فیلسوف فرهنگ/۴؛ مالک شجاعی در گفت‌وگو با مهر مطرح کرد:

داوری فیلسوف «فکر» است / پیشینه مباحثات سروش و داوری اردکانی

داوری فیلسوف «فکر» است / پیشینه مباحثات سروش و داوری اردکانی

عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت:داوری در مقطعی که وضع کنونی تفکر در ایران را نوشت«فیلسوف فکر» و در مقاطع بعدی فیلسوف علم و فیلسوف وضع مدرنیزاسیون و توسعه‌نیافتگی است.

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه- سارا فرجی: چندی پیش رضا داوری اردکانی، رئیس سابق فرهنگستان علوم ۹۰ ساله و همایش و بزرگداشت‌های متفاوتی هم به مناسبت عمر پرثمر وی برگزار شد. نکته جالب در سخنرانی سخنرانان این همایش‌ها این بود که هر سخنرانی از معبری که خودش با داوری آشنا شده بود درباره این اندیشمند معاصر صحبت کرد؛ به این معنا که مثلاً یک نفر از معبر فارابی با داوری آشنا شده بود، یک نفر از معبر کلاس‌های درس او در دانشگاه تهران و یک نفر هم از معبر مخالفان او. ولی نقطه اشتراک همه این سخنرانان تاکید برروی ادب، تواضع و پویایی علمی داوری اردکانی است. مالک شجاعی جشوقانی، به گفته خودش از معبر شهید مطهری و با دید انتقادی با داوری آشنا شده اما پس از هم‌نشینی بیشتر با وی، شاگرد داوری در مقاطع مختلف تحصیلی شده است و به گفته خودش بعد از یک مدتی نگاه تقلیل‌گرایانه‌ش نسبت به اندیشه‌های داوری تلنگر خورده و متوجه شده که داوری چرا و چقدر مهم است؛ در ادامه گفت‌وگوهایی که برای پرونده فیلسوف فرهنگ در خبرگزاری مهر منتشر می‌شود با مالک شجاعی، نویسنده و پژوهشگر حوزه فلسفه و عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت‌وگو کردیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید؛

* شما از اوایل دهه هشتاد در تعامل مستمر با دکتر داوری اردکانی بودید و هستید علاوه بر این در طول دوران تحصیل در گروه فلسفه دانشگاه تهران در هر سه مقطع هم از تدریس و راهنمایی و مشاوره ایشان در مقاطع مختلف در کسوت راهنما و مشاور استفاده کردید اما به نظر می‌رسد ماجرای آشنایی شما با دکتر به سالهای قبل‌تر از دانشگاه برمی‌گردد بنابراین برای سوال ابتدایی خوب است که به سالهای قبل‌تر برگردیم و از اولین مواجهه شما با دکتر داوری اردکانی بپرسیم.

شروع آشنایی بنده با دکتر داوری از معبر آثار شهید مطهری در دروان دبیرستان بود. در آن زمان من در یک دبیرستان شبانه‌روزی در اصفهان تحصیل می‌کردم و با برخی از شاگردان و علاقمندان شهید مطهری ارتباط داشتیم و از معبر شهید مطهری به عالم فلسفه و اندیشه وارد شدیم و این مهم است که افراد از چه کانالی وارد دنیای فکر و اندیشه می‌شوند چون خیلی از شاکله‌های فکری افراد در همان معابر شکل می‌گیرد و همیشه آموزه‌های آن کانال همراهشان است حتی اگر سال‌ها بعد بگویند ما از آنها عبور کردیم. مباحث آقای مطهری دین وعلم و علوم انسانی و قصه مناسبات معرفتی فلسفه و عالم جدید با اندیشه دینی بود و بعد از این با چالش‌های روشنفکران دینی مثل آقای دکتر سروش که در همان دوران مطرح بود آشنا شدیم و آقای سروش هم در دوران اصلاحات در اوج بودند و به خاطر مباحثی که مطرح می‌کردند ما از طریق مطبوعات متوجه می‌شدیم که بسیاری از کلاس‌هایشان در دانشگاه تعطیل می‌شد و به این ترتیب با دکتر سروش هم آشنا شدیم و به ما مدام از طریق اساتید و معلمان در دبیرستان تذکر داده می‌شد که اندیشه‌های دین شناختی و کلامی ایشان لزوماً با اندیشه‌های دینی متداول همگرا نیست. در همان سال‌ها خوب ارتباطی هم با حلقه‌های فکری مرتبط با اندیشه‌ها و آثار آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح داشتیم و از بحث داغی که حول کتاب قبض و بسط دکتر سروش در گرفته بود بی اطلاع نبودیم هر چند خوب انتظار نمی‌رود که اون موقع عمق مباحث را متوجه شده باشیم (دوستان ممکن است الان هم همان حکم را بر ما صادق بدانند). یکی از دوستان هم بحث ما که بعدها طلبه شدند در حوزه علمیه قم کتاب فلسفه در بحران دکتر داوری را به بنده دادند مطالعه کنم و خوب اون ایام ایشان به عنوان منتقد گفتمانی دکتر سروش در دانشگاه بودند. کیهان فرهنگی و آن بحث معروف غرب نفسانیت است و … را هم همین ایام خواندیم.

