله، پرسش بنیادین هایدگر است که نزدیک به صد هزار صفحه تا پایان عمرش در مورد آن نوشت.
این مترجم آثار فلسفی بر این نکته تأکید نمود که دغدغه اول و آخر زندگی هایدگر این است که هستی چیست. این یک حس شدید و یک انگیزه شدید، انگیزه اول و آخر هایدگر است. تفکر بزرگ به اعتقاد هایدگر تفکری است که روی یک چیز متمرکز میشود و آن یک چیزی که تفکر هایدگر به آن متمرکز است، هستی است. اما برای هوسرل در بدو امر، هستی مطرح نیست. اگر تصور کنیم که هایدگر از زمینه و زادگاهی به نام کانت بیرون میآید، هوسرل از بستر دکارت بر میخیزد و مسئلهاش مسئله آگاهی است. شاگرد مستقیم و رسمی فرانتس برنتانو است، در حالی که هایدگر به واسطه کارل برایت با برنتانو آشنا میشود و کتاب "معانی متکثر موجود نزد ارسطو" را از او میگیرد.
وی در بخش دیگری از صحبتهایش بر این نکته اذعان نمود که هایدگر الهیات را رها میکند اما گسست او تدریجی است، گسست او زمانی به وجود میآید که وارد دانشگاه فرایبورگ میشود و با هوسرل آشنا میشود و محیط دانشگاه هم چنان که نقل کردهاند، محیطی است که به کاتولیکها و جزمی مسلکها نمیدادند و تا هوسرل مطمئن نمیشود که هایدگر از جزمیتهای سابق خود بر نداشته، به او جواز تدریس نداده است.
جمادی در پاسخ به این پرسش که آیا هیدگر از طریق فلسفه به هستی میرسد نه الهیات؟ یعنی هایدگر از طریق فلسفه به دغدغهاش پاسخ میدهد، گفت: تا فلسفه را به چه معنایی بگیریم. متافیزیک نه، ولی فلسفه. هایدگر از همان زمان انتشار "هستی و زمان"، در منظومه فکریاش به این نتیجه میرسد که متافیزیک همواره هستنده را با هستی مشتبه کرده است و همواره پرسش از هستی کرده، اما در پاسخ چیزی به نام اراده، حیات، خدا و یا چیزی را که در هر صورت یک موجود هست در پاسخ گفته است. متافیزیک از سقراط به بعد هستی را فراموش کرده است. در واقع "هستی و زمان" جستجوی راهی است فراتر از متافیزیک. در واقع "هستی و زمان" راهی فراتر از متافیزیک است. متافیزیک بالذات نمیتواند به پرسش هستی پاسخ دهد، از این رو یکی از مباحث "هستی و زمان"، ویران سازی فرادهش متافیزیک است.
وی همچنین در پاسخ به این پرسش که هایدگر در "هستی و زمان" چگونه پرسش از هستی را پیش میبرد؟ و چه نابسندگیهایی هست که باعث میشود از "هستی و زمان" عبور کند گفت : در یک زمانی هایدگر شدیداً کاتولیک رومی، یعنی معتقد به خطاناپذیری پاپ بوده است و شدیداً با ادبیات زمانش یعنی ناتورالیسم، سمبولیسم، سوررئالیسم مخالف بوده و آنها را جزء هواهای نفسانی میدانسته است و در همین زمینه مقالات ناپختهای با لحن شدیدی دارد که نوعی خردستیزی و دعوت به مسک نفس در آنها هست. اما اگر کارنامه فکری هایدگر را از زمانی فرض کنیم که از الهیات و مدرسه ژزوئیست ها و کاتولیسیسم جدا میشود، و با خانمی پروتستان هم ازدواج می کند. او از همان آغاز به متافیزیک غرب در پاسخگویی به پرسش هستی بدبین بوده است.
جمادی افزود: هیدگر در مقاله "طریق من در پدیدارشناسی" توضیح میدهد که از همان زمان احساس میکردم که هستی که مشترک میان همه محمولهاست، در تمام متافیزیک مبهم است، زیرا شیوه این متافیزیک چنان است که نمیتواند دسترسی به هستی پیدا کند. دنبال طریقی هست که این طریق بتواند پاسخگوی پرسش هستی باشد. از یک طرف متوجه عرفای مسیحی است که جنبه کشف و شهود و الهام دارد. هایدگر بارها در کتابهایش اشاره می کند که وقتی من از خطاب و فراخوان و تعابیر مشابه می گویم، نباید اشتباه کرد، من نمی خواهم زمزمه های عرفانی سر دهم. پس عرفان را کنار می گذارد، متافیزیک هم قانعش نمیکند، لذا پدیدارشناسی انگار همان چیزی است که دنبالش بوده است و به آن روی میآورد و یکی از نخبهترین شاگردان هوسرل میشود.
