مطالعه آثار ادبي " نصرالله مرداني " كه دوشادوش جمعي ديگر از شاعران ، پس از انقلاب اسلامي به فعاليت پيگير ادبي و فرهنگي پرداخت ، از چند منظر ، براي مخاطب امروز شعر سودمند است كه به بخشي از آنها به اختصار اشاره مي شود.
1 - جلوه گري در زبان
شعرهاي مرداني ( آنچه تا به حال توفيق انتشار پيدا كرده و من خوانده ام ) به مخاطب خود اين واقعيت مهم را يادآوري مي كند كه زبان فاخر ادبي ، اين ميراث قرون گذشته و آن چه كه شاعران نسل هاي جديدتر ، بر كهنه بودن آن متفق القول و بعضا مصر هستند ، هنوز مي تواند فرصت درخشش و جلوه گري داشته باشد و يا حتي عرض اندام كند ، تنفس در غزل هاي متعدد نصرالله مرداني كه غالبا با حال و هوايي حماسي نيز آميختگي دارند ، به كرات ، حلاوت زبان و ادبيات قدمت دار فارسي را به مخاطب خود مي چشاند و شائبه مرگ يا به حاشيه رفتن اين نوع از ادبيات ( قديم ) را كم رنگ مي سازد :
من آن ستاره شب سوز دور پروازم
كه در مدار زمين نيست ، جاي پروازم
مرا به كشتي خون برنشانده موج جنون
كه در كناره خورشيد ، لنگر اندازم
حصار خاكي تن بشكنم اگر روزي
زبام عرش ، بر آيد طنين آوازم ...
و يا :
منظومه اي از آتشم ، آتشفشاني سركشم
در كهكشاني بي نشان ، خورشيد گون رقصيده ام
ميلاد بي آغاز من ، هرگز نمي داند كسي
من پير تاريخم كه بر بام قرون رقصيده ام
فرداي ناپيداي من ، پيداست در سيماي من
اين سان كه با فردائيان ، درخود كنون رقصيده ام
اي عاقلان در عاشقي ، ديوانه مي بايد شدن
من با بلوغ عقل ، در اوج جنون رقصيده ام
دايره واژگاني شاعر و چيدمان آنها در شعر ، در ظاهر مخاطب را متوجه هيچ اتفاقي نمي سازد و اين اشعار نيز مانند ساير شعرها ، معمولي به نظر مي رسند اما با كمي تعمق درشعرها ، اين نكته براي خواننده محرزمي شود كه نوع استفاده شاعراز يك مكانيزم قديمي ادبي ، متفاوت است ، شعر با پايبندي به اصالت هاي زباني مستعمل و قديمي ، جلوه هاي تازه آن را آشكار مي كند و هنگامي اين جلوه گري به نهايت خود نزديك مي شود كه با رهيافت ها و مشاهدات امروز شاعر تلفيق مي گردد .
2 - واقع بيني و مخاطب باوري در شعر
با اين همه ، شاعر از تغيير ذائقه مخاطب امروز شعر ، غافل نيست . اعتقاد او به مخاطب و توجه به افق هاي جديد به وجود آمده در ادبيات ، به شعرهايش ، رنگ امروز داده است . نگاه شاعر به همه پيرامون و همه آن چه كه از آن سخن گفته است ، تازه است ، اما اين تازگي راه به فضاهاي تخيلي و فانتزي نمي برد و مخاطب با اين نوع نگاه ، احساس غرابت ندارد ، او اجرام سماوي و حوادث روز را با عينك مخاطب مي نگرد اما زيبايي هايي را كه از چشم سايرين مكنون باقي مانده ، براساس رسالت ادبي خود ، براي مخاطب بازگو مي نمايد ، اين اتفاق ، بيش از ساير آثار نصرالله مرداني در شعرهايي كه با حال و هواي جنگ گفته است ، افتاده است ، بر خلاف كساني كه مي گويند در شعرهاي اين شاعر حماسي ، توازن ميان حماسه و ديگرعناصراندك است ، معتقدم
به همان اندازه كه به حماسه و فتح و... توجه شده ، تلخي ها و ناكامي هاي جنگ و ساير موارد ديگر نيزدرشعر مرداني ديده شده است ، اما نه از موضع ضعف و انفعال ، آن چه روايت مي شود ، از منظري ملي و غرور آميز است |
از خوان و خون گذشتند ، صبح ظفر سواران
پيغام فتح دارند ، آن سوي جبهه ياران ...
از سويي ديگر، شاعربه دنبال تحميل يك حرف يا اعتقاد صرف به مخاطب خود نيست ، او مخاطب را مجازبه طيران ذهن مي داند وآن چه مي گويد ومي نويسد ، به تعبيري وام از مشاهدات مخاطب است اما با ظرف زباني متفاوت و ساختي ادبي و شاعرانه . حضورشاعر درصحنه هاي حادثه به عنوان يكي از صدها كساني كه درمعركه و كارزاربا بيگانگان به سرمي برند ، به طور قطع ، اين فرصت طلايي را درشعر وي به وجود مي آورد كه به متن حادثه متعهد باشد ، يعني چيزي بيشتر يا كمتر از آن چه اتفاق مي افتد ، ننويسد تا براي مخاطب قابل قبول باشد ، اين ويژگي ( واقع بيني و مخاطب باوري ) را در انگشت شماري از شاعران و نويسندگان ما مي توان ديد كه بي ترديد " نصرالله مرداني " يكي از آنهاست.
