پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۲۳ اسفند ۱۳۸۲، ۱۱:۰۲

دين پژوهي و نظريه پردازي(1)

قائمي نيا :خاستگاه نظريه "وحي وافعال گفتاري"سرشت وحي است

قائمي نيا :خاستگاه نظريه "وحي وافعال گفتاري"سرشت وحي است

گروه دين وانديشه :اهميت توليد فكر و نظريه پردازي از جمله مباحثي است كه در ساليان اخير مورد توجه مسوولان فرهنگي قرار گرفته است . نظريه "وحي وافعال گفتاري" از جمله نظرياتي است كه در گستره يكي از مباحث فلسفه دين تدوين شده است . حجت الاسلام عليرضا قائمي نيا ، عضو هيات علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي در گفت وگو با گروه دين وانديشه،درباره اين نظريه سخن گفته است .

* بنا به سنت قدماي اصولي و فلسفه تحليلي كه در آغاز مباحث خود به تعريف و تعيين مراد خود از الفاظ و مفاهيم مي پردازند ، لطفا مراد خود از مفهوم " وحي " را بيان كنيد ؟

- وحي سنگ زيربناي اديان توحيدي است و به  يك معنا  مشترك لفظي است . وحي، نوعي ارتباط ميان خداوند و انسان است  .  البته در قرآن ، وحي به  معاني ديگري  از جمله " الهام " ، " جهت دادن غريزي "  به حيوانات ، و ... نيز به كار رفته است، اما مراد من از مفهوم وحي در اين كتاب  ارتباط و گفت وگويي است كه خداوند با پيامبر خود انجام داده  و محصول اين گفت وگو " دين " است .   لذا وحي در اين معنا اهميت فراواني مي يابد . هدف اصلي " نظريه وحي و افعال گفتاري "  تحليل فلسفي همين مسئله است.

* وحي در سه دين توحيدي ، يعني يهوديت، مسيحيت، و اسلام به كار مي رود  و در هر يك از اين اديان معنايي مختلف نيز دارد. بنا به برخي تفسيرها ، مفهوم واقعي وحي در سنت مسيحي وجود ندارد، چرا كه ، آن چه به نام اناجيل چهارگانه - كه نزد مسيحيان اعتبار دارد - وجود دارد در واقع گزارش چهار حواري حضرت مسيح (ع) از ايشان است . با توجه به تفسيرهاي متفاوتي كه در اين باره وجود دارد ، آيا بحث شما وحي به معناي اعم را در بر مي گيرد يا فقط به وحي در سنت اسلامي اختصاص دارد ؟

-  وحي درمعنايي كه مورد نظر است فقط در سنت اسلامي به طور كامل ديده مي شود. در مسيحيت ، وحي به معناي ديگري به كار رفته است.  ما در ترجمه ، واژه revelation  را هم در خصوص وحي اسلامي و وحي مسيحي بكار مي بريم ، اما اين دو در واقع به دوعالم كاملا متفاوت تعلق دارند.

اگر بخواهيم ازنگاه پديدارشناختي به مسئله نگاه كنيم ، در واقع وحي در مسيحيت بيشتر به منزله تجلي خدا در تاريخ وحضرت مسيح (ع) مطرح است.  در سنت مسيحي به يك وحي خاص و يك وحي عام قائل هستند ، وحي به معناي خاص همان تجلي خدا در حضرت مسيح (ع) است و تجلي خدا در تاريخ هم وحي در معناي عام است . اما وحي در معنايي كه در اسلام به كار مي رود ، يك نوع ارتباط ميان خدا و انسان است كه محصول آن دين و شريعت مي باشد. البته مي توانيم از نگاه پديدارشناختي اديان ديگري نيز يافت كه در اين معنا از وحي شبيه به اسلام باشند. زيرا اگر بخواهيم با نگاه به وحي، اديان را دسته بندي كنيم ، مي توانيم بگوييم ، اديان بر دو دسته هستند :  يك دسته ادياني هستند كه مبتني بر كلمه هستند . در اين اديان ، وحي به معنايي كه در اسلام به كار مي رود وجود دارد.  در اين اديان ارتباط ميان انسان و خدا و كلماتي كه بشر از خدا مي گيرد داراي محوريت است .  بنابراين ، يهوديت فعلي و اسلام را مي توان در اين دسته قرار داد . البته بايد اين نكته را نيز در نظر گرفت كه منظور اسلام و يهوديت فعلي است ، چون بر طبق نظر  قرآن تمام اديان به اين گونه بوده اند، اما ادياني كه در طول تاريخ رشد كرده اند، داراي تحريفاتي شده اند .  دسته اي ديگر ازاديان - مانند مسيحيت-  مبتني بر باني هستند و در آنها،  تجلي خدا در شخص و پدر بودن خدا و از اين دست مفاهيم داراي نقش اصلي است.  بنابراين من مدعي تحليل هر وحيي نبوده ام،  بلكه نظر من تحليل وحي اسلامي  و ارايه ديدگاه جديدي در خصوص سرشت وحي اسلامي بوده است. ناگفته نماند كه  پيامبر داراي وحي هاي ديگري نيز بوده است ، اما قصد من اين بوده كه بفهمم آن وحيي كه ما آن را تحت عنوان قرآن مي شناسيم، داراي چه سرشتي بوده است . البته اين تحليل را مي توان به اديان ديگري مثل يهوديت كه وحي در آنها مبتني بر كلمه بوده است، سرايت داد.