جمادی تصریح کرد: او باور میکند که از طریق پدیدارشناسی که روش خاصی در فلسفه است و با روش تعلیمی و مفهوم پرداز تاکنونی تفاوت دارد، می شود پاسخگوی پرسش هستی بود، به شرطی که در پدیدارشناسی اصلاحاتی صورت گیرد که آن را دیدارشناسی هرمنوتیک مینامد، یعنی پدیدارشناسی که پدیدار از آغاز داده مشهود آگاهی برایش نیست. بلکه پدیدار پنهان و مستور است و کار پدیدارشناس هم این است که بیرون از گود باشد و با توسل به روشهای خاصی اجازه دهد که پدیدار خود را آنچنان که هست از جانب خود نشان دهد. این خود نشان دهندگی از جانب خود پدیدار، چیزی است که هایدگر را شدیدا وسوسه میکند، چون هستی یک مفهوم نیست، بنابراین تمام متافیزیکی که بر اساس لوگوسی است که در منطق به زبان در میآید و قاعدهبندی میشود، نمیتواند پاسخگوی پرسش از هستی باشد.
جمادی معتقد است کار هیدگر در پدیدار شناسی به نوعی انقلاب است. شبیه کاری که مارکس با هگل میکند. پدیدارشناسی در واقع توسط هایدگر به اعلادرجه میرسد. البته برخی معتقدند که بعد از "هستی و زمان" هایدگر پدیدارشناس نیست. اما من معتقدم که هایدگر تا آخرین لحظه پدیدارشناس است.
وی در پاسخ به این پرسش که پدیدارشناسی هایدگر تا چه اندازه در "هستی و زمان" مورد استفاده قرار گرفته است گفت : کتاب "هستی و زمان" نمونه شاخص و عالی کاربرد پدیدارشناسی در مورد چیزی به نام هستی است. همین که این پدیدارشناسی در مورد هستی به کار می رود و نه آگاهی، خود پدیدارشناسی را هم عوض میکند.
جمادی با اشاره به این نکته که "هستی و زمان" کتابی است که واقعاً در کشور ما شناخته نشده است، گفت: شاید دلیل این امر این است که قسمت عمده ای از زبان "هستی و زمان" با زبانش و نحوه جمله بندی است. مثلاً از ابتدا تا انتهای کتاب به ندرت جمله ای معلوم پیدا می کنید، جمله ای که نویسنده در آن حضور داشته باشد. همواره از «گذاشتن چیزی را که چنین و چنان باشد» سخن میرود. یعنی با خود زبان "هستی و زمان"، زبانی به کار می رود که می کوشد مدخلیت سوژه انسانی را به حد اقل برساند و حذف کند.
وی همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا هایدگر در زمان حیاتش کتاب را تجدید چاپ کرد و تغییراتی در آن داد، گفت : بله، اصلاحات بسیار مختصری صورت گرفت، تا جایی که استناد به چاپ نخست این اثر به عنوان اثری کلاسیک مخدوش نشود.
جمادی اظهار داشت: این کتاب تا سال 1970 چاپ پانزدهم شد و ویرایش ها بسیار کم است. او یک جایی می گوید که اگر بخواهیم دخل و تصرف جدی کنیم باید کل کتاب را تغییر دهیم و بنابراین بهتر است آن را دست نخورده باقی بگذاریم. همچنین شرحهای بسیاری بر کتاب نوشته شده است. البته فردریش فون هرمان که به قول معروف از میان مفسران بزرگ دست راستی هایدگر است در شرح سرآغاز اثر هنری نوشته که هایدگر هر چه پس از هستی و زمان نوشته، شرح و حاشیه ای بر آن است.
وی درباره ترجمه "هستی و زمان" به دیگر زبانها گفت : این کتاب دو بار به انگلیسی ترجمه شده است، یک بار توسط جان مک کواری و ادوارد رابینسون و بار دیگر در دهه نود توسط جان استانبو است که هر دو ترجمه قابل بحث است و من خط به خط مقایسه کردم و اشکالاتی را که به نظرم رسیده، نوشته ام. عجیب آنکه دوازده سال قبل از ترجمه انگلیسی، ژاپنی ها ترجمه میکنند و الان در ژاپن دقیقا هفت بار ترجمه شده است، در چین 4 بار که بار نخست توسط هیئتی این ترجمه صورت گرفته است. در مالزی هم این کتاب ترجمه شده است. متأسفانه عربها ترجمه ای ندارند، در ترکی فکر نکنم ترجمه شده باشد، به فرانسه گویا چهار بار ترجمه شده است. به روسی از همان زمان خروشچوف و کمونیسم ترجمه و مورد بحث و تفسیر قرار گرفته است.
وی در پایان اظهار داشت: گستره نفوذ این کتاب را با کمتر کتابی میتوان مقایسه کرد، در هرمنوتیک، نظریه ادبی، اخلاق، الهیات جدید مدرن، ساخت شکنی، ضد اومانیسم، برخی از جریانات پست مدرنیسم و حتی کسانی که با هایدگر مخالفت می کنند از دشمنان قسم خورده اش به شمار میآیند، میتوان رد پای اندیشه هایدگر را یافت. "هستی و زمان" کتابی بسیار پربار و پر از اندیشههای جسورانه ای است که قلم بر بسیاری از مسلمات فلسفه متافیزیک دو هزار ساله غرب میکشد.
نظر شما