برک در سالهای دهه 1750 مشغول تحقیق در باب تصور – توانایی ابداع و همبسته کردن ایدهها – بود و نتیجه این بررسی را در سال 1957 تحت نام « پژوهشی فلسفی در باب منشا ایده های تعالی و زیبایی » منتشر ساخت که در آن به فعالیت مغز در ساختن ایده ها و تاثیر آنها بر رفتار پرداخت.
این نوشته در درجه اول تمرینی بود برای روشن سازی ایده ها، که طی آن به بررسی شیوه های تاثیر هنرهای مختلف بر احساسات پرداخت. طبق گفته او در این کتاب شرط اولیه بهسازی عمل، بهسازی ایده های پیچیده است. به اعتقاد برک ریشه تمامی فعالیتهای انسانی احساس کنجکاوی، لذت و رنج است. کنجکاوی ذهن را به فعالیت در تمام امور ترغیب می سازد. ایده رنج و لذت با صیانت جان و اجتماع مطابقت دارد، و اجتماع شامل تمام احساسات هم ذات پنداری، تقلید و جاه طلبی می شود. همذاتپنداری چیزی نیست جز طلب بهروزی برای مردم و همانند سازی ذهنی با آنها. برخلاف دلسوزی که تنها نسبت به کسانی اتفاق می افتد که درشرایط بدتر از ما هستند هم ذات پنداری با هر کسی امکان پذیر است.
چنین دغدغه گسترده ای مشخصا به طبقه اجتماعی بر می گردد که البته برک آن را در تئاتر جستجو می کرد. او معتقد بود که چنین جامعه ای می تواند پاسخ دهنده سرشت طبیعی انسان باشد. برک در ادامه نشان داد از طرفی صیانت جان به ایده پیچیده تعالی منجر می شود و از سوی دیگر زیبایی مجموعه ای از ایده های ساده است که از لذت سرچشمه می گیرند. لذا زیبایی و تعالی دو منشای متفاوت دارند.
دیدگاههای مختلفی که در « یک پژوهش فلسفی » رد می شوند در یک نکته با یکدیگر اشتراک دارند و آن اینکه طبیعت اصلاح نشده بشر تا حدودی بسنده است. « گفتمان در باب نابرابری » اثر روسو با دیدگاه برک مبنی بر طبیعت گرایی جامعه در تضاد است خصوصا در آنجا که برک معتقد است انزوا در دوری از طبیعت اتفاق می افتد و باعث رنج و ناراحتی برای بشر می شود، در حالی که هم ذات پنداری یک احساس کلیدی برای انسان است. این دیدگاه برک که ذهن ایده زیبایی را بر اساس ایده لذت شکل می دهد دیدگاه شافتسبری و هاچسون، که منشا زیبایی را در حس ششم یا حس معنوی می دیدند، نقض می کند.
برک تنها به پیشرفت طبیعت نمی پردازد، او به دوگانگی موجود در طبیعت نیز اشاره می کند. جاهطلبی منشای مخاطره پذیری و پیشرفت است اما مخاطره پذیری همیشه فایده مند نیست، بلکه گاهی باعث ناامیدی، بدبختی، و حتی فساد اخلاقی ویران کننده ای می شود. اگر برک ذهن آینده نگری داشت و معتقد بود که طبیعت بشری نیازمند پیشرفت است، نباید فکر می کرد که پیشرفت نتایج ناخوشایندی دارد. او در بحثی که پیرامون متمدن کردن جامعه وحشی امریکا می کند معتقد است که همزمان با رسیدن به برتری های اخلاقی، شهامت و تهور رو به نقصان می رود.
« یک پژوهش فلسفی » نشان می دهد که چگونه برک صداقت دوران جوانی اش را از طریق فلسفه بیان می کند. خدایی که خودش را در طبیعت به ظهور می رساند اعتقادی است که از انجیل ناشی می شود. خدایی که طبیعت را سوی جامعه ای هدایت می کند که در آن بستر پیشرفت و حرکت به سوی زندگی راحت تر فراهم است. او حامی مسیحیان است و قدرت، پیشرفت و آموزش برای آنها فراهم می کند. برک در بخشهای مختلف کتاب یادآوری می کند که این حمایت نه از دیدگاه خود مردم بلکه از دیدگاه فلسفه ای به ایشان داده شده که درک و فهم ایشان را از خود و جامعه تغییر می دهد.
کسانی که به ایده های پیچیده می اندیشند می توانند این مساله را به طرق مختلف، فارغ از جهان بیرون، درک کنند. به عبارت دیگر برک به طور همزمان تفکرات متضادی دارد. این مسئله از یک سو نشان دهنده این است که اندیشه و تفکر شخصی برک از توانایی او در درک ایده های پیچیده مجزا است، ایده هایی که به او قدرت دیدن جنبه های مختلف هر مبحثی را می دهد و او توانایی درک آنها را با مطالعه خطابه در زمان دانشجویی اش کسب کرده است. از سوی دیگر نشان دهنده علاقه او به بحث و مجادله ای است که در طی آن سخنوران به ارائه نقش شان می پردازند.
این شیوه تفکر برک نیز به علاقه ای است که او به تئاتر داشته است. البته در کنار تمام این مسائل می توان گفت که در میان تمام تجربیات و موضوعات پیش روی برک – دین، اخلاقیات، هنرها و علوم – استدلال به نتیجه قطعی نمی رسد.حال اگر استدلال نتواند به نتیجه قاطعی برسد تکلیف انسان کدام است. برک معتقد است که در چنین موقعیتی باید به احساس طبیعی رجوع کرد. لذا باید دید که کدام رفتار برای افراد شادی بخش تر و بهتر است.
نظر شما