دکتر حسین ضیایی، رئیس گروه شرقشناسی مطالعات ایرانی و اسلامی دانشگاه کالیفرنیای لس آنجلس( U.C.L.A )، در گفتگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این پرسش که اگر بپذیریم فلسفه اسلامی در بطن خود عقلانیتی همراه با ایمان به خداوند دارد شما چه جایگاهی برای خداوند قائل هستید؟ آیا میشود در فلسفه اسلامی صحبت از فلسفه بدون خدا کرد؟ گفت : این سؤال مربوط به ایمان فرد به خداست.
دکتر ضیایی افزود: در فلسفه، چه اسلامى و یا نوعى دیگر، بحث چیستى خداوند تبارک و تعالى شاید صرفاً در زمینه اصول اعتقادى مطرح میشود. اگر دقت کنیم بیان هر مطلبى که از هر طریقى مضاف به دانش بشر یا شناخت بشر، از"خداوند" بشود در واقع بیانی است از عدم امکان هر نوع توضیحى یا توصیفى، از ماهیت یا چیستى، یا ذات خداوند، چنانچه هست. مگر آن بیان تنها اقرار و شهادت فرد از ایمانش به وجود خداوند باشد.
وی در ادامه اظهار داشت: مثلاً، این فرد نویسنده این سطور چنین بیان میدارم :"به خداوند ایمان دارم" و یا"أشهد أن لا اله الا االله"؛ و چنین بیاناتى البته داراى گویائى هستند، و نیز در زمینه علم کلام و هم در فقه میتوان ارزش چنین گفتارهایى را سنجید، و جایگاه آنها را معین نمود. اما اگر بگوییم: "خداوند داناست" و چنین بپنداریم که این گفتار یا گزارههاى مانند آن انسان را از ماهیت خداوند آگاه می کند مرتکب اشتباه شده ایم.
دکتر ضیایی تصریح کرد: چونکه در اینجا صرفاً صفت دانایى را به عنوان محمول به موضوع این گزاره حمل نموده ایم، ولى دانش ما از این صفت محدود به وجود محدود خود انسان است، و صفت دانایى را به نسبت دانایى محدود انسان میدانیم، و این صفت نسبتى با وجود نامحدود خداوند (و لذا با دانش نا محدود او) نمىتواند داشته باشد.
رئیس گروه شرق شناسی مطالعات ایرانی و اسلامی دانشگاه کالیفرنیای لس آنجلس با اشاره به این نکته که شناخت هر داننده کرانمندى، هر موضوع محدودى، به نسبت امتدادات زمانى- مکانى، نمىتواند نامحدود باشد گفت: البته حتى صفت بىکرانى هم باز به نسبت دانش محدود انسان فهم میشود، و باز این نشان هم کرانمند است و تنها فرض بىکرانى و بىنهایت بودن را میتواند انسان بیان کند، و آن هم تنها به گونه پیشفرض اولیهاى، و یا سطر اولى در ساختارى استنتاجى، در قالب قیاس مرکب.
دکتر ضیایی اظهار داشت: پس دانش من از وجود و از چیستى خداوند تنها در بیان "ایمان" من به او و اقرار من به آن مىگنجد. توجه کنید که یک موضوع محدود موجود نا محدود را، چنانچه هست، نمىداند، بل به موجود بودن او تنها ایمان دارد و به آن ایمان از طرق مختلفى اقرار میکند.
وی در ادامه با ذکر مثالی ساختار استنتاجى سادهاى را طرح نمود و گفت : ١ - الف موجود است؛ ٢- الف بینهات است؛ ٣- الف منقسم نمی شود؛ ٤- ن-تا با فرض می کنیم، و تعداد ن محدود است، مثلا م-تا. اکنون هر گزاره ای مانند الف با١ است؛ الف با٢ است، الخ تنها الف را محدود به محدودیتهاى با کرده است، و حتى مجموعه گزاره هاى {الف با١- بان است} تنها کارى که کرده آن است که الف را محدود به با١-بان می کند، در واقع این مجموعه منجر به شناخت من از الف چنانچه هست نمیشود. پس براى شناخت الف نمیتوان از طریق صرفاً تألیف حدهاى تام به صورت گزارههاى حملیه در مرحله اول اقدام نمود؛ و این مرحله اول شناخت تنها بر مبناى دریافتهاى غیر حملى، مثلا اشراقى، الهامى، الخ دست مىدهد.
حسین ضیایی لیسانس ریاضیات و فیزیک خود را در سال 1967 از دانشگاه ییل و دکترای فلسفه اسلامی را در سال 1976 از دانشگاه هاروارد اخذ کرد. وی مدتی نیز در ایران در دانشگاه تهران و صنعتی شریفت تدریس کرده است. وی از سال 1988 در گروه شرق شناسی و مطالعات ایرانی و اسلامی دانشگاه U.C.L.A کالیفرنیای آمریکا مشغول تدریس و پژوهش است.
دکتر ضیایی آثار متعددی درباره فلسفه اسلامی و بویژه سهروردی در غرب به زبان انگلیسی منتشر کرده است. کتابهای "اشراق و معرفت در اندیشه سهروردی" و "نور در حکمت سهروردی" از ضیایی منتشر شده است. دکتر ضیایی هم اکنون مشغول ترجمه کتاب الفواد کمیجانی است.
نظر شما