در این بخش در نظر است نگاهی به روش آموزش نظاممحور داشته باشیم. در روش آموزش نظاممحور به هدف طرح و تبیین آرای فلسفی یک فیلسوف یا مکتب فکری، در آغاز مبانی و پیشفرضهای اولیه و اصول نگرشی آن مکتب فلسفی عرضه میشود، سپس در کلیه مباحث سعی بر آن است که هرگونه تحلیل و تبیینی بر پایه اصول و مبانی همان مکتب انجام پذیرد و با پرهیز از خلط آن با دیگر دیدگاه، پرسشهای گوناگون فلسفی در چارچوب نظام مورد بحث صورت گیرد و پاسخهای ارائه شده و ممکن سنجیده شود و در نهایت این نظام فکری مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد.
روش آموزش نظام محور در برنامه آموزشی دوره های میانی و عالی آموزش فلسفه اسلامی در دانشگاه مورد توجه قرار میگیرد. بهگونهای که پس از تشخیص مهمترین جریانهای فکری فلسفه اسلامی یعنی فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و حکمت متعالیه، در دوره کارشناسی ارشد و دکتری دروسی به آموزش این نظامها اختصاص می یابد.
بدینصورت که در دوره کارشناسی ارشد، رشته فلسفه غرب 3 درس فلسفه مشاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیه (صدرا) هر یک به ارزش 2 واحد و درسهای کلام اسلامی و عرفان اسلامی به ارزش 2 واحد وجود دارد.
همچنین در دوره دکترای همین رشته 6 واحد به فلسفه اسلامی 1، 2 و علم کلام یا عرفان اختصاص یافته که در فلسفه اسلامی 1، یکی از مکاتب مشاء یا اشراق و در فلسفه اسلامی 2، فلسفه ملاصدرا تدریس میشود.
در رشته الهیات، گرایش فلسفه و کلام اسلامی که بهطور خاص به آموزش فلسفه اسلامی اختصاص دارد، در دوره کارشناسی ارشد تقسیم دروس بر مبنای نظامهای فلسفی صورت گرفته است.
بدین معنا که دانشجویان با نظامهای فلسفی بدینگونه آشنا میشوند: فلسفه مشاء در 2 درس 2 واحدی (جمعاً 4 واحد)، فلسفه اشراق در 2 درس 2 واحدی (جمعاً 4 واحد) و فلسفه ملاصدرا در 3 درس 2 واحدی (جمعاً 6 واحد).
همچنین در دوره دکترای تخصصی این رشته در 2 گرایش الف: فلسفه مشاء، ب: فلسفه ملاصدرا (حکمت متعالیه) به این 2 نظام فکری پرداخته میشود، بهگونهای که دانشجویان پس از گذراندن 20 واحد مشترک، گرایش خود را مشخص میکنند.
از این 20 واحد 4 واحد (2 درس 2 واحدی) به فلسفه مشاء و 12 واحد (6 درس 2 واحدی) به حکمت متعالیه اختصاص دارد و 2 واحد نیز به عرفان نظری اختصاص دارد. در گرایش فلسفه مشاء، بهمنظور آشنایی تخصصی با این نظام فکری دانشجویان 3 درس 2 واحدی دیگر نیز به فلسفه مشاء ابنسینایی اختصاص و در گرایش فلسفه ملاصدرا 4 درس 2 واحدی به آموزش این مکتب اختصاص یافته است.
لازم به ذکر است که آنچه در مورد برنامه آموزشی در باب تدریس نظام فلسفی گفته شد، صورتبندی آموزشی است و آنچه در عمل در آموزش مکاتب رخ میدهد، با ایدهآل روش سیستمی بسیار فاصله دارد. به گونهای که در عمل، مثلاً برای تدریس فلسفه حکمت متعالیه، در طول دورههای مختلف آموزشی، در بهترین حالت یکی از کتاب های ملاصدرا (در بهترین حالت اسفار) مبنا قرار میگیرد و لاجرم همان روش آموزش متن محور رخ میدهد و در نتیجه دانشجو از درک کلیت فکری جریان و مکتب، بستر شکلگیری آن، پیامدهای آن و نقد و ارزیابی آن بازمیماند و تنها در پرتوی مطالعات شخصی میتواند از دیگر پژوهشهای صورتگرفته در این مکتب و جریان آگاه شود.