* چه انگيزه اي شما را بدين سمت سوق داده كه مفهوم " وحي" را مورد تحليل قرار داده و نظريه اي براي آن تدوين كنيد ؟ آيا وجود مباحثي همچون " بسط تجربه نبوي " در اين مسئله تاثير گذار بوده است ؟ 

- اين بحث در ذهن من وجود داشت كه مي بايست تحليلي جديد  از مفهوم وحي صورت بگيرد . همان طور كه مي دانيد در بحث " بسط تجربه نبوي "  بحثي از سرشت وحي نشده است و فقط به صورت ضمني ادعاهايي مطرح شده است . لذا خاستگاه نظريه  " وحي وافعال گفتاري "  سرشت وحي است . اما براي اين تحليل ، ديدگاه مناسبي را نمي يافتم . طبيعي است كه رشد و باليدن يك نظريه تا حدي در گرو شرايط تاريخي است ، كه در كشور ما نيز اين امر پيش آمده است. البته اين تنها نظريه اي هم نيست كه مطرح كرده ام .  نظريه ديگري نيز وجود دارد كه مدت زيادي است بر روي آن كار كرده ام ، اما هنوز آن را منتشر نكرده ام .  در اين نظريه جديد  بيشتر از تئوري ارتباطات استفاده كرده ام  كه تكلمه اي براي همين ديدگاه  افعال گفتاري خواهد بود.

* منظور شما نظريه ارتباطي " يا كوبسن " است؟

- خير ، نظريه ارتباطات امروزه يك رشته است ، يعني ، ارتباطات را به شكل عام تحليل مي كنند و مدلهايي نيز براي تحليل آن دارند . اگر شما اين مسئله را كه وحي يك نوع ارتباط ميان انسان و خدا است را بپذيريد براين اساس، همان بحث هايي كه در آنجا مطرح است ، بسته به اين كه چه نوع مدلي را بايد بپذيريم ، در اين بحث هم مطرح مي شود  كه نتايج جالبي نيز در بر خواهد داشت .

 

* اين نظريه در گستره كدام علم قرار مي گيرد؟

- يك نوع نگاه فلسفي - كاربردي است . نظريه ارتباطات  داراي جنبه هاي مختلف رياضي ، فلسفي ، و ... است اما ، براي من بيشتر جنبه فلسفي آن مطرح بوده است.

*  نظريه " وحي و افعال گفتاري " چه اركاني دارد ؟

- اركان اين نظريه را مي توان چنين بر شمرد : (1) وحي اسلامي - در رويه ظاهري - افعال گفتاري خداوند است. به اين معنا كه خدا :  اولا، "  فعل گفتار " را انجام داده است؛ يعني جملاتي از يك زبان طبيعي - زبان عربي - را بر پيامبر (ص) اظهار كرده است؛ ثانيا، "  فعل ضمن گفتار"  را انجام داده است ؛ يعني فعل امر، نهي، اخبار و ... را انجام داده است؛  ثالثا، " فعل بعد گفتار"  انجام داده است. يعني پيامبر ويا ديگران را به كارهايي واداشته است.(2) وحي مكتوب، صورت تثبيت شده وحي گفتاري است.(4) معناي وحي مكتوب از تعيين نسبي برخوردار است. هسته اصلي معنايي آن ، ثابت و متعين است و در حواشي، از عدم تعين برخوردار است. ( اصل تعين نسبي معنا). (4) فهم ها علي الاصول تعميم پذيرند و در محدوده هسته اصلي معنا مي توان ميان فهم هاي درست و نادرست فرق گذاشت و در حواشي معنا با تصميم ناپذيري مواجه ايم. ( اصل تعميم پذيري نسبي) . 

*از آن جا كه شما از نظريه " افعال گفتاري"  جان آ ستين  كه بعدها توسط  " جان سرل" توسعه يافته در تحليل مفهوم وحي استفاده كرده ايد لطفا توضيحي اجمالي در باب اين نظريه ارائه كنيد .

-  بحث از اين مسئله آغاز مي شود كه زبان چيست؟ و تكلم به يك زبان چيست؟ لذا تحليل فلسفي خاصي نيز دارد . گرچه چالش هايي در اين خصوص صورت گرفته است ، اما اين چالش ها به اين مسئله كه زبان چه سرشتي دارد و تكلم به يك زبان داراي چه سرشتي است، ارتباطي ندارد . بلكه  اين چالش ها در خصوص نتايجي است كه از آن گرفته شده است. بنابراين ، در محدوده اين مسئله كه تكلم چيست؟ سخناني كه آستين بيان مي كنند تا حد زيادي مورد قبول است .  آستين پيامدهاي مهم اين ديدگاه را در زمينه هايي مثل هرمنويتيك و غيره  تعقيب نكرده است  .

" آستين" معتقد است  وقتي كسي تكلم مي كند ، اولا : يكسري جملات را بر طبق دستور زبان خاصي القا مي كند، ثانيا : مضامين خاصي را در ضمن كار اول انتقال مي دهد و ثالثا : مخاطب را به كارهايي وادار مي كند و در او يكسري چيزها مثل عواطف و احساسات را ايجاد مي كند.  اين سه كار جوهره اصلي زبان را تشكيل مي دهند. اين ديدگاه اساسا اين قابليت را داشته كه در مباحث كلامي تاثير گذار باشد چنان كه  درغرب اين تاثير را گذاشته است . در بحث ماهيت كلام خدا ، همان طور كه شما مي دانيد ، تكلم خدا رويه ديگر وحي است و وحي يك نوع از تكلم خداست .  تحليل هايي كه در مورد كلام الهي به كار مي رود، به بحث هايي كه در مورد سرشت وحي مطرح شده است، تسري مي يابد. لذا، اين ديدگاه بر بحث وحي نيز تاثير داشته است. البته اين بحث در ميان مسيحيان مطرح شده و آنها متناسب با سنت خودشان اين بحث را پيگيري كرده اند . اما اين بحث در سنت اسلام هنوز پي گيري نشده است.

*  در كدام يك از سه فرقه بزرگ مسيحيت بيشتر تاثير گذار بوده است؟

- در كاتوليك بحثهايي  به چشم مي خورد كه شبيه  بحثهايي است كه ابن سينا مطرح كرده است ، چون اينها اساسا تومايي ( پيروان توماس آكويناس)  هستند  لذا فراتر از اين بحث نرفته اند. كاتوليك ها نسبت به بحثهاي جديد بدبين هستند و تقريبا در سنت فلسفي توماس آكويناس باقي مانده اند و فقط روايت هاي جديدتري از اين فلسفه را مي پذيرند .  تنها پرتستانها هستند كه سعي مي كنند از بحثهاي جديد و فلسفه هاي جديد كمك بگيرند. تنها كسي كه اين ديدگاه را مطرح كرده " ولترستورف"  است كه از بانيان " الهيات" و " معرفت شناسي اصلاح شده "  است و در اين زمينه  كتابي  تاليف كرده است .

* در كداميك از  گرايش هاي موجود در پروتستان، اين بحث بيشتر مطرح است ؟

- نبايد به اينها از نگاه فرقه اي توجه كرد ، بلكه بايد از نگاه مكتبي مورد بررسي قرار بگيرند . شما اگر الهيات پروتستان را در نظر بگيريد در مقطعي از زمان الهيات ليبرال بوده ، در مقطعي ديگر الهيات پسا ليبرال . در الهيات ليبرال به مفهوم وحي نگاهي تجربي داشتند و آن را تجربه ديني مي دانستند. برخي از پسا ليبرالها نيز مايل هستند كه اين ديدگاه را بپذيرند . مثلا خود " ولترستورف"  در اين خصوص موضعي بينابيني دارد .

کد خبر 64114

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha