دین از قدیمیترین نیازهای فکری انسان برای پاسخ به پرسشهای اساسی در مورد انسان، جهان اطراف و همچنین جستجوی امنیت سرچشمه گرفته است. ما نمیدانیم انسان دقیقاً از چه زمان این نیاز را در خود احساس کرد و کی و چگونه دین آغاز شده است.
از تحقیقات گوناگونی که در ارتباط با ادیان قدیم صورت گرفته میتوان چنین بیان نمود که از دوره پیتکانتروپوس (حدود پانصد هزار سال قبل) اطلاع چندانی در دسترس نیست. اما در دوره بعد از این زمان، یعنی انسان نئاندرتال که در حدود صد تا 25 هزار سال قبل می زیسته، با توجه به ابزاری که انسان در آن زمان به کار می برده و همچنین اشیایی که در هنگام مرگ با او دفن می نمودهاند می توان بیان کرد به دنیای پس از مرگ اعتقاد داشته است.
در دوره کرومانوین، بیست و پنج هزار سال پیش ، احتمال وجود دین در بین این مردمان بسیار بیشتر از دورههای قبل است، در این دوره انسانها همانند دوره نئاندرتال، مردههای خود را در نزدیکی پناهگاه خود همراه با اشیایی دفن مینمودند. از ویژگیهای بارز این دوره نقاشی است و نقش و نگارهایی که در دیوار پناهگاههای آنها باقی مانده است بیانگر این معناست که در واقع با کشیدن تصویر میتوان بدان چیز نفوذ یافت و آن را تصاحب نمود.
از این رو پیش از شکار، حیوان مورد نظر را ترسیم کرده تا به نحوی بتوانند آن را به دست آورند. همچنین مشاهده رویا در هنگام خواب، وجود عواملی غیر طبیعی را در وجود آنها بر می انگیخته و سبب وحشت و هراس آنها می گردیده، از این رو اموات را دارای نیرویی مافوق طبیعی میدانستند که قادر بوده اند زندگان را مدد رسانیده و یا سبب آزار او شوند.
بر این مبنا اعتقاد به روح در میان آنها شکل گرفت، این بیان از آنجا ناشی میشود که از آثار به جا مانده از آن دوره مشاهده شده که مرده ها را باندپیچی کرده و در زیر سنگهایی سنگین مینهادند، تا از بازگشت آنها به نیت آزار رساندن به زندگان جلوگیری کنند و این بدان معناست که آنها معتقد به روانی برای اعمال آزار از سوی مردگان بودهاند.
از ده هزار تا سه هزار سال پیش از میلاد وارد دوره عصر جدید یا نئولیتیک میشویم، در این دوره است که انسان شیوه ساختن قایقهای ساده، ظروف گلی، زراعت و کشاورزی و هنر رام کردن حیوانات را می آموزد. همراه با این پیشرفت، تحولاتی نیز در اعتقادات دینی انسان به وجود آمد.
طبیعت پرستی و بعضی ستونهای سنگی و همچنین آثاری از پرستش ماه و ستارگان از این دوران به دست آمده است. همچنین این مردم بدوی معتقد بودند در هنگام بیماری، روحی موذی درون آنها نفوذ کرده و سبب بیماری آنها گردیده، بدین سبب برای رهایی از مزاحمت این روح شرور به افرادی چون کاهن یا شمن رجوع کرده و آنها را واسطه با اعالم ارواح می پنداشتند، از این رو در این دوره، دوره ای که انسان وجود روح را درک کرد و هر جماعتی از مردم دارای قبیله و مسلک خاص گردیدند، اعتقاد به وجود اشیایی مقدس نیز شکل گرفت.
انسان ابتدایی همچنین بعضی از اجسام را دارای قوهای فوق طبیعی در نظر گرفته و آن را دارای قوه شر یا نیکی میدانست. از این رو کسی جایز نبود بدان دست یازد مگر افراد خاصی چون کاهن یا شمن یا رئیس قبیله، که دارای قوه ارتباط با عالم ارواح و یا دارای نیروی مرموزی باشند. بر این مبنا، یکسری عقاید شکل گرفت که همه را در زمره مفاهیم مقدس میتوان نام برد. از آن جمله اعتقاد به تابو، توتم، مانا و سحر و جادو است.
اعتقاد ژرف و اساسی ادیان معنوی و بخصوص ادیان ابراهیمی تفاوتهایی چشمگیر با این باورهای اشتباه دارند اما گرایش بشر اولیه به این خرافات هم نشان از یک نیاز جدی دارد و آن نیاز، نیاز به فراتر رفتن از طبیعت و جستجوی مبدایی غیرمادی برای آن است.
نظر شما