مزایای روش نظاممحور
در صورت تحقق ایدهال روش سیستمی فواید زیر حاصل میآید:
الف: مبانی، مبادی و پیشفرضهای هر نظام و مکتب فلسفی کاملاً وضوح و تعیین مییابند.
ب: پیوندهای چندجانبه و انسجام و ارتباط منطقی و محتوایی آرا و نظریات، قابل کشف و به خوبی مشهود هستند.
ج: هم قابلیت نقادی سیستم و آرای فیلسوف بالاست و هم نقدها و بررسیها، مضبوطتر، روشمندتر و جامعتر میباشد.
د: آرا و اندیشهها و نظریات متعارض، ناسازگار و متباین بهخوبی قابل تشخیص و طرد از سیستم هستند و از هرگونه خلط و التقاطی در نگرشها و تحلیلها میتوان پرهیز کرد.
هـ : آرا و اندیشههای زاید، استطرادی، حشوی و غیرمرتبط، از مباحث اصلی و مرتبط، تمیز یافته و قابلیت پیراستن یک مکتب فلسفی و مختصر و مفیدتر شدن مباحث بیشتر فراهم است.
و: برای متعلم فلسفه، به دلیل مجهز شدن به مبانی، پیشفرضها و لوازم و روابط آرای مکاتب فلسفی، قدرت و توان تحلیلی و استنباطی بسیار بالاتری نسبت به دیگر روشها فراهم میآید.
معایب روش سیستمی
الف ـ در سده بیستم بسیاری از فلاسفه از سیستمسازی و برساختن نظامهای فلسفی میپرهیزند. این امر گذشته از آنکه به آگاهی انسان از ناتوانی در ارائه تحلیلی جامع و فلسفهای جهانشمول بازمیگردد، به بدبینی انسان جدید نسبت به نظامهای منسجم و سازمند فلسفی نیز مربوط است.
همچنین در عصر مدرن توجه فلسفه معطوف به مباحث معرفتی شده است و فیلسوفان سعی میکنند کمتر به متافیزیک بپردازند. همه این امور منجر به این میشود که شیوه آموزش سیستمی که مبتنی بر شرح نظامهای فلسفی است، به دیده بیاعتمادی نگریسته شود و شارح این نظامها متهم به نادیده انگاشتن ناسازهها و تناقضهای درونی سیستمهای فلسفی شود.
ب ـ تاکید بر جریانهای فلسفی گاهی به هدف یکسانسازی فیلسوفان تفاوتها و اختلافنظرهای فیلسوفان را نادیده میانگارد. این تفاوتها گاهی به حدی میرسد که انتخاب عنوان برای آنها گمراهکننده و خطاساز میشود. در فلسفه جدید این امر در مورد انتخاب عنوان «اگزیستانسیالیسم» برای فلسفههای وجودی سده بیستم آشکار است، همچنین است انتخاب عنوان مشائی برای فیلسوفانی که اختلافنظرهای فراوان داشتهاند و گاهی ذیل این عنوان با ارسطو و پیروانش از یکسو و فیلسوفان سدههای میانه مسیحی از سوی دیگر یکسان شمرده میشوند.
ج ـ آموزش سیستمی در عمل، در بیشتر موارد انتخاب متنی پایه از فیلسوفی بزرگ در یک مکتب و جریان فکری و سنجش آرای دیگران با اوست. این امر سبب به محاق رفتن و نادیده گرفتن فیلسوفانی میشود که با وجود بزرگی فیلسوف نخست، ارزشی اگرچه نه بیشتر از او که همسان با او دارند.
نادیده گرفتن فارابی و خواجهنصیرالدین طوسی در آموزش فلسفه مشاء و تاکید صرف بر یک یا چند اثر برجسته او چون شفا و اشارات (گاهی هم نجات) یکی از موارد این امر است. با این همه، آموزش سیستمی و نظاممحور اگر به شکل ایدهآل و با توجه به آرای اصلی همه فلاسفه یک نظام فکری رخ دهد و در نهایت نیز با نقد و سنجش آن به ناسازهها و نابسندگیهای آن بپردازد، روش مهم و کارآمدی برای معرفی آرای فیلسوفان و آموزش فلسفه است.
نظر شما