پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۶ بهمن ۱۳۸۶، ۸:۴۲

سعید حمیدیان:

فردوسی نه تنها ناظم شاهنامه که مولف آن است / فردوسی هجونامه ای در ذم سلطان محمود نسرود

فردوسی نه تنها ناظم شاهنامه که مولف آن است / فردوسی هجونامه ای در ذم سلطان محمود نسرود

سومین نشست درس گفتارهایی درباره فردوسی روز چهارشنبه با سخنرانی سعید حمیدیان و با حضور برخی چهره های دانشگاهی رشته ادبیات در شهرکتاب برگزار شد.

به گزارش خبرنگار مهر، سعید حمیدیان در ابتدای سومین نشست درس گفتارهایی درباره فردوسی که با عنوان "شاهنامه؛ اندکی از ژرفنا" برگزار شد، با اشاره به تصویر ایرانیان از این شاعر پارسی گوی، گفت: ما ایرانیها معمولاً فردوسی را سخنگوی وجدان قومی خودمان دیده ایم و بر این اساس عادت کرده ایم دشمن او را دشمن و دوست او را دوست خود بداریم و البته این تنها در مورد بزرگانی مانند او می تواند رخ دهد. تصویری هم درباره سلطان محمود غزنوی به ما رسیده بر این مبنا که او قدر فردوسی را ندانسته است.

فردوسی هیچ گاه هجونامه ای در ذم سلطان محمود نسرود

وی سپس به شرح محتویات 4 مقاله نظامی عروضی سمرقندی درباره شاهنامه پرداخت و افزود: گفته های این کتاب (چهار مقاله) درباره فروسی و شاهنامه با وجود آب و تاب قشنگ آن، واقعیت ندارد و در واقع نظامی از برخوردی که فکر می کرده با فردوسی شده، در شگفت بوده است نه اینکه آن برخورد لزوماً اتفاق افتاده باشد. بعدها امثال مینوی ثابت کردند اصلاً این طور نبوده که فردوسی دهان به هجو سلطان محمود باز کرده باشد؛ حتی با علم به اینکه سلطان محمود در ته دل خود تنفری نسبت به قوم ایرانی داشته است و در عین حال از شاعران جهت تحکیم قدرت خودش استفاده می کرد با این وجود نباید او را دست کم گرفت چرا که فردی به غایت زیرک و باهوش بوده است. 

حمیدیان سپس به هجونامه منتسب به فردوسی و در ذم سلطان محمود اشاره کرد و گفت: با وجود اینکه به سختی می توان ابیات این هجونامه را از شاهنامه جدا کرد، باید گفت این اثر متعلق به فردوسی نیست و او هرگز درباره مولانا چنین چیزهایی نگفته است. اساساً فردوسی تعارفی با سلطان محمود غزنوی نداشت و در جاهایی برخی کارهای او را نکوهش کرده است. فردوسی به این دلیل شاهنامه را به سلطان محمود تقدیم کرد که هیچ شاه قابلی غیر از او وجود نداشت و شاهان سامانی مدام در حال از بین بردن یکدیگر بودند و به آنها میرهای نوروزی (شاهان چند روزه) گفته می شد. به همین خاطر طبیعی بود که فردوسی نمی خواست با تقدیم شاهنامه به شاهان سامانی آبروی آن را ببرد. 

فردوسی لشگرکشی های سلطان محمود را به هند به صورتی کنایه ای رد می کرد

این شاهنامه پژوه لشگرکشی های متعدد سلطان محمود را به هند ناشی از جاه طلبیهای او دانست و گفت: هندیها مردمی بی آزار و صلح جو بودند و این جاه طلبی سلطان محمود بود که هر سال مانند بختکی بر سر این قوم خراب می شد. با این حال فردوسی عالماً و عامداً از زبان کیخسرو به فرامرز (پسر رستم) که می خواهد به عنوان پادشاه هند عازم آن کشور شود، نهیب می زند که "تو را دادم این پادشاهی بدار / به هر جای خیره مکن کارزار" و به این وسیله بی حرف و سخنی کار سلطان محمود را رد می کند. درواقع به در می گوید تا دیوار بشنود.

نقل قول مرحوم مطهری را بدون رضایت خودم به مقاله ام افزودند

استاد ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه به کتابی از "ف. م. جوانشیر" (فرج الله میرزایی) درباره شاهنامه و با عنوان "حماسه داد" که در سال 1359 شمسی و توسط انتشارت حزب توده در ایران منتشر شد، پرداخت و با بیان اینکه کتابی در خور توجه است گفت: نکته ای را که به آن اشاره کردم از کتاب جوانشیر برگرفته ام که باید اندکی هم به آن بپردازم. من در سال 60 در مقاله ای مفصل که در مجله نشر دانش منتشر شد کتاب را نقد کردم اما آقای نصرالله پورجوادی (رئیس مرکز نشر دانشگاهی وقت) بر ابتدای مقاله ام جمله ای از مرحوم مطهری آورده بود و از سوی دیگر تمام تعریفهایی را که از آن کتاب خواندنی کرده بودم، حذف کرده بود. به ایشان گفتم "من که به هیچ وجه نمی خواسته ام با نویسنده کتاب دشمنی کنم و آوردن این جمله از مطهری این نکته را القا می کند که من دشمن وی هستم. اساساً من نیازی به آن جمله ندارم چرا که حرف علمی زده ام و لذا نیازی هم به چنین جملاتی نداشتم" که در جواب به من گفتند "نمی شود آن گونه که می خواهم چاپ شود."

حمیدیان گفت: حماسه داد کتاب بدی نیست و قابلیت خواندن را دارد اما به هر حال بر اساس دیدگاه خاص مارکسیستهای ایرانی نوشته شده و این نافی بحثهای علمی است.

فردوسی نه تنها ناظم شاهنامه که مولف آن است

وی در ادامه با پیش کشیدن این سوال که "فردوسی چه کاره شاهنامه است؟" به کوشش برای پاسخ به آن برخاست و اضافه کرد: من برخلاف کسانی مانند ذبیح الله صفا که معتقدند فردوسی ناظم شاهنامه بوده معتقدم فردوسی مولف شاهنامه بوده است و سند و اندیشه ژرف فردوسی بر جای جای شاهنامه خورده است. مگر می شود گفت اثری مانند "دکتر فاستوس" کریستوفر مارلو با "فاوست" گوته یکی اند و بر این اساس هم گفت داستان تراژیک رستم و اسفندیار بدون دخالت و اندیشه کسی مانند فردوسی ساخته یا حتی به نظم درآمده است؟ تراژدی را تنها روحهای بزرگی مانند آیسخولوس، سوفوکلس و اوریپید، شکسپیر و فردوسی که آثاری مانند پرومته، الکترا، آگاممنون، مکبث و شاهنامه را سروده اند می توانند خلق کنند.

این شاهنامه پژوه سپس به شیوه های متفاوت روایت آیه "و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله..." از قرآن و ارتباط آن با داستان رستم و اسفندیار اشاره کرد و گفت: برخی می گویند این آیه ناظر بر رد داستان رستم و اسفندیار یا اصل آن به زبان پهلوی "رت اوستخم اوسپندیات" است که من با نقلی از امام فخر رازی - که به عقیده من بزرگترین مفسر قرآن است و در عین حال باید گفت عرب تر از او هم وجود ندارد - کذب این ادعا را ثابت می کنم.

ادعای وجود آیه‌ای در قرآن در ارتباط با قصه رستم و اسفندیار کذب است

حمیدیان افزود: امام فخر رازی درباره این روایت تنها می گوید "قیله" که به معنی قول ضعیف و اینکه "به هر حال گفته می شود که..." است. وانگهی آن داستان با داستان شاهنامه بسیار متفاوت است؛ اساساً در صدر اسلام - که اصل داستان رستم و اسفندیار به قبل از آن هم برمی گردد - عده ای بودند که برای اینکه مردم را از گرویدن به اسلام و ایمان آوردن به پیامبر و کتاب آسمانی اش که قصص و داستانهای مختلفی در آن روایت شده بازگردانند، داستانی این گونه خلق کردند که با وجود اینکه قهرماناش با قهرمانان داستان رستم و اسفندیار یکی است، بسیار از آن فاصله دارد.

وی در ادامه اضافه کرد: راوی داستان مذکور فردی بوده به نام نظر بن حارث که با نقل فصیح داستانها بسیار خوب می توانست اعراب را به هیجان درآورد. رستم داستان فوق برخلاف رستم شاهنامه، فردی سرکش، گردن کلفت و بی دین بوده که می بایست توسط گشتاسب (او هم در این داستان برعکس شاهنامه فردی متدین و پاکدین تصویر شده است) و به وسیله اسفندیار (پسر گشتاسب) به دین زرتشت می گرویده و در غیر این صورت اسفندیار باید جنازه این آدم بی دین (رستم) را از سیستان برای پادشاه زمان (گشتاسب) می آورده است.

این شاهنامه پژوه گفت: در داستان فوق قطبهای خیر و شر جایشان عوض شده و اساساً داستان دیگری است. باید گفت داستان واقعی همان چیزی است که از زبان فردوسی می شنویم. کجای شاهنامه هست که اثر فکر و اندیشه فردوسی را با خود نداشته باشد؟

کد خبر 627030

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha