به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از انجمن قلم حوزه، رضا امیرخانی در این نشست که 15 اسفند برگزار شد، مهمترین مشکل ادبیات داستانی ایرانی را فقدان پدر خواند و گفت: ما در این فن سابقه درخشان و تاریخی نداریم و به گفته یکی از معاصران نویسندگان ایرانی در تاریکخانه هدایت ظاهر شدهاند و به گفته من ما فرزندان "زن زیادی" جلال هستیم.
امیرخانی با مقایسة هنر داستاننویسی با هنر شعر و خطاطی، افزود: اینکه ما نمیتوانیم در قالب نوآوری کنیم و در این جریان هنری فاقد بزرگانی در سطح جهانی هستیم عللی دارد؛ از جمله اینکه از میراث گرانقدر و بزرگی در این عرصه برخوردار نیستیم اما استعدادها و بارقههایی درخشیدن گرفته است و وضع چنان نخواهد بود که تاکنون بوده است.
وی در بخشی از سخنرانی خود با اشاره به برخی تجربههای شخصی اش در تولید اثر گفت: من اعتقاد دارم که نظام هستی بهگونهای است که هیچ زحمتی را بیپاسخ نمیگذارد و اگر نویسندهای پیدا شود که چند سال از عمرش را بر روی کاری متمرکز کند حتما نتیجه میگیرد. برای شما باید این مهم باشد که آدمی مثل من 5 سال از عمرش را شبانه روز روی «من او» گذاشت تا توانست اثری بیافریند که عدهای بخوانند و به آن لطف داشته باشند. بدون زحمت و بدون تمرکز تماموقت اثر خواندنی و مهمی آفریده نمیشود.
این نویسنده همچنین ادبیات داستانی را بعد از انقلاب اسلامی موفق به کسب هویت خواند و گفت: اگر در این سرزمین انقلابی به وقوع نمیپیوست، ادبیات مستقل و هویتداری نیز پدید نمیآمد. ما همچنان که پس از انقلاب شاهد ظهور شاعرانی بودیم که حتی توانستند در قالبها تحول بیافرینند و یا در آنها دست ببرند و یا آنها را به استخدام مفاهیم نو دربیاورند، در داستان نیز این راه را آغاز کردهایم و جفاست اگر بپنداریم که در این زمینه کار مهمی صورت نگرفته است.
پس از سخنرانی امیرخانی خانمها شریعتی، میرعارفین، حسینی و آقایان فروغی و احمدیان نکاتی را خطاب به امیرخانی بیان کردند. امیرخانی در پاسخ به سوالی درباره وجوه مبالغهآمیز کتاب «داستان سیستان» گفت: کدام قانون نویسنده را مجبور میکند که شخصیتهای سیاه و سفید نداشته باشد؟ حداقل من در داستانهایم با آنها بهتر میتوانم کار کنم. نه شخصیتهای خاکستری و نه شخصیتهای سیاه و سفید هیچکدام ضرورت کار نویسندگی و داستاننویسی نیست.
وی شاعرانگی در سفرنامهنویسی نیز توضیح داد: من حس خود را مینوشتم و گاهی آدم مجبور است برای وصف برتر و دلنشینتر حادثهای از شگردهای شاعرانه سود بجوید اما اگر حس خواننده این است که من افراط کردهام حس و دریافت خواننده برای من محترم و بسیار مهم است و لابد نقص در کار من است.
امیرخانی ادامه داد: مسلما هر کس بر اساس تجربههای خود مینویسد اما لازم نیست عین همان چیزی را که مینویسد با همان خصوصیات و حوادث و شخصیتها تجربه کرده باشد. گاهی همین که نویسنده تجربهای را در قالبهای زندگی شخصی خود تجربه کرده باشد کافی است که شبیه آن را بازسازی کند و بر اندازه یا ابعاد آن بیفزاید.
وی درباره ادبیات دفاع مقدس نیز خاطرنشان کرد: ادبیات دفاع مقدس تاکنون آثار برجسته و ماندگاری به جامعة ادبی ایران تقدیم کرده است و ما باید شکرگزار قلمهای پاکیزه این عرصه باشیم.
در ادامه رضا بابایی نیز گفت: به نظر من جریان داستان دینی نتوانسته است به مهمترین جریان داستاننویسی ایرانی تبدیل شود و دلیل این عدم توفیق این است که اکثر نویسندگان دینی ما از جمله امیرخانی، به مراحل پیش از اخلاق توجه نکردهاند و تمام تکیة خود را روی فضلیتگستری و نصیحتگری گذاشتهاند. به گفتة او مرحله پیش از اخلاق، تکیه بر روی کرامت ذاتی انسان و تنظیم روابط منطقی انسانها و قرادادهای اجتماعی از نوع ژان ژاک روسویی آن است. نویسندگان مؤثر و تحولآفرین در روزگار ما کسانی هستند که جای نصیحت و اخلاقگویی و بیان فضیلتها به بستر مناسب برای تربیت جامعه اشاره کنند و مثلا نشان دهند که جایگاه انسان و حقوق او در نظامات اجتماعی کجاست.
امیرخانی نیز درباره آثار دینی گفت: من گمان میکنم ادبیات داستانی دینگرا در متن است نه در حاشیه. خوانندگان آثار نویسندگان دینی رو به فزونی است و کافی است سری به کتابفروشیها بزنیم تا قدری امیدوارتر شویم.
وی این مبنا را که توجه نویسندگان دینی به قراردادهای اجتماعی کمتر از تکیه آنان بر اخلاق است، نپذیرفت و تصریح کرد: این اختلاف مشربها در همه گروهها و طبقات مختلف فکری کمابیش وجود دارد و دلیلی بر اختصاص این اندیشه به یک گروه خاص نداریم.
نظر شما