*کمی از پیشینه مباحثات میان دکتر داوری و دکتر سروش برایمان بگویید.

خوب استاد دکتر داوری اردکانی از دهه چهل دانشجوی دکتری و بعدها استاد فلسفه دانشگاه تهران بودند و از کارشناسی تا دکتری فلسفه غرب به ویژه فلسفه جدید و معاصر غربی را به عنوان حوزه مطالعاتی و فکری خودشان داشته اند هر چند با مباحث فلسفه اسلامی به ویژه فارابی مأنوس بودند و اساساً رساله دکتری ایشان که در سال ۱۳۴۶ دفاع کردند با عنوان حکمت عملی افلاطون و ارسطو و تأثیر آن در فلسفه سیاسی فارابی بوده است. به جهت ارتباطی هم که با دکتر فردید داشتند و مطالعات خودشان هم البته مهم بوده با کلام و عرفان اسلامی هم آشنا بودند ولی هسته و اساس کار و بار فکری ایشان فلسفه غرب است و خوب استاد فلسفه غرب در گروه فلسفه دانشگاه تهران تا اواسط دهه ۸۰ بودند. ایشان بیشتر به سنت فلسفه قاره‌ای تعلق خاطر دارند و بزرگان عالم فلسفه را افلاطون و ارسطو و دکارت و کانت و هگل و نیچه و هایدگر می‌دانند.آقای دکتر سروش بیشتر در حیطه مباحث فلسفه علم و روش شناسی علم و بعدها کلام جدید و مباحث الهیاتی از افق روش شناسی های جدید علوم انسانی کار می‌کردند. و اوج این تقابل به سال ۱۳۶۳ برمی‌گردد زمانی که آقای دکتر داوری در شماره اول مجله کیهان فرهنگی مطلبی منتشر کردند تحت عنوان «نفسانیت جوهر و حقیقت غرب» و آقای دکتر سروش در شماره‌های بعد پاسخ ایشان را دادند و این گفت‌وگو درگرفت و بخشی از این گفت‌وگوها و نقدها در کتاب «تفرج صنع» دکتر سروش و کتاب «فلسفه در بحران» دکتر داوری اردکانی آمده است. اگرچه هیچکدام اشاره مستقیم به نام یکدیگر نمی‌کنند اما کاملاً مشخص است این آثار در ادامه چه جریانی منتشر شده است.

