به گزارش خبرنگار گروه دين وانديشه ، وي در آغاز سخنراني خود گفت : نسبت ميان "حيث التفاتي" (intentionality) و " زبان معنايي" (intensional language) براي خود من مسئله مهمي بوده است . واژه intensional ( معنا) را اولين بار ويليام هميلتون در قرن نوزدهم در مقابل extentional ( مصداق) وضع كرد.
دكتر موحد در توضيح اين واژه افزود : گوتلوب فرگه ( 1925-1848) معتقد بود ما دو نوع زبان داريم : ( الف) زبان مصداقي *( extensional language) ، و ( ب) زبان معنايي (intensional language) **. صدق وكذب زبان هاي مصداقي وابسته به مصداق آنهاست ، در حالي كه در زبان معنايي چنين نيست .
وي در ادامه ، مشخصات " معنا" (sense) از نظر فرگه را (1) عيني بودن، (2) از " معنا" به " مصداق " يك راه وجود دارد ، اما از " مصداق" به " معنا" بي نهايت راه وجود دارد ، و (3) " معنا" امري مجرد است ، برشمرد و گفت : تعريف " معنا " بسيار دشوار است . فرگه معتقد است : " معنا ، نحوه ارائه موصوف است " . "معنا" ، بيشتر به معناي تابع ( function) - به معناي رياضي - است و ذاتا خاصيت اسنادي دارد .
دكتر موحد درباره زمينه تاريخي نسبت ميان "حيث التفاتي" (intentionality) و " زبان معنايي" (intensional language) گفت : بحث "حيث التفاتي" در پديدارشناسي (phenomenology) هوسرل (1938-1859) و بحث " زبان معنايي" در سنت فلسفه تحليلي( analytic philosophy) - كه به يك اعتبار از فرگه آغاز مي شود - مطرح شده است . سالها اعتقاد بر اين بود كه ميان فلسفه تحليلي و فلسفه هاي بر اروپا ( continental) ارتباط و پيوندي وجود ندارد ، اما پژوهشهاي اخير نشانگر آن است كه ميان اين دو سنت فلسفي - به ويژه پديدارشناسي و فلسفه تحليلي- پيوندهايي ( link) وجود دارد . " دگفين فولسدال" ، يكي از فيلسوفان تحليلي كه آشنايي خوبي هم با " پديدارشناسي" دارد تفسيرهايي از انديشه هوسرل ارائه كرده كه رفته رفته به عنوان تفسير رايج و مقبول در ميان پژوهشگران پذيرفته شده است .
وي در توضيح "حيث التفاتي" از ديدگاه هوسرل گفت : هوسرل اين بحث را از استاد خود " برنتانو" ( 1917-1838) اخذ كرده است . به نظر برنتانو عمل و فعل آگاهي همواره به سوي شيء ( به معناي وسيع آن كه شامل : رويدادها، معاني، و ... مي شود) توجه دارد ، يعني رويدادهاي ذهني هميشه متعلقي دارند ، در حالي كه رويدادهاي فيزيكي اين گونه نيستند . بر اين ديدگاه ايراداتي وارده شده است كه از جمله مي توان به اين مورد كه : اگر آگاهي هميشه متوجه چيزي است ، در مورد چيزهايي كه مصداق ندارند ، مانند اسب بالدار چه بايد گفت ؟ برنتانو براي اين انتقاد پاسخي ندارد ، اما شاگرد او " ماينونگ" ( 1920-1853)در پاسخ به اين انتقاد مي گويد : اشياء بر دو گونه اند برخي وجود دارند و برخي وجود ندارند و اسب بالدار از جمله اشيايي است كه وجود و مصداق ندارد . در پاسخ به اين انتقاد، بعدها فيلسوفان تحليلي به ويژه راسل در مقاله اي به نام " وصفهاي خاص " به اين مسئله پرداخته و مباحثي را مطرح كرد كه توسط ديگر فيلسوفان تحليلي پي گرفته شده و از مباحث زنده امروز در سنت فلسفه تحليلي است.
هوسرل با توجه به انتقادات وارده بر قول برنتانو صورتبندي جديدي از "حيث التفاتي " ارائه كرد و گفت : " آگاهي چيزي است كه ، تو گويي آگاهي ، آگاهي از چيزي است " . در انديشه هوسرل به ساختاري كه ذهن ما به تجربه مي دهد noema گفته مي شود كه بحث بسيار دقيق ، پيچيده و دشوار فهم است . noema ساختار مجردي دارد . از هر noema به يك شيء خارجي - مانند از " معنا" به " مصداق" - فقط يك راه وجود دارد ، در حالي كه از يك شيء به noema - مانند از " مصداق " به " معنا" - بي نهايت راه وجود دارد . همراه ساختار ذهني ، اعمال و افعال ذهني اي وجود دارند كه به آنها noesis گفته مي شود . به نظر فولسدال noema در انديشه هوسرل همان " معنا " است و تمامي خواص معنا را در بر دارد intension وجه زباني است و از زبان شروع مي كند و intention از ذهن آغاز مي كند .
دكتر موحد در پايان سخنان خود گفت : با توجه به سخنان فولسدال مي توان گفت كه نظر فرگه بيشتر وجه زباني دارد و فلسفه هوسرل فلسفه " معنا " ست . در ميان فيلسوفان متاخر، جان سرل و ديويدسون به ارتباط ميان اين دو مبحث توجه نشان داده اند .
يادداشت
* هر زباني كه ارزش جمله هاي آن با نهادن نامي به جاي نام ديگر با همان مصداق ( يعني همان مجموعه مصداقها) تغييرنكند زبان مصداقي ناميده مي شود . زبان منطق محمولها چنين زباني است .
** زبانهايي كه مصداقي نباشند معنايي / مفهومي ناميده مي شوند . نمونه زبانهاي معنايي/ مفهومي ، زبان منطق موجهات( modal logic ) است ، يعني منطقي كه در آن « ضروري است كه» و « ممكن است كه » از لغت هاي منطقي آن هستند .
نظر شما