کار دیویدسون منعکس کننده گستردگی رویکرد اوست که به شکلی نظام مند و یکپارچه منتشر شده است. این ویژگیهای کار دیویدسون برای فلسفه تحلیلی قرن بیستم غیرعادی بودهاند. هر چند که دیویدسون خود را مدیون کواین میداند اما تفکر او را میتوان متأثر از فلاسفه بسیاری از جمله کواین، لوئیس، فرانک رمزی، امانوئل کانت و ویتگنشتاین متأخر دانست. با وجودی که او اندیشه خود را به صورت مجزا از دیگران شکل داد و به آن هویت شخصی داد اما هیچگاه ایدههای او در باب مسائل مربوط به زبان، ذهن، کنش ودانش مجرد از نظرات دیگران نبودند.
عمق فکری و انسجام تفکر او که با موجزگویی اش توأم شده نشاندهنده این است که درک اندیشه دیویدسون به عنوان یک نویسنده و اندیشمند کار چندان ساده ای نیست. البته دشواری اندیشه او از اهمیت و تأثیر گذاری آن نمی کاهد و بیش از بیش نیاز به بررسی و تحلیل نوشتههایش را نشان میدهد. در کنار ترجمه آثار او توسط مترجمان و به لطف حضور ریچارد رورتی و سایر فلاسفه، دیویدسون مخاطبان گستردهای حتی در خارج از فلسفه تحلیلی انگلیسی زبان پیدا کرده است. در نیمه دوم قرن بیستم در بین فلاسفه امریکایی، به جز کواین، کمتر فیلسوفی اهمیت و تأثیرگذاری ای به اندازه دیویدسون داشته است.
دونالد دیویدسون در روز ششم ماه مارس سال 1917 در ماساچوست آمریکا به دنیا آمد. او به طور ناگهانی بعد از عمل جراحی ای در زانو در اثر ایست قلبی در برکلی کالیفرنیا از دنیا رفت. او که تا لحظه مرگ خود به طور خستگی ناپذیری به کار فلسفی مشغول بود بعد از مرگش تعداد زیادی طرح مهم و ناتمام برجای گذاشت. از مهمترین این طرحها میتوان به کتاب اصلیاش در باب ماهیت گزارهگری اشاره کرد. آخرین اثرش در این زمینه در سال 2005 و آخرین مجموعه مقالاتش در سال های 2004 و 2005 تحت نظارت ماریسیا کول، همسر دوم او، منتشر شدند.
دیویدسون تحصیلات دانشگاهی اش را در مقطع لیسانس در سال 1939 در هاروارد به پایان رساند. علاقه خاص او معطوف ادبیات کلاسیک بود و به عنوان یک دانشجو بسیار متاثر از وایتهد بود. او بعد از به پایان رساندن تحصبلات خود در مقطع کارشناسی ارشد در رشته فلسفه کلاسیک در سل 1941 مجبور شد برای پیوستن به ناوگان جنگی امریکا در دریای مدیترانه تحصیلات خود را رها کند و به همین دلیل در سالهای 45-1942 وقفه ای در مطالعات او ایجاد شد.
بعد از جنگ تحصیلات خود را در زمینه فلسفه کلاسیک در دانشگاه هاروارد ادامه داد و نهایتاً در سال 1949 از رساله اش که درباره « فیلبوس » افلاطون بود، دفاع کرد. دیویدسون که برای نخستین بار کواین را در سال 40 – 1939 در هاروارد ملاقات کرده بود، تا زمان دفاع از رساله اش از او متأثر بود. اما از آن زمان به بعد از دغدغه های ادبی و تاریخی خود کناره گیری کرد و به سمت رویکرد تحلیلی قوی تری پیش رفت.
در سالهای 1951 تا 1967 در حالی که اولین موقعیت کاری خود را در کالج سلطنتی نیویورک به دست آورده بود بیشتر اوقات خود را در دانشگاه استنفورد می گذراند. البته بعد از آن به طور موقت در دانشگاه پرینستون (1970 – 1967 )، در دانشگاه راکفلر ( 1976 – 1970 ) و در دانشگاه شیکاگو ( 1976 – 1981 ) به فعالیت مشغول بود. و از سال 1981 تا زمان مرگش تحقیقات و مطالعاتش را در برکلی، دانشگاه کالیفرنیا ادامه داد . دیویدسون افتخارات و جوایز بسیاری را طول زندگی خود کسب کرد و به عنوان استاد میهمان در دانشگاههای برتر جهان حضور فعالی داشت.
اکثر فعالیتها ابتدایی دیویدسون در باب نظریه قطعیت بودند. نخستین کتاب فلسفی دیویدسون مجموعه مقالات بنیادین او بود که با نام « کنشها، منطق ها و دلیل ها » در سال 1963 منتشر شد. در این نوشته ها دیویدسون سعی داشت از این دیدگاه دفاع کند که تبیین کنش با ارجاع به دلایل نیز شکلی از تبیین سببی است. او میگوید که دلایل کنشها را تا آنجا تبیین می کنند که خود، علل آن کنش ها محسوب می شوند. این رویکرد دقیقاً بر خلاف نگاه ویتگنشتاین به زمان بود.
نظر شما