*پس نگاه شما در همان ابتدا از این معبر و خاستگاه متأثر بود؟

بله و این موضوع مهمی است چون ممکن است یک نفر با آقای داوری از طریق فارابی آشنا شود و یک نفر دیگر از طریق کلاسهای دانشگاه با ایشان مواجهه شود که همه اینها با هم فرق دارد. من تقریباً زمانی با آقای داوری بیشتر آشنا شدم که خودم هم دانشجوی رشته فلسفه دانشگاه تهران شده بودم و به خود دکتر داوری هم گفتم آن زمان و آن سال‌ها که من وارد دانشگاه شدم مباحث معرفت شناسانه و الهیاتی ذیل کلام جدید برایمان مهم‌تر از سنخ مباحثی بود که دکتر داوری مطرح می‌کردند بود چون فکر می‌کردیم مباحث معرفتی - الاهیاتی در ادامه مسیر شهید مطهری آمده است ولو اینکه برخی خوانش ها واگرایی‌های جدی با آن طرز فکر دارد از آن طرف دکتر داوری را طوری در برخی محافل بازنمایی می‌کردند که از طرف گفتمان رسمی غالب حمایت می‌شود که روشنفکران را نقد و حتی به یک معنا طرد گفتمانی کند. راستش من وقتی وارد دوره کارشناسی رشته فلسفه دانشگاه تهران شدم کمی مأیوس شدم چون هیچکدام از دروس و اساتید اعلام شده در جدول دروس پاسخ عطش ما را نمی‌داد. در همان سال‌ها دکتر داوری برای دانشجویان دوره دکتری که گویا سه نفر بودند (احتمالاً دکتر شهرآیینی، دکتر گندمی و دکتر توران) فلسفه تطبیقی درس می‌دادند و کتاب «فلسفه تطبیقی چیست؟» ایشان هم تقریباً همان ایام منتشر شده بود ضمن اینکه سردبیر مجله «نامه فرهنگ» هم بودند. بنابراین علاقمند شدم سرکلاس‌های دکترای ایشان بروم و از ایشان اجازه حضور گرفتم و از نزدیک آشنا شدم و در واقع شروع آشنایی من با دکتر داوری به سال ۱۳۸۲ برمی‌گردد و از همان سال تا سال ۱۳۹۳ که بنده رساله دکتری‌م را دفاع کردم و تا امروز که آخرین گفت و گوی ما برای روز جهانی فلسفه در ۲۲ آبان ۱۴۰۲ بود و ایشان پیامی را برای نشست ما محبت فرمودند این ارتباط مستمر ادامه داشت. در دوره فوق لیسانس و دکتری ایشان استاد راهنمای من بودند اگرچه در دوران دکترا ی بنده، چون ایشان بازنشسته شده بودند به صورت رسمی استاد راهنمای من نبودند.

*خب شناخت شما از دکتر داوری چقدر بود و تا چه حد با آثار و فلسفه ایشان آشنا بودید؟

من پیش از حضور در کلاس‌های ایشان اغلب آثار دکتر داوری را خوانده بودم. در همان سال‌های دانشجویی‌م یکی از برنامه‌های من این بود که به تالار پژوهش دانشکده ادبیات دانشگاه تهران می‌رفتم و پایان نامه‌های دوره دکترای رشته فلسفه را می‌خواندم و یکی از همین پایان‌نامه ها هم پایان نامه دکتر داوری بود که گویا استاد راهنمای ایشان دکتر یحیی مهدوی و دکتر نصر هم استاد مشاور ایشان بودند. در همان دوران متوجه شدم که دکتر داوری چرا و چقدر مهم است و به فهم تقلیل گرایانه من که دکتر داوری را فقط به چشم رقیب روشنفکران دینی می‌دیدم تلنگر خورد.البته همچنان معتقدم که نثر ایشان دشواریاب حتی برای فرد متخصص است. با مطالعه و گفت و گوی بیشتر با ایشان و حضور در کلاس‌ها و بحث‌ها متوجه شدم که دکتر داوری در سطحی متفاوت از مباحث الاهیاتی طرح فکری خود را به پیش برده اند؛ نوعی پدیدارشناسی هرمنوتیکی فکر در عالم غربی و تأمل در امکانات و محدودیت‌های ما و راه دشوار تجدد.

*منظورتان از مسیر همان مسیر فکری داوری متقدم و داوری متاخر است که خود ایشان هم قبول دارند؟

البته ایشان اینطور تعبیر دارند که من تغییر نکرده ام و این زمانه است که تغییر کرده است. اما درباره سوالی که پرسیدید؛ زندگی فکری و آکادمیک دکتر داوری در چهار سطح قابل بررسی است؛ گروه فلسفه دانشگاه تهران، شورای عالی انقلاب فرهنگی، فرهنگستان علوم و حوزه عمومی فکری و روشنفکری.

