به گزارش خبرنگار مهر، غریبپور که در تئاتر عروسکی نخی فردی شناخته شده در سطح بینالمللی است، به کارگردانی نمایشهای صحنهای نیز میپردازد و آثاری چون "حضور در آئینه پریشان"، "تف"، "کچل کفترباز"، "بینوایان" و "قصه تلخ طلا" را روی صحنههای مختلف تئاتر کشور اجرا کرده است.
وی سال گذشته با اجرای اپرای عروسکی "مکبث" پذیرای مخاطبان زیادی از اقشار مختلف سنی در تالار فردوسی بود. همزمان با غریبپور در راهروهای اداره به سمت محل تمرین میرویم و با ورود به پلاتو 33 با تعداد زیادی بازیگر زن و مرد مواجه میشویم که با لباسهای یکدست مشکی در سه طرف سالن نشستهاند.
این جمعیت تداعی کننده مستطیلی است که یک ضلع ندارد و ضلع چهارم آن را میزی بزرگ تشکیل داده که روی آن امکانات صوتی مختلف قرار دارد. گروه در تکاپو هستند تا خود را برای تمرین آماده کنند و کارگردان نمایش به بازیگرانی که هنوز لباس مشکی نپوشیدهاند یادآوری میکند که لباسهای نمایش را به تن کنند.
سیامک حلمی، شهین علیزاده، آتش تقیپور، مینو زاهدی، نسیم ادبی، محمد ساربان و منوچهر علیپور از چهرههای شناختهشده هستند که بین بازیگران به چشم میخورند. هر کدام در جایگاهی که گویی از قبل تعیین شده نشستهاند و خود را برای تمرین آماده میکنند.
غریبپور از عوامل نمایش "کلبه عمو تم" میخواهد چراغ های سالن را خاموش کنند. وی درباره دلیل این کار به بازیگران خود می گوید: "در شرایط تاریکی دیگر نمی شود از متن استفاده کرد و به احتمال زیاد در تمرین بعدی هم از همین شرایط استفاده میکنیم تا بدون استفاده از متن تسلط روی دیالوگ ها بیشتر شود."
وی با اشاره گروه را به سکوت دعوت میکند و در کمتر از چند ثانیه سکوت تمام پلاتو تمرین را فرامی گیرد. با اشاره مجدد کارگردان بازیگران همه از جای خود بلند میشوند و می ایستند. گویا یکی از بازیگران به علت بیماری به تمرین نرسیده و غریبپور از بازیگر دیگری میخواهد جای وی نیز بازی کند.
موسیقی پخش می شود و همه گروه با آن همنوایی می کنند و همزمان با تغییر ریتم موزیک دست چپ خود را بلند میکند. کارگردان و دستیارانش نیز همزمان با بازیگران این کار را انجام می دهند. پس از لحظاتی کوتاه همگی دست ها به سمت پائین میآید و ضربهای بر سینهها وارد می کند. این حرکت ادامه مییابد و یادآور مراسم عزاداری و سوگواری می شود که با موسیقی خاص نژاد آفریقایی همراه است.
بعد از دقایقی بازیگران با اشاره آرام بهروز غریب پور به آرامی در جای خود می نشینند و با اشاره بعدی عده ای به سمت تختی کوتاه که در یک سمت سالن است می روند و آن را به آرامی به میان حلقه بازیگران می آورند. سپس موسیقی قطع می شود و دو بازیگر خردسال پسر و دختر وارد فضا می شوند.
این دو بازیگر شروع به گفتن دیالوگ های خود می کنند که کارگردان از آنها می خواهد با صدای بلندتری دیالوگ ها را ادا کنند و پس از آن در زیر میز کارگردان پنهان شوند. همزمان صدای زمزمه هایی توسط بازیگران حاضر ادا می شود که کم کم به صداهایی بلندی تبدیل شده و نشان از ورود افرادی به داخل صحنه دارد.
