تفکر انتقادی تفکری است که برای رسیدن به نتایج درست مبتنی بر فرضهایی که ما اتخاذ می کنیم اهمیت زیادی قایل است. در این میان باید میان نتایج و مقدمات استقلال منطقی وجود داشته باشد به این معنا که نمیتوان مدعایی را ثابت کرد که در مقدمه وجود دارد. به تعبیر دیگر نمی توان مصادر به مطلوب نمود.
استدلال کردن یک فرایند و مسیر است و ما با این کار باید چیزی بر داده ها و معلومات خود و دیگران اضافه کنیم و نه آنکه برای اثبات مدعایی از همان مدعا در پیش فرضهای خود استفاده نماییم. فردی را مجسم کنید که معتقد است بشقاب پرنده وجود دارد. طبیعی است که اگر بخواهیم ادعای این فرد را ثابت شده فرض کنیم این فرد باید استدلالهایی برای مدعای خود بیاورد. حال اگر این فرد تصریح کند که تجربه بشقاب پرنده یا یوفو در ذهن و درون من وجود دارد و این تجربه را می توان دلیلی بر وجود این موجود عجیب دانست ما نمی توانیم مدعای وی را موجه بدانیم.
فردی دیگر را مجسم کنیم که می خواهد درست بودن یک شیوه خاص از زندگی را به ما گوشزد کند. اگر این فرد از اصطلاحاتی چون خوشاید بودن این زندگی استفاده کند و بگوید این زندگی خوشایند و یا لذت بخش است پس شیوه درستی برای زندگی است مشی ای درست را برای استدلال اتخاذ نکرده چرا که مفاهیمی چون درست بودن و خوشایند بودن در این نظام استقلال تام منطقی ندارند. به تعبیر منطقدانان این فرد گزاره ای همانگویانه را به کار برده است.
گزارههای همانگویانه گزاه های منطقی هستند به این معنا که شما با گفتن آنها چیزی به معلومات بشری اضافه نمی کنید. میگویید فردی خوب است که مشی و رفتار وی مبتنی برخیر باشد. مفاهیم خیر و خوبی چنان و چندان از هم استقلال ندارند که با گفتن این گزاره ما دریابیم چیزی بر اطلاعات و معارفمان اضافه شده است. به همین جهت این متخصصان به ما گوشزد کرده اند که هرچند گزاره ها و احکام تحلیلی برای ما ضرورت دارند اما بجا و و منطقی است که ما بر گزاره های ترکیبی نیز دست بگذاریم.
گزارههای ترکیبی گزارههایی هستند که موضوع و محمول در آنها استقلال منطقی از هم دارند. مصادره کردن به مطلوب با تمایز نگذاشتن میان گزاره های ترکیبی و تحلیل نیز به وجود می آید. در اجتماع، سیاست و اقتضاد و فرهنگ بسی گزاره ها را می توان یافت که فرد مدعی است گزاره ای ترکیبی است یعنی می خواهد مدعایی را به اثبات برساند اما وی بیش از یک گزاره همانگویانه نگفته است.
نظر شما