آخرين مذاكرات براي جلوگيري از جنگ :
در چنين روزي در سال 61 ه ق آخرين گفتگو ها ميان سران دو سپاه اسلام و كفر براي جلوگيري از جنگ و خونريزي انجام شد . امام حسين ع عمرو بن قرظه انصارى را پيش عمر بن سعد فرستاد و گفت: من تصميم دارم با تو چند كلمه سخن بگويم.امشب ميان اردوگاه خودت مرا ببين.پس عمر بن سعد با بيست نفر بيامد .حسين ع نيز آمد.همين كه به هم رسيدند امام به ياران خود گفت، دور شوند.تنها عباس و فرزندش على اكبر با وى بودند.عمر بن سعد نيز با ياران خويش چنين كرد و تنها پسر او حفص و يكى از غلامانش با وى بودند.حسين ع به ابن سعد گفت: واى بر تو.آيا از خداى نمىترسى؟ خدايى كه سرانجام به سوى او باز خواهى گشت.آيا به قصد پيكار با من آمدهاى در حالى كه مرا بخوبى مىشناسى و مىدانى كه من فرزند چه كسى هستم.بيا با من همراه شو و اين قوم را واگذار، كه در اين صورت خود را به خداى نزديك كردهاى.ابن سعد گفت، از آن بيم دارم كه خانهام را ويران كنند، امام گفت: من آن را براى تو جبران خواهم كرد.باز گفت املاكم را مىگيرند.امام گفت: از اموال خود در حجاز بهتر از آن را به تو مىبخشم.ابن سعد گفت : خانوادهام چه مىشود؟ بر آنان نيز نگران هستم.امام در اينجا سكوت كرد و ديگر پاسخى نداد و از نزد او بازگشت در حالى كه مىگفت، چه فكر مىكنى؟ مىدانى كه به زودى در بستر تو را خواهند كشت و در روز قيامت از آمرزش خداوند بهرهمند نخواهى شد.اميدوارم از گندم عراق جز اندكى استفاده نبرى.عمر بن سعد در حالى كه لب به تمسخر گشوده بود گفت: اگر به گندم دست نيافتم از جو استفاده خواهم كرد.
باز بار ديگر حسين ع شخصى را براى ديدار با ابن سعد فرستاد و گفت من حاضرم بار ديگر با يكديگر ملاقات كنيم.پس دو اردوگاه شبانگاه با يكديگر روبرو شدند و ميان حسين ع و ابن سعد سخن به درازا كشيد.به هر حال اين امر سه يا چهار بار اتفاق افتاد.آنگاه عمر بن سعد به عبيد الله بن زياد چنين نوشت: اما بعد .خداوند آتش را خاموش گردانيد و اتفاق برقرار شد و كار امت را به صلاح آورد.اكنون پيشنهاد حسين به من اين است كه از همان جايى كه آمده به همان محل دوباره بازگردد، يا او را به هر يك از مرزهاى مسلمانان كه وى را بفرستيم برود و در حقوق و تكاليف همانند آنها باشد . از عقبة بن سمعان روايت است كه گفت: سوگند به خداى كه امام حسين ع هرگز چنين پيشنهادى نكرد كه يا نزد يزيد و يا به يكى از سرحدات برود، بلكه سخن آن حضرت چنين بود كه: مرا واگذاريد از همان سرزمين كه آمدهام بازگردم و يا به سرزمينى پهناور بروم. همين كه ابن زياد نامه را خواند گفت: اين نامه مرد خير خواهى است كه بر امير خويش اندرز گفته و بر قوم خويش دلسوزى كرده است.در اين اثنا شمر بن ذى الجوشن برخاست و گفت: اكنون كه حسين بن على ع به سرزمين تو فرود آمده و كنار توست، اين را از او مىپذيرى؟ به خداى سوگند چنانچه از ديار تو برود و دست در دست تو ننهاده باشد نيرو و عزت از آن وى باشد و ضعف و زبونى از آن تو.اين پيشنهاد را مپذير كه مايه ضعف است.بايد به حكم تو تسليم شوند، كه اگر مجازات كنى اختيار آن با تو باشد و اگر مىبخشى به اختيار تو باشد.ابن زياد گفت: چه خوب گفتى.رأى تو درست است.