جمعیت فردی را به داخل صحنه می آورند و از جمله هایشان اینگونه برداشت می شود که برخی از آنها برده هایی هستند که برای ارباب خود کار می کنند و آن فرد و بردهای است که پسر ارباب را کتک زده و حال باید شکنجه شود. نعمت اسداللهی با سیگار برگ زیر لب و کمربند در دست نقش ارباب را بازی می کند و با عصانیت می گوید: "ژرژ به جرم برده بودن باید شکنجه شود. یک برده حق ندارد خواندن یا نوشتن یاد بگیرد. یک برده حق ندارد فکر کند یک انسان است."
در این بین ارباب به چهره افراد حاضر در این صحنه نگاه می کند و گویی منتظر است ببیند آیا کسی در جمع حضور دارد که با حرف هایش مخالفت کند. کسانی که در جمع هستند گویا اکثرشان برده اند و جرأت حرف زدن و مخالفت با ارباب را ندارند و در این میان یکی از آنها با صدای بلند می گوید: "سواد و خدا مال سفیدهاست، انجیل مال سفیدهاست."
ارباب پس از شکنجه ژرژ به تندی همه افراد را پراکنده می کند. ژرژ که نقش وی را سامان دارابی بازی می کند بعد از رفتن مردم خود را به سختی روی زمین می اندازد و با حالتی که از درد به خود می پیچید شروع به اعتراض نسبت به وضعیت خود می کند و می گوید: "تو نیستی، تو برای برده ها نیستی، تو خدای برده ها نیستی."
بچه ها هراسان از زیر میز بیرون می پرند و به کمک ژرژ می روند. برده از درد از هوش می رود و بچه ها نیز به سرعت از آن مکان خارج می شوند. در این لحظه موسیقی پخش می شود و همه گروه شروع به همخوانی با آن می کنند. سپس ارباب و پسرش با ویلسن که نقش وی را منوچهر علیپور بر عهده دارد و بر سر خرید و فروش ژرژ صحبت میکنند، وارد صحنه میشوند.
از دیالوگ ها چنین برمی آید که ژرژ دستگاهی اختراع کرده که کار پنبه چینی را به راحتی انجام می دهد و دیگر نیازی به کار سیاهپوستان ندارد. ویلسن به همین خاطر می خواهد ژرژ را از ارباب بخرد و مخالف آزار دادن برده هاست، ولی ارباب با این امر مخالفت و تأکید می کند: "یک سیاه نمی تواند سفید باشد."
ویلسن با مخالفت ارباب و به نتیجه نرسیدن صحبت هایشان از صحنه خارج می شود و ارباب با ابراز تنفر به دنبال وی صحنه را به همراه پسرش ترک می کند. غریب پور با دقت نظاره گر این صحنه هاست و گروه نیز در سکوت نظاره میکنند. فقط در لحظاتی که بازیگران صحنههای مختلف دیالوگهای خود را فراموش میکنند، یکی از دستیاران کارگردان از روی متنی که در دست دارد جملات مورد نظر را به آنها می گوید.
موسیقی پخش می شود و بازیگران با دو دست با ریتم موسیقی بر دو پای خود می زنند. در این لحظه نادیا فرجی که نقش الیزا همسر ژرژ را بر عهده دارد به همراه دختربچه ای به نام هلن وارد صحنه می شود. ژرژ به سمت وی می آید و هلن را در آغوش می گیرد. ژرژ از وضعیت خود گلاه میکند و الیزا دلداری اش میدهد. ژرژ از برخورد ارباب ناراحت است و از رابطه ارباب و برده بودن ناراضی است.
ژرژ پس از دقایقی از صحنه خارج می شود و هلن و الیزا دنبال وی چند قدم برمی دارند و با گریه و شیون در جای خود باقی می مانند. همزمان با این صحنه موسیقی پخش می شود و فضایی ایجاد می کند که اکثر بازیگران حاضر در پلاتو اشک در چشمانشان حلقه می زند و تحت تأثیر قرار می گیرند.
