در داخل کشور متاسفانه واکنشهای مثبت شتابزدهای را نسبت به این گزارش، حتی از زبان بالاترین مقامات دولتی و دیپلماتیک شاهد بودیم. مانند گزارش چندی پیش البرادعی که یکسره «مثبت» خوانده شد و حتی رئیس جمهور محترم دو پهلو بودن آن را نیز رد کردند. حال آنکه گزارش البرادعی مانند همیشه به همکاریها و نقاط روشن فعالیتهای ایران نگاه حداقلی و گذرا داشت و به ابهامهای آژانسهای اطلاعاتی غربی و ادعاهای اثبات نشده نگاه حداکثری و پایدار.
بحث فعلی ما تحلیل محتوای گزارش اخیر البرادعی نیست، چرا که فقط ادعای مدیرکل آژانس مبنی بر کاهشی بودن روند همکاری ایران با آژانس کافی بود تا مقامات ایران محتاطانهتر نوشته 5 صفحهای این حقوقدان عرب را ارزیابی کنند. اینک همان رفتار «عامیانه و شتابزده» با گزارش البرادعی، در مورد گزارش شورای ملی اطلاعات آمریکا نیز تکرار میشود. گویی مدیران ارشد اجرایی نمیدانند که افکار عمومی را میتوان از طریق رسانهها هم کنترل کرد و نیازی به خرج کردن از اعتبار مقامات رسمینیست.
همچنین به نظر میرسد شتابزدگی در مواضع، رفتارهای آماتور گونه دیپلماتیک و عدم شفافیت و ارائه تحلیل درست از ماهیت این گزارشها، در آینده ما را با مشکلاتی مواجه خواهد کرد. حال اینکه انتظار میرفت چالشهای سنگین سالهای گذشته باید دیپلماسی ما را ورزیدهتر کرده باشد.
محتوای گزارش چیست؟
تقسیمبندی نتیجهگیریهای گزارش شورای ملی اطلاعات آمریکا به ارزیابیهای با «اطمینان بالا» و با «اطمینان نسبی» جالب توجه است.
نتایجی که با «اطمینان بالا» قید شده چنین است:
-«ایران در پاییز یا سپتامبر 2003 (شهریور 82) برنامه تسلیحات هستهای خود را متوقف کرد».
توجه: زمان فوق درست بعد از توافق با سه کشور اروپایی در سعدآباد و آغاز تعلیق بوده است. ضمن اینکه برخلاف آنچه در گزارش اخیر البرادعی اعلام شده (یعنی صلح آمیز بودن فعالیتهای ایران در 18 سال فعالیت اولیه تا سال 2003) گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا به گزارش 24 سپتامبر 2005 آژانس اشاره داشته که به شکلی غیر قانونی و بر خلاف مقررات آژانس، البرادعی با اعلام صلاحیت داشتن شورای امنیت برای بررسی انگیزههای ایران از 18 سال پنهانکاری (!)، دستاویز ارجاع پرونده به شورای امنیت را به آمریکا داد و بلافاصله برای دوره 5 ساله دوم مدیر کل آژانس شد!
در حالی که آژانس میگوید تا کنون فعالیت غیرصلحآمیز مشاهده نکرده، منابع اطلاعاتی آمریکا ماهیت برنامههای ایران تا سال 2003 را نظامیارزیابی کردهاند تا به جای ارزیابی فنی، این گزارش سیاسی محور شکل دهی افکار عمومیشود.
- «همکاریهای ایران شامل تعلیق، اجرای پروتکل الحاقی و سایر همکاریها نتیجه فشارهای بینالمللی بوده است.».
این بند یعنی جاانداختن عدم پایبندی ایران و توجیه ادامه فشارها
- «نهادهای نظامیتا سال 2003 مسوول توسعه تسلیحات هستهای بودهاند». این دروغ بزرگ در هیچ یک از گزارشات آژانس قید نشده و فقط ادعای آمریکاییهاست.
- «توقف برنامه نظامیایران از پاییز 2003 به بعد ادامه یافته است»؛ «برنامه غنی سازی غیرنظامی ایران ادامه دارد»؛ «تا سال 2015 ایران قادر به تولید پلوتونیوم کافی برای بمب اتمی نیست» و «ایران توانایی فنی، علمی و صنعتی لازم را برای ساخت سلاح هستهای، اگر اراده کند، دارد». این عبارات هم یعنی اینکه فشار بر ایران به سرکردگی دولت بوش موفق به توقف ساخت سلاح هستهای در ایران شده و این فشار باید ادامه یابد.
نتایجی که با «اطمینان نسبی» قید شده چنین است:
- «همچنان برنامه تسلیحات اتمیگزینهای در سطح حداقلی در ایران است»؛ «ایران برنامه توسعه سلاح هستهای را تا اکتبر 2007 از سر نگرفته اما نمیدانیم که مقاصد کنونی آن چیست»؛ « ایران در حال حاضر دارای سلاح اتمینیست»؛ «ایران احتمالا در بین سالهای 2010 تا 2015 قادر به غنی سازی برای مقاصد نظامیاست» و «ورود مواد شکافت پذیر به ایران و یا توانایی برای ساخت سلاح اتمیاز این طریق منتفی نیست».