در حوزه عمومی و فکری ایشان، چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب با جریان روشنفکری مثل مرحوم جلال آل احمد، مرحوم فردید و… مباحث آنان درگیر بودند و در مجله «راهنمای کتاب» و… مقاله می‌نوشته مجله‌ای که کسانی چون زرین‌کوب و احمد آرام در آن مطلب می‌نوشتند و بیشتر همگرایی ایشان هم با آقای فردید بود که مباحث مربوط به غرب‌زدگی را مطرح کردند و اینکه راه مواجه در مقابل غرب‌زدگی خودآگاهی است اگرچه ایشان در حد شاگرد مرحوم فردید نماندند و از ایشان هم عبور کردند چون شاگردان خوب هیچ‌وقت شاگرد نمی‌مانند. دکتر فردید روشنفکران آن دوران را غرب‌زده می‌دانست به این معنا که نسبت به غرب خودآگاه نشدند. در حال و هوای انقلاب اسلامی و مقارن آن دکتر داوری کتاب «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» را منتشر کردند و به گفته خودشان، در آن دوران خیلی به انقلاب اسلامی به عنوان امکان گشایش افقی برای غلبه بر هژمونی غرب امیدوار بودند و وارد نقد نگاه‌های ملی گرایانه و چپ و لیبرالیستی و راست‌گرایانه در قبال غرب می‌شود اما با ورود به فرهنگستان علوم، تاکید ایده‌های فکری ایشان و نقطه ثقل بحث و عناوین آثار و مقالات ایشان به سمت علم، علوم انسانی، دانشگاه و توسعه می‌رود. ایشان عمدتاً با اتکا به خوانش فردیدی- هایدگری از غرب جریان‌های فکری حاضر در ایران را نقد می‌کرده است چون معتقد بود که یک روایت نیندیشیده از غرب ارائه می‌شود در حالی که به اینجا و اکنون ما ربطی ندارد. اما وقتی در مقابل انتقادات دکتر داوری از ایشان می‌پرسیم که راه حل چیست ایشان می‌گویند فیلسوف فقط طرح پرسش می‌کند و ایدئولوگ نیست که بخواهد نسخه شفابخش بدهد. ضمن اینکه ایشان همیشه یک نگاه بدبینانه و تلخ‌کامانه‌ای (و شاید واقع بینانه) هم نسبت به وضعیت فکر در ایران داشته که برایندش این می‌شود که داشته‌های فکری ما خیلی چشمگیر نیست. کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران» مانیفست فکری دکتر داوری است. با اینحال با ورودشان به فرهنگستان سخنان و نظراتشان آهسته آهسته سمت و سوی سیاست پژوهی در باب علم و نهاد دانشگاه و توسعه و علوم انسانی پیدا می‌کند و ایشان بیشتر متمرکز برفلسفه آموزش عالی و علم و علوم انسانی می‌شوند و مباحث علم دینی و علم بومی را جدی نقد می‌کنند. در پاسخ به برخی طرفداران جوان ایشان که می‌گفتند شما هم همدلی با امکان علوم انسانی دینی داشته اید هم گفتند: من علوم انسانی دینی را به صورت یک امکان می‌دیدم حال آنکه باید توجه داشت که مبانی علوم انسانی غیر دینی است و متناسب با زیست جهان تجدد است مقدمه کتاب علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه ایشان در این زمینه بسیار روشنگر است.

نکته‌ای که در این تقسیم‌بندی ها باید توجه داشت اینکه در اغلب تقسیم‌بندی‌های افراد شاخص زندگی شخصی و سیاسی آنها از زندگی علمی‌شان جدا می‌شود اما در عالم واقع این دو از هم جدا نیست؛ به این معنی که نمی‌شود کسی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی باشد اما این عضویت در نوع تفکر و اندیشه‌ورزی‌ش تأثیر نگذارد. در یک نشستی مطرح کردم این ایده را و بسط دادم که کشور ما چهار نسل استاد فلسفه از زمان فروغی تا ایران پس از انقلابی داشته است و هرچه از نسل اول به نسل‌های بعدی حرکت کردیم از کارکردهای گفتمانی فلسفه کمتر شده و فلسفه به آموزش‌های آکادمیک تقلیل پیدا کرده و نقش گفتمانی آن کمرنگ شده است.

*کدام کتاب دکتر برای شما خواندنی‌تر بوده است طوری که حتی چندبار سراغ آن رفتید و مطالعه کردید؟

خوب آثار ایشان نظیر کتاب‌های وضع کنونی تفکر در ایران، فلسفه چیست؟، فارابی، درباره علم و … اینها همه خواندنی است. اما در بین آثار ایشان برای من کتاب «فلسفه معاصر ایران» الهام بخش بوده است. در این کتاب یک گفتار خواندنی با عنوان «هرمنوتیک در فلسفه و ادبیات دینی معاصر ایران» دارد که نکته مهم آن هم تفسیری است که ایشان از هرمنوتیک ناظر به وضع ما ارائه دادند و به نظر نوآورانه است. دکتر داوری در این بخش از عبارت «خراب ساختن» برای معادل اصطلاح deconstruction دریدا استفاده کرده است. خراب ساختن یعنی برای ساختن باید ابتدا مشهورات را انتقادی خراب کنیم و بعد از دل این تخریب خلاق یک ساختار جدید بسازیم.