در زمان استراحت گروه غریبپور درباره انگیزه خود از انتخاب متن "کلبه عمو تم" بعد از اجرای نمایش "بینوایان" می گوید: "استفاده از رمان های مشهور راهی است که در تئاتر برای گسترش مخاطبان تئاتری انجام می شود. برخی بر این باورند که تئاتر برای عده ای خاص یا نخبگان جامعه است که این تفکر خطری جدی برای تئاتر است. در حالی که اجرای نمایش "بینوایان" خط بطلان بر این باور بود. "بینوایان" هم طیف وسیع تماشاگران را راضی کرد و هم به شمار تماشاگران تئاتر افزود."
وی ادامه می دهد: "من رمان "قلعه حیوانات" و "کلبه عمو تم" را مد نظر داشتم که به دلیل مشهور بودن در میان مردم مخاطب وسیع دارند و پیامی که می دهند به جغرافیای خاصی تعلق ندارد و به تبعیض نژادی و حقوق پایمال شده آدم ها می پردازند که هیچوقت پیام خود را از دست نمی دهند."
غریبپور درباره هدف انتخاب متونی که به وضعیت ظلم و اجحاف در حق انسانهای جهان میپردازد، تأکید می کند: "من باور دارم که در همه جوامع پایمال کردن حق انسانها به عنوان یک معضل دائمی وجود دارد. من از نمایشهایی نظیر "کچل کفترباز" که 30 سال پیش اجرا کردم دنبال این باور و مضمون بوده ام و کماکان این موضوع محور کارهای من است. به نظر من اراده کلی همه هنرمندان این است که زیبایی عدالت و رفع تبعیض نژادی را به تماشاگران منتقل کنند. این رویای انسان هاست."
وی معتقد است انسان ها از کتب مقدس به نفع خود استفاده می کنند و برداشتهای مد نظر خود را از آنها دارند، همانگونه که در زمان برده داری این استفاده صورت می گرفت. در حالی که اگر انسان ها قانون الهی را درک کنند از قید و بند، تزویر و ریا رها می شوند.
این کارگردان تئاتر درباره انگیزه و هدف از اجرای نمایش هایی با تعداد بازیگر بالا یادآور می شود: "من سال 58 نمایش "حضور در آئینه پریشان" را با یک بازیگر به صحنه بردم. کار "تف" هم همینطور بود. من عاشق هنری هستم که یکنفره یا صدنفره ندای عدالت و پیام را برای انسانها داشته باشد. من از میزانسنی که ترکیب چهرههای مختلف باشد، لذت می برم."
وی می افزاید: " در عین حال من دغدغه آموزش را دارم تا دانش خود را به عنوان کارگردان به نسلی که نیازمند آموزش هستند منتقل کنم. مطمئنم که همان اتفاقی که برای بازیگران جوان "بینوایان" روی داد و به جامعه هنری معرفی شدند، این اتفاق برای جوانان حاضر در "کلبه عمو تم" هم می افتد و به طور حتم از بازیگران آینده کشور خواهند بود."
بهروز غریب پور در پایان از اجرای عمومی این نمایش در فرهنگسرای بهمن خبر میدهد و درباره دلیل آن یادآور میشود: "یکی از وظایف ما این است که بر جغرافیای محدود تئاتر کشور بیفزاییم و دامنه نفوذ تئاتر را گسترش دهیم. من حتی حاضرم در یک گاراژ یا انبار چوب این کار را اجرا کنم."
وی ادامه می دهد: "یکی از مشکلات تئاتر در ایران این است که گروهها محدود به تئاتر شهر شده اند، در صورتی که اگر اعتقاد داریم هنرمان برای همه است نباید به یک محدوده خاص گرایش داشته باشیم. من به همه دوستان تئاتری توصیه می کنم خود را از محدوده تئاتر شهر بیرون بیاورند و هوایی تازه تر و تجربه هایی جدیدتر را در نقاط مختلف شهر و کشور داشته باشند."
نظر شما