آنگاه ابن زياد شمر بن ذى الجوشن را پيش خواند و گفت: اين نامه را پيش عمر بن سعد ببر كه به حسين و يارانش بگويد به حكم من تسليم شوند .اگر پذيرفتند آنها را به مسالمت پيش من بفرستد و اگر نپذيرفتند با آنها بجنگد، و چنانچه پذيرفت و جنگ را آغاز كرد، مطيع فرمان او باش و چنانچه ابا كرد تو فرمانرواى سپاه باش و ابن سعد را گردن بزن، و سرش را پيش من بفرست.سپس ابن زياد به عمر بن سعد نوشت: من تو را سوى حسين نفرستادهام كه دست از او بدارى و بيهوده وقت بگذرانى يا به سلامت و بقا اميدوار سازى و يا بنشينى و پيش من از او عذر خواهى و وساطت كنى. چنانچه حسين و يارانش تسليم فرمان من شدند، آنها را به مسالمت نزد من بفرست، و چنانچه دريغ كردند به آنها حمله بر و خونشان بريز و اعضاى بدن آنها را ببر كه استحقاق اين كار را دارند.چنانچه حسين كشته شد اسب بر سينه و پشت وى بتاز كه ناسپاس و مخالف است.منظور من اين نيست كه اين كار پس از مرگ زيانى مىزند، اما قولى دادهام كه اگر او را كشتم با وى چنين كنم.چنانچه به دستور ما عمل كردى پاداش فردى را خواهى داشت كه مطيع فرمان بوده و اگر از انجام آن ابا كردى از مقام خود و سپاه كنارهگير و اين امر را به شمر بن ذى الجوشن واگذار كه دستور خويش را به او دادهايم.و السلام.
همين كه نامه ابن زياد به ابن سعد رسيد و بخواند رو كرد به شمر و گفت: آيا مىدانى چه كردى؟ واى بر تو، خدا خانهات را خراب كند و آنچه را كه درباره من انديشيدهاى خداوند آرزويت را برآورده نسازد.به خداى سوگند مىدانم كه تو نگذاشتى آنچه را به او نوشته بودم بپذيرد و كارى را كه اميد داشتم به صلاح آيد، تباه كردى.به خدا سوگند حسين ع تسليم نخواهد شد.سوگند به خدا همان دليل را كه على داشت در ميان دو پهلوى پسرش قرار دارد.در اينجا شمر بدو گفت: به من بگو چه خواهى كرد.فرمان اميرت را اجرا مىكنى و با دشمن در جنگ مىشوى؟ در غير اين صورت سپاه و اردو را به من واگذار.عمر گفت: نه در تو چنين كرامتى نمىبينم .خودم اين كار را بر عهده مىگيرم، و تو همان سردار لشگر پيادگان باش. ( منبع : سيد محسن امين ، علي حجتي كرماني ، سيره معصومان، ج 4، ص 146)
تصرف اندلس به دست سپاه اسلام :
در چنين روزي در سال 714 ميلادي اسپانيا به دست اعراب فتح گرديد . اندلس در واقع در اواخر قرن اول هجرى به وسيله سپاهى از اعراب و بربرهاى مسلمان شمال افريقا فتح گرديد .گفته مي شود در جريان فتح اندلس، قبايل ويزيگوت ساكن اسپانيا كه از حكومت خود ناراضى بودند، با مسلمانان همكارى كردند.به همين جهت اگر چه رياست و رهبرى اسپانياى مسلمان با عربهاى مسلمان بود، اما رؤساى بربر و گوت هم داراى قدرت فراوان بودند.قدرت تقريبا مساوى عربها، بربرها و گوتها مانع از به قدرت رسيدن يك دولت كاملا قدرتمند مسلمان در اندلس مىشد.