*اگر قرار باشد برای دکتر داوری نامی برگزینیم شما ایشان را فیلسوف سیاست می‌دانید یا فیلسوف فرهنگ؟

به نظر می‌رسد ایشان در مقطعی که وضع کنونی تفکر در ایران را نوشتند «فیلسوف فکر» هستند، در مقطع بعد تاکید روی علم و علوم انسانی به مثابه «فیلسوف علم» هستند و در مقطع اخیر که به دشواری‌ها و محدودیت‌ها ی مواجهه با تجدد می‌پردازند «فیلسوف وضع مدرنیزاسیون و توسعه نیافتگی» هستند. من نمی‌دانم چرا ایشان را فیلسوف فرهنگ نامیده اند چون خود دکتر داوری، کتاب فارابی فیلسوف فرهنگ را منتشر کرده اند ولی به طور کلی به نظرم درباره این عناوین خیلی بستگی دارد که چه زاویه فکری از زندگی ایشان را بررسی کنیم. ایشان چون فیلسوف امر انضمامی هستند می‌توانند فیلسوف فرهنگ باشند چون به مسائل فرهنگ معاصر پرداختند. مجله «نامه فرهنگ» هم که ایشان منتشر می‌کردند به مسائل فرهنگ معاصر می‌پرداخت و مجموعه این مجلات هم دو کتاب با نام‌های «سیاست و فرهنگ» و «نگاهی به فلسفه وفرهنگ» منتشر شده است و از این حیث آثار مهمی هستند که مشابه این امر را در ایران کمتر داشتیم یا حداقل تا جایی که بررسی کردم نداشتیم که مسائل انضمامی فرهنگی در قالب گفت‌وگو، سرمقاله و ویژه نامه مورد بحث قرار بگیرد.

*پس ایشان را فیلسوف سیاست نمی‌دانید؟

اگر منظورتان از سیاست، آن چیزی است که در یونان باستان به معنی اندیشیدن به پولیس و نظم پولیس polis (شهر و نظم شهری) بوده در همه آثار داوری وجود دارد ولی بنده همان تعابیر بالا را بهتر می‌فهمم در مورد ایشان و خوب طبیعی است که ممکن است اشتباه کنم.

*به عنوان سوال پایانی به عنوان کسی که هم شاگرد دکتر داوری بودید و هم از یک جایی به بعد با ایشان وارد بحث و گفت‌وگو شدید بارزترین ویژگی شخصیتی ایشان را چه می‌دانید؟

اولاً ایشان مظهر ادب نفس و ادب گفت‌وگو هستند در بین اساتید بزرگواری که بنده توفیق شاگردی ایشان را داشته ام این ویژگی در برخی دیگر از بزرگواران هم هست ولی در دکتر داوری این معنا در وجه بالایی است. حتی اگر کسی به ایشان بی‌احترامی کند ایشان مقابله به مثل نمی‌کنند. ویژگی دیگرشان که خیلی برای بنده جذاب است اینکه ایشان خیلی به روز هستند و آثار جدید منتشره در حوزه فلسفه و علوم انسانی مطالعه می‌کنند. قبل دوران کرونا وقتی خدمت ایشان بودم دیدم که روی میزشان کتابهای جدید ناشران مختلف فلسفی بود و از خلال گفت‌وگوها می‌شد فهمید که ناظر به این کتاب‌ها طرح بحث دارند. خوب اساتیدی را می‌شناسیم که خیلی اهل مطالعه به روز نیستند. ویژگی ایشان تفلسف ناظر به مسائل اینجا و اکنون انسان و فرهنگ معاصر است؛ در ایام کرونا هم خوب ظاهراً تنها استاد فلسفه ایرانی بودند که یک کتاب در باب ابعاد فلسفی کرونا نوشتند. برای ایشان از درگاه خداوند طلب سلامتی و عزت دارم و امیدوارم جامعه فکری فرهنگی ما قدر ایشان را بیشتر بدانند.

کد خبر 5942246

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha