در حالت اول با سوالاتی در باب مفهوم ملیت مواجه خواهیم بود. این سوالات درباره فرهنگ، قومیت و اصالت ملی پرسیده میشوند و بعد از پاسخ دادن به آنها معلوم میشود که برخی از افراد ناآگاهانه و برخی دیگر آگاهانه اعضای یک جامعه هستند. در حالت دوم نیز اینکه آیا افراد در عین اراده شخصی باید متوجه حضور قدرت کامل دولت بر مسائل داخلی و البته بین المللی باشند، می پرسد.
معمولا بین دولت و ملت تمایز مشخصی وجود دارد. دولت به تمامیت سیاسی حاکم بر یک جامعه گفته می شود و ملت اغلب یک جامعه فرهنگی و قومی است. درحالیکه برخی از دولتها همان ملت مستقر در جامعه هستند، بسیاری از ملتها یک دولت مقتدر را شکل نمیدهند. به عنوان مثال اروگوئه ایهای بومی امریکا یک ملت محسوب می شوند اما از آنجا که این ملت خودمختاری لازم در امور سیاسی را ندارد در حکم یک دولت شناخته نمیشوند. حال اگر افراد ملت اروگوئه از اقتدار سیاسی برخوردار بودند میتوانستیم آنها را دولتی بدانیم که رویکرد ملی گرای مشخصی دارد.
ملیگرایی به عنوان یک مبحث در فلسفه سیاسی برای یک دوره طولانی مورد غفلت واقع شد تا اینکه در سالهای اخیر، با توجه به حوادث کشورهای رواندا، اسلواکی سابق و اتحاد جماهیر شوروی ، این مسئله دوباره در بحثها و چالشهای فلسفی مورد توجه خاص قرار گرفت. معمولا موج ملی گرایی با ضد و نقیض هایی همراه است که به آن تصویر اغوا کنندهای می دهد. بیداری ملی و تنش برای رسیدن به استقلال ملی اغلب با خشونت بیدادگرانه و حماسه آفرینانه همراه بوده است. در واقع به دلیل پاسخهایی که این گونه اقدامات از سوی مردم دریافت می کنند تلفات انسانی و کشتارهای دسته جمعی در پی داشته اند.
بحث اخلاقی در ملیگرایی باعث ایجاد درگیری بین پلیس و مردمی می شود که از ستمهای وارد شده به فریاد در آمده اند. البته مبحث ملیگرایی محدوده گسترده ای دارد که تمام تفاوتهای فرهنگی و قومی موجود در یک سیاست مبتنی بر دموکراسی را شامل می شود.
در سالهای اخیر، شاید به دلیل تغییراتی که در صحنه بین المللی ایجاد شده، مبحث ملی گرایی به سمت گونه ای عدالت بین المللی تغییر جهت داده است؛ در حالی که جنگهایی مشابه با جنگ ملیگرایانه پر از کشتار یوگسلاوی سابق کمتر دیده می شود، «درگیری های تروریستی » و « جنگ تمدن ها » که اغلب به سبب تمایل گروهی به تسلط بر روابط بین المللی به وجود می آیند افزایش یافته و در مرکز توجه عمومی قرار گرفته است. اما یکی از شباهت های حائز اهمیت بین بحث های اولیه پیرامون این مساله و بحث های امروز بر اساس برتری دولت ملتها در هر دو این دیدگاهها است.
ملیگرایی در شکل عمومی آن به فضای بین حوزه قومی - فرهنگی و سازمان سیاسی حاکم می پردازد. در تحلیل این مبحث در ابتدا باید رویکرد افراد جامعه، در ارتباط با هویت ملی شان، شفاف شود. این مسئله دو گونه سوال ایجاد می کند: دسته اول سوالات توصیفی: ملیت و هویت ملی چیست؟ متعلقات یک ملت کدامند؟ ماهیت نگرههای ملیگرا چیست؟ دسته دوم سوالات هنجاری: آیا توجه به هویت ملی همیشه مناسب است؟ میزان توجه افراد به آن تا چه میزان باید باشد؟
اگر شخصی بخواهد افراد را به علایق ملی دعوت کند در ابتدای امر - خود - باید ایده ای درباره اینکه یک ملت و متعلقات آن کدامند داشته باشد. بنابراین متفکرین طرفدار ملیگرایی برای دستهبندی ارزیابیها، خواستهها و رهنمونهای موجود در عملکردها سعی می کنند جزئیات تئوری های مرتبط به قومیت، فرهنگ، ملت و دولت را بررسی کنند. البته در مقابل، مخالفین آنها نیز این بررسی را به چالش می کشند.
برخی از پیش فرض ها در مورد گروههای قومی و ملیتی حکم اساسی تری دارند و برخی دیگر در درجه دوم اهمیت هستند و بیشتر در حکم حمایت کننده دسته اول به شمار می روند. دسته نخست پیش فرض ها به تعریف و تعیین جایگاه گروههای اجتماعی و اهداف آنها می پردازد.
افراد ذینفع تحت نام های « ملیت »، « ملیت قومی » و « گروه قومی » برنامه های ملی گرایانه را هدایت می کنند. البته معمولا ملیتهایی که از خود دولتی ندارند در این دسته بندی گنجانده می شوند.
نظر شما