اما نکات قابل توجه این گزارش چیست؟
به نظر میرسد زمان انتشار این گزارش قابل تامل است.از 30 اکتبر 2007 حدود 37 روز گذشته است. گزارش البرادعی حل بخش دیگری از ابهامات را بر مبنای مدالیته تایید کرده و چین و روسیه، حتی آلمان و دیگر اعضای گروه 1+5 نیز به روشنی به ایالات متحده گفتهاند که بر دیپلماسی مصرند. تعریف آنها از دیپلماسی نیز البته مهم است. ما خیال میکنیم دیپلماسی یعنی تفاهم و تعامل از طریق گفتوگو، در حالی که تفسیر واحد گروه فوق بهرهگیری از همه نوع ابزار فشار است، به جز توسل به ماده 42 منشور ملل متحد و گزینه نظامی!
از سوی دیگر افکار عمومی ایالات متحده بعد از شکست جمهوریخواهان در انتخابات کنگره و سنا، و نیز بینتیجه ماندن اشغال عراق به شدت از جنگ روگردانی نشان میدهند. تا حدی که جان بولتون، معاون سابق وزیر خارجه آمریکا هم از «تعدیل نگاه جنگ محور» سیاستمداران آن کشور طی ماه اخیر سخن گفته است. در چنین وضعی:
اول - به نظر میرسد انتشار گزارش فوق یک اقدام کاملا هدفمند و حساب شده برای کنترل و توجیه افکار عمومیداخل و خارج آمریکا در جهت تایید سیاستهای بوش بوده است. سیاستهایی که البته در عمل شکست خورده، اما باید با سناریویی دقیق شخصیت بوش را از بازنده به برنده بازسازی میکرد. آیا اتفاقی است که استیفن هادلی، مشاور امنیت ملی آمریکا بلافاصله گفت: «گزارش فوق تایید میکند که آمریکا حق دارد نسبت به جاه طلبیهای ایران نگران باشد و استراتژی جورج بوش در این مورد درست بوده است»؟
دوم - به نظر میرسد هدف دیگر این گزارش قویت طرفداران تحریم ایران از طریق تظاهر به عقلانیت ایالات متحده در برخورد واقعبینانه با ماهیت فعلی برنامه هستهای ایران و پرهیز از گزینه نظامیبوده است؛ یعنی با یک تیر دو هدف، تا از یکسو در حالی که آمریکا توان رویارویی نظامی با ایران را ندارد، عدم گزینه نظامی را یک عمل اختیاری از سوی نومحافظهکاران جلوه داده و امتیازاتی از روسیه و چین در عرصه بینالمللی و نیز از مخالفان داخلی خود بگیرد و از سوی دیگر کفه توسعه تحریمهای غیر قانونی و یکجانبه علیه ملت ایران را سنگینتر نموده و اجماعی در این خصوص تصویر کند.
استیفنهادلی از همین زاویه و بسیار دقیق میگوید: «این گزارش ثابت کرد که جامعه جهانی باید فشار به ایران را افزایش دهد و در این راه منزوی کردن دیپلماتیک، تحریمهای سازمان ملل و دیگر اهرمهای اقتصادی قابل توجه است». به عبارتی چون محتوای گزارش تاکید کرده که فشارهای پیشین آمریکا منجر به کنار گذاشتن برنامه تسلیحاتی از فعالیتهای هستهای ایران شده، پس استمرار این فشارها برای صلح جهانی ضروری است!
سوم - گزارش فوق تلاش دارد تا به جای سیستم حاکم نومحافظهکار در آمریکا، ماهیت ذاتی جمهوری اسلامی ایران را جنگ طلب تصویر و سخنان ماه گذشته جورج بوش را توجیه کند. هنگامیکه لابد هماهنگ با این گزارش گفته بود «ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هستهای برای جلوگیری از جنگ جهانی سوم حیاتی است». به عبارتی گزارش منتشر شد. تا این آدرس غلط به افکار عمومیجهان داده شود که اگر قرار باشد جنگ سوم جهانی صورت گیرد، عامل آن ایران است نه آمریکا!
انتظار ما این است که لااقل سیاستمداران و مسوولان ارشد اجرایی عجولانه به ارزیابی گزارشاتی از این دست و موضعگیری در قبال آن نپردازند. حقیقت این است که گزارش البرادعی هیچ مشکلی برای اهداف آمریکا ایجاد نکرده و دقیقا در انطباق با گزارش شورای ملی اطلاعات آمریکا تنظیم شده است. مدیر کل آژانس چنانچه پیش از این نوشتیم وظیفهای جز تکمیل اطلاعات مورد نظر آژانسهای آمریکایی نداشته و ندارد. پروژه آمریکا علیه ملت ایران در خصوص انرژی هستهای دو فاز فنی و سیاسی دارد. وظیفه البرادعی تهیه ملزومات فنی در قالب یک نهاد ظاهرا تخصصی بینالمللی است و زحمت اصلی بر دوش آژانسهای جاسوسی و رسانههای آمریکایی.
با این حساب البته باید توجه داشت که ماموریت البرادعی هنوز تمام نشده و در چنین وضعیتی بهتر بود به جای اینکه ما او را به خاطر چند جمله مثبت (که نشانه عملکرد صحیح ما است نه گزارش جانبدارانه او!) ستایش کنیم، با تدبیر و رفتار شایسته تری منتظر آخر پاییز میماندیم. دوباره از خود میپرسیم: کجای گزارش البرادعی و شورای ملی اطلاعات آمریکا مثبت بود؟!
--------------------------------------------
منبع : تهران امروز نویسنده : پرویز اسماعیلی
نظر شما