چنانكه گوتها همگى مسلمان نشدند و عده زيادى از آنها مسيحى باقى ماندند .فتح نواحى مسيحى نشين شمال اسپانيا و گسترش اسلام در تمامى آن سرزمين نيز ناتمام ماند .بنى اميه براى حفظ حاكميت خود بر اندلس، يكى از رؤساى عرب ساكن آنجا را عامل خود قرار مىدادند، اما اين شخص در برابر نافرمانى بربرها و گوتها قدرت چندانى نداشت و همراهى قبايل عرب با وى، معمولا براى حفظ موقعيت خودشان در برابر اقوام ديگر بود.در حالى كه اندلس داراى چنين اوضاعى بود، بنى عباس موفق به سرنگونى حكومت بنى اميه شدند.در پى اين واقعه، تعقيب امويان و قلع و قمع آنان آغاز شد و در نتيجه هر يك از بنى اميه در جستجوى يافتن پناهگاه به سويى گريختند.در اين ميان شخصى به نام عبد الرحمن از نوادگان هشام بن عبد الملك (دهمين خليفه اموى) از چنگ عباسيان جان سالم بدر برد و به اندلس گريخت .او در سال 137 ه.ق (1) وارد اندلس شد (5 سال پس از تأسيس خلافت عباسى) و توانست تعدادى از قبايل عرب آنجا را با خود همراه سازد.در شرايطى كه تعدادى از مسلمانان اندلس بىطرف بودند، نيروهاى متمايل به عباسيان متحمل شكست شدند و عبد الرحمن توانست قدرت را در دست گيرد.فاصله زياد اندلس تا مركز خلافت عباسيان، مانع از اقدام سريع و مؤثر بنى عباس براى تصرف اندلس شد و هنگامى كه نيروهاى عباسيان به آنجا اعزام شدند، عبد الرحمن توانست همراهى گوتها و بربرها را با خود جلب كند.آنان در اين مرحله حكومت عبد الرحمن را عامل حفظ استقلال سياسى خود تلقى مىكردند.بدين ترتيب عبد الرحمن سلسله اموى اندلس را تأسيس كرد. عبد الرحمن و جانشينانش تا حدود صد سال بعد از تأسيس سلسله اموى اندلس، خود را امير مىناميدند.حكومت آنان جنبه دينى نداشت و عناصر كشورى و لشكرى آنان، تركيبى از مسلمانان ومسيحيان بود.به همين دليل نمىتوانستند عنوان خلافت را كه مفهومى صرفا اسلامى داشت، براى خود برگزينند.اين امر اگر چه موجب آرامش داخلى قلمرو آنان مىشد، ليكن مقابله با دولتهاى مسيحى مستقل شمال اسپانيا را مشكل مىساخت.بنابراين به دليل هجوم مسيحيان به مرزهايشان، از اوايل قرن چهارم هجرى سياست دينى مشخصترى انتخاب كردند.در اين زمان عبد الرحمن سوم حكمران اندلس، خود را خليفه ناميد.او با بهرهگيرى از غيرت دينى مسلمانان، توانست مسيحيان شمال اسپانيا را شكست دهد.علاوه بر اين، او در دريا نيز عرصه را بر مسيحيان تنگ كرد.در اين زمان امويان اندلس، پا را از آن سرزمين فراتر نهاده قسمتى از شمال افريقا را هم تصرف كردند.اين به معناى به مبارزه طلبيدن خلفاى عباسى بود.عباسيان نيز با دادن اختيارات به حكمرانان خود در شمال افريقا كوشيدند با امويان مقابله كنند.