این عشق چه عشق است ؟ ندانیم که چون است
عقل است و جنون است و نه عقل و نه جنون است
فرزانه چه دریابد و دیوانه چه داند
از مستی این باده که هر روز فزون است
ماهی است نهان بر سر دریای پریشان
کاین موج سراسیمه بلند است و نگون است
حالی و خیالی است که بر عقل نهد بند
این طرفه چه آهوست؟ کزو شیر زبون است
با زلف تو کارم به کجا می کشد آخر
حالی که ز دستم سر این رشته برون است
برخیز به شیدایی و در زلف وی آویز
آن بخت که می خواستی وقت کنون است
نظر شما