3 - نگاه اسطوره اي و دغدغه هاي ملي
اين سالها كمتر شاعر و نويسنده اي را در ايران مي توان يافت كه درباره ضرورت جها ني شدن ادبيات ايران و شناساندن چهره هاي شاخص ادبي ، فرهنگي ، ديني ، علمي و ... ما به دنيا صاحب نظر و دغدغه نباشد ، اما نصرالله مرداني كمتر در اين زمينه سخن گفت و بيشتر ، در عمل اين دغدغه را دنبال كرد . توجه عميق اين شاعر به اسطوره هاي ملي و ديني درشعرهايش ، مصداق بارزاين اتفاق است كه طي ساليان طولاني و در واقع حيات ادبي شاعر ، تعقيب شده است . او در برخي از آثارش به صورت تلويحي به بزرگداشت نام و ياد اسطوره هاي ملي و ديني مي پردازد و در پاره اي از آثار ، اين دغدغه را آشكار مي سازد :
شاه شمشاد قدان ، خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
ويا :
ريخت سودا به گل خون سياووش نسيم
بهره گيري صحيح شاعر از واژه " نسيم " به عنوان مظهر پاكي و تطهير و ارتباط ظريفي كه از نظر تاريخي و فرهنگي ، با واژه " سياووش " پيدا مي كند ، نمونه اي از اين عنايت متعهدانه و دغدغه مند است . او نيز به همان اندازه ازعدم راهيابي ادبيات ايران به خارج از محدوده جغرافيايي كشور متاسف است كه ديگران هستند ، اما به دنبال توجيه نمي گردد ، رشته تقصير را به گردن اين و آن نمي اندازد ، ژست روشنفكري نمي گيرد ، بلكه اولين قدم ها را از خودش و شعرهايش آغاز مي كند ، قهرمانان جنگ ما را به قهرمانان حادثه هاي بزرگ تاريخي و اعتقادي تعميم مي دهد و اين نسل را تداوم بخش حركت اسطوره آفرينان بزرگ مي داند ، حتي اگر به او " نوبل " هم ندهند و شعرش را پيشرو ندانند :
اي يلان صف شكن ، اسطوره شد ايثارتان
كوه آهن آب شد ، در عرصه ي پيكارتان
و يا :
آن چه در سوگ تو اي پاك تر از پاك ، گذشت
نتوان گفت كه هر لحظه ، چه بي باك گذشت
چشم تاريخ در آن حادثه تلخ چه ديد ؟
كه زمان ، مويه كنان از گذر خاك گذشت
سر خورشيد بر آن نيزه خونين مي گفت
كه چه ها بر سر آن پيكر صد چاك گذشت
جلوه روح خدا بر افق خون تو ديد
آن كه با پاي دل از قله ادراك گذشت
مرگ ، هرگز به حريم حرمت ، راه نيافت
هر كجا ديد نشاني ز تو ، چالاك گذشت
حر آزاده شد از چشمه مهرت سيراب
كه به ميدان عطش ، پاك شد و پاك گذشت
آب ، شرمنده ايثار علمدار تو بود
كه چرا تشنه از او ، اين همه بي باك گذشت
بود لب تشنه لب هاي تو صد رود فرات
رود بي تاب ، كنار تو عطشناك گذشت
عمده ترين دليل توفيق مرداني ، پشتوانه هاي فرهنگي اوست ، وي در كنار مطالعه و بررسي دقيق متون گذشته ، از نثر گرفته تا شعر ، كسب التذاذ نيز كرده است و درك عميق اين لذت ، آگاه و ناخودآگاه ، وارد حيطه انديشه و شعرش مي شود . اهميت اين نكته را زماني احساس مي كنيم كه با نفي كنندگان امروزي قله هاي ادب و اسطوره هاي ملي و تاريخي مان وارد بحث مي شويم .
عمده ترين دليل توفيق نصرالله مرداني ، پشتوانه هاي فرهنگي اوست ، وي در كنار مطالعه و بررسي دقيق متون گذشته ، از نثر گرفته تا شعر ، كسب التذاذ نيز كرده است و درك عميق اين لذت ، آگاه و ناخودآگاه ، وارد حيطه انديشه و شعرش مي شود . |
" مثنوي مولوي و شاهنامه فردوسي ، دو شاهكار بزرگ است ، به خصوص شاهنامه كه مهجور هم مانده است ، هيچ شاعري به اندازه ابوالقاسم فردوسي ، " خرد " را ستايش نكرده است ."
و در زمينه استفاده از قالب هاي شعري و كند و كاو در آن چه از گذشته ادبيات و فرهنگ براي ما باقي مانده است ، مي گويد : به راحتي نمي توانيم بگوييم مثنوي قالب امروز نيست ، قالبي كه زمان ها را درنورديده است و نمي توان آن را با استدلال هاي بي پايه رد كرد ، اما به نظر من ، غزل ، قالبي است كه هيچ موقع نمي ميرد ، مي توان باز با غزل ، مغازله كرد . مشكل اگر از شاعران امروز است ، بيهوده به قالب غزل نچسبانند ، مي توان در غزل ، نوآوري كرد ، اگر شاعر ، شاعر باشد و داراي قوه تخيل باشد ، مي تواند به غزل بپردازد. "
نظر شما