اما اين اقدام سرانجام موجب كاهش هر چه بيشتر تسلط آنان بر شمال افريقا شد. بعد از سقوط امويان، اندلس از تسلط عباسيان بيرون شد. در آنجا نيز مثل بيشتر بلاد اختلاف مصرى و يمانى در ميان بود. به سال 125 ابوالخطار يمانى بر اندلس تسلط يافت و صمبل بن حاتم كه مصرى بود بر او بشوريد و از ولايتدارى خلع كرد و يكى از مصريان را به ولايتدارى رسانيد يمنيان ميخواستند ابوالخطار را به مقام خويش باز برند اختلاف بالا گرفت و اندلس چهار ماه تمام ولايتدار نداشت عاقبت همگى بر ولايتدارى يوسف بن عبدالرحمن فهرى اتفاق كردند كه مصرى بود و به سال 129 ولايت اندلس را بدو دادند و بنا شد يكسال ولايت بدست او باشد و سال بعد كار را بدست يمنيان دهد تا هر كه را خواهند ولايتدار كنند و چون سال بگذشت يمنيان خواستند يكى از خويشتن را بولايت رسانند اما صمبل مقاومت كرد و گروه بسيار از ايشان را بكشت و باز بر ولايت يوسف اتفاق شد و كس بر او اعتراض نكرد تا عبدالرحمن اموى بر اندلس تسلط يافت. چون دولت اموى سقوط كرد و عباسيان به تعقيب و كشتار ايشان برخاستند يكى از بزرگان اموى عبدالرحمن پسر معاوية بن هشام از چنگ عباسيان به اندلس گريخت و دولت اموى اندلس را بنيان نهاد. جدايى اندلس از دولت عباسيان مايه ضعف ايشان بود اما منصور با همه كوششها كه كرد نتوانست قدرت خويش را بر آن ديار استقرار دهد و به ناچار از در ملايمت درآمد. وقتى منصور از مسالمت كارى نساخت به پپين پادشاه فرنگ متوسل شد تا از او بر ضد عبدالرحمن كمك گيرد و فرستادگان به دربار او روان كرد كه سالى چند در آنجا مقيم بودند و با فرستادگان وى به نزد منصور بازآمدند و باز به دربار پپين رفتند و براى وى هديههاى گرانبها بردند اما اين گفتگوها ثمرى نداشت جز آنكه عبدالرحمن از هجوم فرنگيان بكشور خويش بيمناك شد و هرگز بصدد جنگ عباسيان نيفتاد بنابراين منصور در مانور سياسى خويش به نسبت زياد توفيق يافت و سياست عباسيان را درباره اندلس پايه نهاد. بدوران مهدى همه دولتها از عباسيان حساب ميبردند كه اين دولت بنهايت قدرت و وسعت رسيده بود اما آن اختلاف كه ميان خليفه بغداد و اندلس بود مايه اضطراب بغداد بود كه مهدى چون پدر قدرت امويان اندلس را به ديده حسد مي نگريست و ميخواست اين دولت را از ميان بردارد اما لشكر كشى به آن ديار ميسر نبود كه راه دراز بود و گذر دادن سپاه از صحراهاى آفريقا كارى دشوار مينمود و هم قوت عبدالرحمن اموى به حساب بود كه وى در انديشه بود ديار شام را از امويان بگيرد و اگر اوضاع اندلس اجازه ميداد بدينكار اقدام كرده بود بدي نجهت دو خليفه در بغداد و اندلس بدشمنى و كينه قانع شدند و كوشش عملى بر ضد همديگر كمتر كردند . ابن اثير گويد: «مهدى عبدالرحمن بن حبيب فهرى را باندلس فرستاد و او از آفريقا گذشت دريا را پيمود و بسليمان بن يقطان كه ولايت بارسلن داشت نامه نوشت و او را به اطاعت خليفه بغداد خواند اما سليمان دعوت وى را نپذيرفت و فهرى خشمگين با گروهى از بربران به قلمرو او هجوم برد اما سليمان وي را بشكست و عبدالرحمن باقيمانده نيروى وى را تار و مار كرد و كشتيهاى او را بسوخت كه فرار نتواند كرد فهرى در ناحيه والانس موضع گرفت و محصور شد اما مقاومتى سخت كرد و ترس وى بدلها افتاد و عبدالرحمن هزار دينار جايزه براى سرش معين كرد و يكى از بربران ويرا بكشت و سرش را به نزد خليفه اندلس برد. (منبع : جعفريان ، رسول و خيرانديش ، عبدالرسول ، تاريخ اسلام و دولتهاى مسلمان، ص 119)
در گذشت نظامي گنجوي :
در چنين روزي در سال 1211 ميلادي ( 600 ه ق ) ابو محمد الياس نظامي گنجوي شاعر و داستان پرداز برجسته ايراني ديده ازجهان فروبست . نظامي در گنجه به دنيا آمد و در همين شهر رشد كرد . گفته اند وي تنها يكبار به دعوت قزل ارسلان سفر كوتاهي به سي فرسنگي گنجه داشته است و باقي عمر خويش را در همين شهر گذرانده است . نام اين شاعر بر جته ايراني الياس و تخلص اش نظامي است . براي وي كنيه ابو محمد و لقب نظام الدين وگاه نيز جمال الدين ذكر كرده اند . پدر آن شاعر فرزانه يوسف نام داشته و مادرش با نويي بوده از نژاد كرد ها . گفته اند شغل اصلي او غير از صله هايي كه بابت امر شاعري در يافت مي داشته ، مطرزي بوده است . سبك سخنسرايي وي را مابين دو سبك خراساني و عراقي دانسته اند . مي توان گفت كه انديشه ها و نوع گويش و سرودن وي بيشتر به سبك عراقي نزديك است . او در داستانهاي خود صور خيال را به زيبايي بسيار به كار مي برد و آنها را با انواع جلوه هاي زباني مي آرايد . ارزشهاي دراماتيك آثار او در ادبيات فارسي بي نظير است . در واقع مي توان جنبه هاي زيبايي از خلق موقعيتهاي نمايشي را در آثار نظامي مشاهده كرد . او همچنين به لحاظ انديشه ورزي در سطح بالايي از كلام قرار دارد و سعي مي كند با به كار بردن عبارات نغز ، انديشه هاي نغز و زيباي عرفاني را به زيبا ترين وجه ممكن و در قالب داستانهايي زيبا تجسم بخشد . نظامي از نبوغي عالي ، شخصيتي سرشار از صداقت ، و تاحدودي در حوزه عرفان و انديشه به سر مي برد . مهمترين اثر نظامي مخزن الاسرار نام دارد . او در اين اثر علاوه بر بيان توحيد و مناجات به ذكر و ثناي پيامبر اكرم ص مي پردازد . وي در سرودن اين اثر به آثار سنايي و بويژه حديق الحقيقه نظر داشته و در مسير وي حركت كرده است . او اين كتاب را به نام فخرالدين بهرامشاه صاحب ارزنجان به رشته تحرير در آورده است . خسرو و شيرين ، ليلي و مجنون ، هفت پيكر و اسكندر نامه از جمله آثار گرانسنگ اين شاعر نامي ايران زمين است .
