* مشكل آموزش فلسفه اسلامي در ايران را در چه چيزي مي دانيد ؟
مشكلات موجود در آموزش فلسفه اسلامي اختصاصي به امروز ندارد بلكه ناشي از فهمي است كه از فلسفه وجود دارد . بعضي از آقايان مي گويند فلسفه در جهان اسلام با كندي، فارابي، و ابن سينا به صورت رسمي شروع شد .اما بايد متذكر شوم كه كندي در واقع بيشتر يك متكلم است تا فيلسوف. فارابي هم در تعاليمش دو اشكال وجود دارد ، چون هم بين مطالب فلسفي و غير فلسفي خلط كرده و هم اين كه نظام و دستگاه فلسفي نداشت و فلسفه او به صورت مقالات متفرقه بوده است . اما ابن سينا تلاش مي كند كه هم مستقل و فيلسوف باشد و روي عقل و هوش و چشم و گوش كار كند ، و هم سعي مي كند كه آموزه هايش سازمان يافته و سيستماتيك باشد. يعني رياضيات در جاي خود ، الهيات در جاي خود و هر كدام هم سازمان خاص خودش را داشته باشد.
مشكلات موجود در آموزش فلسفه اسلامي اختصاصي به امروز ندارد بلكه ناشي از فهمي است كه از فلسفه وجود دارد |
* آيا در ميان آثار اين فيلسوفان و ديگران هيچ گونه نقد و بحثي وجود نداشته است ؟
سالهاست كه با منطق جديد آشنا هستيم اما هنوز يك مقاله در نقد منطق قديم ننوشته ايم و هنوز يك درس جدي به عنوان نقد منطق نداريم |
وضع دانشگاههاي ما از نظر توجه به عقل و هوش و فهم جهان ضعيف است . نقد نيز نداريم ، نه در منطق و نه در فلسفه . اخيرا يكي از بزرگان در يكي از كتابهاي خود فصلي باز كرده مبني بر پيشي گرفتن دانشگاهها از حوزه و كتابي را كه من در نقد ملاصدرا نوشته ام به حساب دانشگاه گذاشته در حالي كه من خودم را حوزه اي مي دانم ، زيرا همانگونه كه گفتم نقد پذيري حوزه بيشتر از دانشگاه است . كتاب مذكور نيز بيشتر در حوزه پخش شده و تعداد زيادي از آن در قم به فروش رسيد. حتي يكي دو بار هم با من جلسه گذاشتند و تشويق كردند و كسي هم تا حالا از من گلايه نكرده اما در دانشگاه تدريس من را قطع كردند .
اخيرا يكي از بزرگان در يكي از كتابهاي خود فصلي باز كرده مبني بر پيشي گرفتن دانشگاهها از حوزه و كتابي كه من در نقد ملاصدرا نوشته ام را به حساب دانشگاه گذاشته در حالي كه من خودم را حوزه اي مي دانم ، زيرا همانگونه كه گفتم نقد پذيري حوزه بيشتر از دانشگاه است |
* اين مشكل را چگونه مي توان رفع كرد ؟
در پاسخ به پرسش شما به تجربه غرب اشاره مختصري مي كنم . تحول تفكر در غرب تحولي نبود كه به فرمان امپراطوران و شاهان ايجاد شود. آنان نه تنها كمكي به تحول علمي نكردند بلكه هزار مشكل هم براي متفكران ايجاد كردند . ولي متفكران و انديشمندان به كار خود ادامه داده راه را باز كردند و با آثار خود در تمامي عرصه تاثيرگذار شدند . اگر الان در جامعه ما مشكلي وجود دارد دانشگاهها هستند كه بايد در رفع آن تلاش كنند . من در كتاب " ماجراي غم انگيز روشنفكري " به همين مسئله اشاره كرده و گفته ام كه روشنفكران و دانشگاهيان نتوانسته اند از مدنيت جديد غرب تصوير درستي به مردم ارايه دهند تا ببينيم كه آيا مردم آن را مي خواهند يا خير . مبارزه ما بيشتر جنبه سياسي داشت تا فرهنگي . ما در جامعه به افرادي مثل " روسو" نياز داشتيم نه آل احمد ، ما بايد " كانت" مي داشتيم نه ستارخان . چون به جامعه مدني با فكر و فرهنگ جديد مي شود رسيد نه با اسلحه . تحول فكري و فرهنگي در دست دانشگاه و دانشمند است، چون دانشمند است كه استعداد را تبديل به مدنيت و آزادي مي كند .
ما بايد عوض شويم تا بتوانيم بر مردم اثر بگذاريم . لذا انتقاد را پيش از هر چيز متوجه وضعيت خودمان مي دانم و اين عقيده اي است كه من به اين كار دارم. اگر ما راه جديد ، دانش جديد و حرف جديدي داشته باشيم اين مشكل حل مي شود . در آن صورت احساس نياز به اين مسئله مي كنيم كه آن را وسيع تر كنيم و مثل اصحاب دائره المعارف غرب كه فلسفه را به ميان مردم آوردند ، ما هم به انجام چنين كاري مبادرت خواهيم كرد . منتهي براي انتقال اين تفكر به حوزه عوام احتياج به ابزارهايي از قبيل رمان ، ادبيات و مطبوعات و... داريم كه مطمئنا در اين زمينه به ياري خواهند برخواست و زمينه را براي پيشرفت كار فراهم خواهند ساخت .
نظر شما