ترکیب "فلسفه اسلامی" امری نو و مربوط به دورههای اخیر است. از زمان سهروردی تا مکتب اصفهان در سدههای یازدهم و دوازدهم هجری و حتی تا حوزه قم متأخر این اصطلاح به کار نمی رفته است و معمولاً بهجای آن از "حکمت" و "فلسفه" یاد میشده است به این معنا که براساس تقسیم دوگانه و سنتی علوم به علوم معقول و علوم منقول حکمت و فلسفه به همراه منطق، ریاضیات (حساب و هندسه تحلیلی و جبری) هیات و نجوم جزو علوم معقول محسوب میشده است.
اگرچه نخستین ترجمههای فلسفی به یاری ـ مأمون عباسی در «بیت الحکمه» که در سال 217 هجری تأسیس شد توسط مترجمان برجسته ای چون یوحنا بن طریق، حسین بن اسحاق و قسط ابن لوقا صورت گرفت و نخستین فیلسوف مسلمان یعقوب ابن اسحاق کندی (متولد 185 هجری) می باشد، اما از آن روزگار تا زمانه شیخ الرئیس ابوعلی سینا فرصت لازم بود تا حکمت اسلامی به عنوان دانش اسلامی و همساز با معارف دینی و همراه با فرهنگ قومی به رسمیت شناخته شود و ضمن افزایش منابع مکتوب و گسترش اساتید، واژگان و روشهای خاص فلسفه اسلامی تثبیت شود.
بر این اساس نخستین حلقه رسمی آموزش فلسفه اسلامی را میتوان نزد شیخالرئیس ابنسینا پیگیری کرد. ابوعلیسینا مؤسس تشکیل حلقههای درسی برای تعلیم فلسفه است او همچون ارسطو به آموزش حکمت در دو شکل اشتغال داشت نخست درسهای عمومی که در آن همه شاگردان (و گاهی مخاطبان عام) حاضر میشدند و دوم درسهای خصوصی بود که به شاگردان خاص خود درس میداد.
در این درسها شاگردان برجسته ابنسینا چون ابوعبید جوزجانی و بهمنیار هر یک جداگانه کتابی را نزد استاد میخواندند. روش تدریس نیز مطابق دستهبندی ما در بحث از روشهای آموزش «متن محور» یا به اصطلاح تعلیم کلمه به کلمه متن بوده است. یعنی استاد متن را به صورت روخوانی میخواند و عبارتی را به پایان میرساند و سپس آن را توضیح میداده است و سپس دانشجویان و طلاب به مباحثه بر سر معنای متن میپرداختند این روش از آغاز و در همه جا رایج بوده است. امروز نیز در حلقههای درسی سنتی فلسفه اسلامی متأثر از مایههای نخستین همین روش رایج بوده است.
حوزه در لغت به معنای ناحیه و مجتمع و مکان ثقل است و در اصطلاح به معنای مرکز تحصیل علوم دینی و به اصطلاح دانشگاهی است برای علوم قدیم، تاریخ پیدایش تاسیس نخستین حوزههای آموزش علوم اسلامی به عهد رسولالله(ص) بازمیگردد و مسجدالنبی را باید نخستین این مراکز دانست که در عصر امام جعفر صادق(ع) (180 ـ 148 ق) رونق بیشتری گرفت. دانشگاه الازهر (359 ق) دارالحکمه یا درالعلم (395 ق) نظامیه بغداد (459 ق) را میتوان نخستین حوزههای علوم اسلامی دانست که تا سدههای کنونی ادامه یافته است و با وجود فرار و نشیبهای گوناگون همواره به حیات خود ادامه دادهاند. برای تاریخ حوزه به 11دوره قائل شدهاند.
«حوزه» در اصطلاح به جز معنای مذکور معنای دیگری هم دارد که عامتر از مکتب (مدرسه) و از آن متمایز است. در این معنای جدید استفاده از واژه «حوزه» به معنای نوعی رویکرد معنوی به علوم اسلامی در مجموعهای از مدارس و مکاتب است که معمولاً در یک منطقه مکانی خاص قرار میگرفتند.
اصطلاحهای «حوزه اصفهان» «حوزه مشهد»، «حوزه نجف»، «حوزه قم» و... بر همین اساس به کار رفته است و برای مثال در حوزه مشهد گرایش کلی به سمت علوم حدیث بوده است و این حوزه محل پیدایش مکتب تفکیک در فلسفه و حکمت اسلامی است و در حوزه نجف گرایش کلی به سمت فقه و اصول است. همچنین است کاربرد واژه «مکتب» (school) نزد هانری کربن که به معنای اخیر برای حوزه اشاره دارد و به معنای «مدرسه» یا «جریان فکری» نیست.
اما در بحث ما منظور از «حوزه» همان معنای اولیه به معنای مرکز آموزشی علوم اسلامی است و نمونه آن در عصر حاضر حوزه علمیه قم یا حوزه علمیه مشهد است که به عنوان مراکز آموزش علوم اسلامی، همتای دانشگاهها و مدارس جدید فعالیت میکنند و به تعلیم و تعلم علوم اسلامی میپردازند.
البته حوزه در معنای اخیر، امروزه از رونق افتاده است و متأسفانه اکنون حوزههای فلسفی شخصی در کشور نداریم. بهخصوص پس از علامه سیدمحمدحسین طباطبایی مؤسس حوزه فلسفی قم در سده متاخر دیگر حوزهای در ایران تاسیس نشده است و در تهران امروز شاید دو یا سه مدرسه باشند که به تدریس فلسفه اسلامی میپردازند.
نظر شما