در گذشت احمد شاه قاجار :
احمد شاه قاجار در چنين روزي در 1308 ه ش و پس از 4 سال و 4 ماه پس از خلع قاجاريه از سلطنت ايران در سي و دو سالگي در پاريس چشم از جهان فروبست . احمد شاه قاجار كه در تاريخ ايران به عنوان شاهي بي كفايت و كم سن و سال معرفي شده است ، بسيار اهل خوشگذراني و سفر و گذر بود . او علاوه براين به مال اندوزي علاقه فراوان داشت و در همين زمينه دست به جمع آوري گسترده ثروت زده بود . وي از همان اوايل سلطنت مال مي اندوخت و آنها را به بانكهاى اروپا و هندوستان مي فرستاد . احمد شاه در تيرماه هزار و دويست و هشتاد دو در دوازده سالگي برجاي پدرش كه از سلطنت خلع شده بود بر مسند قدرت تكيه زد . احمد شاه كه به اراده خود به اروپا رفته بود به دليل وقوع وقايع مختلف سياسي از جمله كودتاي رضا خاني و تبديل حكومت از قاجار به پهلوي ديگر نمي توانست به ايران بازگردد ، لذا در همين فرنگ ماندگار شد . پس از وقوع كودتا ،
محمدعلى فروغى از طرف رضاخان به پاريس رفت تا احمد شاه را قانع كند و در مقابل دريافت يك ميليون ليره استعفا دهد. احمد شاه در جواب گفت : من حاضر نيستم به هزار برابر اين مبلغ وطنم را بفروشم و تو به ارباب خود ازقول من بگو كه اين خيال باطلى است, زيرا من پيش وجدان خود در مقابل نسلهاى آينده ايران سرافرازم كه حتى حاضر شدم از سلطنت بركنار شوم ولى خيانت نكردم. بنابراين اگر استعفا نمايم مثل اينستكه من رضايت داده ام و سلطنت را حق خود ندانسته ام. لذا اگر تمام دنيا را بمن بدهيد استعفا نخواهم داد . از بررسي خاطرات برخى رجال آن زمان و رفتار احمد شاه چنين بر مي آيد كه نمي توان نسبت به وطندوستي او ترديد كرد. وي دچار اضافه وزن و بيماري كليوي بود و سرانجام در چنين روزي در سال 1308 ه ش در گذشت .
ورود امام خميني ره به قم :
درچنين روزي در سال1357هجري شمسي حضرت امام خميني(ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران پس از15سال تبعيد و دوري ازوطن وارد قم شدند . امام خميني ره پس از مدتها دوري از وطن وارد شهر قم شدند و اين شهر سراسر علم وفضل را كه مدت ها در متن و صحنه انقلاب اسلامي قرار داشت ، دوباره ديدار كردند . مدرسه فيضيه قم و بسياري از مناطق اين شهر از سالهاي نخستين انقلاب اسلامي در دهه چهل ، محل شروع انقلاب اسلامي بود .
افتتاح ضرابخانه مجهز :
در چنين روزي در سال1310هجري شمسي ، اولين ضرابخانه دولتي كشور مجهز به دستگاههاي چاپ اسكناس و ضرب سكه آغاز به كار كرد . اين ضرابخانه روزانه مقادير بسياري سكه ضرب ميكرد.در حال ضرب سكه و انتشار اسكناس از جمله وظايف بانك مركزي جمهوري اسلامي است . ضرب سكه و چاپ اسكناس بر اساس سياست هاي دولت و بر مبناي پشتوانه طلا و نقره كشور صورت مي گيرد .
افتتاح پل كارون در اهواز :
در چنين روزي در سال 1308 ه ش پل اهواز در اين شهر برروي رود كارون تاسيس شد . اين پل به عنوان نخستين پل بزرگ ايران برروي روخانه عظيم كارون احداث گرديد .
تاسيس اداره كل هواشناسي :
درچنين روزي در سال1337هجري شمسي مجلس شوراي ملي قانون تأسيس اداره كل هواشناسي ايران را تصويب كرد .
بر اساس قانون يادشده سازماني به همين نام تحت نظارت وزارت راه و ترابري شكل گرفت . اين سازمان در حال حاضر به عنوان يك سازمان كه عضو سازمان هواشناسي جهاني نيز است در حوزه هاي مختلف هواشناسي فعاليت مي كند
و جديد ترين اطلاعات خود را با استفاده از نقشه هاي هوايي به مراكزي از جمله سازمان هواپيمايي كشوري ، سازمان صدا و سيما و...ارايه مي كند .
آغاز حمله موشكي به تهران :
درچنين روزي در سال1366هجري شمسي ، نخستين حملات موشكي عراق به تهران آغاز شد . رژيم بعثي عراق پس از آنكه خود را در جنگ رو در رو با رزمندگان اسلام ناتوان ديد نهايتا به جنگ شهرها روي آورد و با پرتاب موشك عليه شهر هاي مسكوني خواستار چرخش نتيجه جنگ به نفع خود شد . اين حملات ابتدا با پرتاب چند موشك در روز آغاز شد كه در روز هاي آتي دفعات و شمار موشك هاي آن افزايش يافت . به نظر مي رسد اتخاذ اين استراتژي از نظر نظاميان عراقي ، روشي است كه تنها دليل آن ايجا فرافكني نسبت به نتيجه جنگ بوده است . رژيمي كه نتوانست در جبهه هاي رودررو نتيجه اي بگيرد به كشتار مردم در مناطق مسكوني پرداخت . علي الاصول مردم مناطق مسكوني در هنگام جنگ از مصونيت برخوردارند و طبق قواعد جنگي و كنوانسيون هاي بين المللي در اين حوزه ، نمي توانند مورد تعرض قرار گيرند با اين اوصاف كشور هاي حامي حقوق بشر عليرغم وجود چنين امري در برابر موشك پراني عليه مناطق مسكوني از سوي رژيم بعثي ، سكوت كامل اختيار كردند .
خروج نظاميان از ايران :
در چنين روزي در سال 1919 ميلادي ، به دستور لنين همه نظاميان روس از ايران خارج شدند . اين افراد شامل گروهي كه به ايران در خواست پناهندگي داده بودند نمي شد .
تولد بالتوس :
در چنين روزي در سال 1908 ميلادي بالتوس نقاش فرانسوي در قرن بيستم به دنيا آمد . او در حوزه نقاشي در خصوص مناظر طبيعي و چشم اندازها تغييراتي را به وجود در آورد . آثار او به هيچ گروه هنري تعلق ندارد . والري عنوان مهمترين اثر بالتوس است .
در گذشت ادوارد فردريش :
در چنين روزي در سال 1940 ميلادي ادوارد فردريش بنسون نويسنده و زندگي نامه نويس آلماني ديده به جهان گشود . وي در باره جامعه و مسايل جامعه شناختي ، مطالعات بسياري كرده است .
استقلال سوئيس :
در چنين روزي در سال 1848 ميلادي كشور سوئيس مستقل شد .
حزب بعث در قدرت :
در چنين روزي در سال 1966 ميلادي حزب بعث در سوريه قدرت را در دست گرفت . حزب بعث كه نمونه آن هم در ايران با نام رستاخيز تاسيس شده بود قصد داشت نظامي تك حزبي را در اين كشور ها ( ايران ، عراق ، سوريه ) بر قرار نمايد . اين
حزب سوسياليستي ، شيوه هاي پان عربيسم را بر گزيده بود و در اين مسير نيز روش هاي خاص خود را داشت . پايه گذاران اين حزب بر اين عقيده بودند كه قبل از مسلمان بودن عرب هستند .
پايان خشونت ها :
در چنين روزي در سال 1856 ميلادي خشونت ها ميان دو كشور روسيه و ترك متوقف شد .
شكست كودتاي نظامي در فنلاند :
در چنين روزي در سال 1932 ميلادي كودتاي نظامي در فنلاند به عنوان يك حركت فاشيستي ، شكست خورد .
بربارد رفته در صدر :
در چنين روزي در سال 1940 ميلادي فيلم «بر باد رفته » هشت اسكار را از آن خود كرد . اين شمار جايزه براي يك فيلم در نوع خود موفقيتي كلان براي اين فيلم به شمار مي آمد . ويكتور فلمينگ كارگردان اين فيلم است .
اعدام سران كمونيست :
در چنين روزي در سال 1944 ميلادي پنج تن از رهبران حزب كمونيست اندونزي به مرگ محكوم شدند .
استقرار جمهوري اسلامي در پاكستان :
در چنين روزي در سال 1956 ميلادي در كشور پاكستان جمهوري اسلامي بر قرار شد .
زلزله در مراكش :
در چنين روزي در سال 1960 بر اثر يك زلزله مهيب درآكاديو مراكش در عرض پانزده ثانيه بيش از يك سوم مردم اين كشور كشته شدند .
نظر شما