به گزارش خبرنگار مهر، "لاک پشتها..." به عنوان اولین فیلم محصول مشترک ایران و عراق و فیلمی که در جشنواره های خارجی مورد توجهی ویژه قرار گرفته، اثری است که می تواند فارغ از همه عناوین و القابی که به خود اختصاص داده مخاطب را با خود همراه کند و این بزرگترین نقطه امتیاز یک فیلم در بازخورد آن با مخاطب عام است.
"لاک پشتها ..." تلاش می کند تلخی و سیاهی جنگ را از زاویه دید کودکان درگیر به تصویر بکشد و در کنار این وجه با تزریق یک طنز زیر پوستی تا حدی موقعیت را تلطیف کند. در واقع این کودکان هستند که با قرار گرفتن در قالب و مناسبات آدمهای بزرگتر، می توانند عمق فاجعه جنگ را در نسلهای بعدی موکد کنند.
قبادی با محور قرار دادن یک روستای مرزی در منطقه کردنشین عراق آن هم در روزهای بحرانی قبل از سقوط صدام و آغاز حمله آمریکا به عراق، یک مقطع شناسنامه دار را برای روایت قصه خود انتخاب کرده و به این طریق به مناسبات و روابط تازه ای از اجتماع انسانها وارد شده که کمتر در فیلمهای سینمایی مورد توجه قرار گرفته اند.
این تازگی کمک می کند که فیلمساز در عین مانور دادن بر بستری مستند، از درام و تخیل پردازی به شکلی کاربردی استفاده کند و با تلفیق و پیوند مناسب این دو در کنار هم، فیلمی را به تصویر بکشد که در جزئیات و کلیات تازه و کنجکاوی برانگیز است. انتخاب زبان کردی مردمان منطقه و استفاده از زیرنویس در کلیه لحظات فیلم هم از همان انتخابهای جسورانه است که می تواند در بازسازی این دنیای واقعی کمک کند و اگر هم همراهی مخاطب را می خواهد، تمام و کمال بخواهد.
انتخاب قهرمانان کودک به عنوان محور اصلی روابط فیلم، موجب نشده تا قبادی از رئالیسم فاصله گرفته و به سوی تعبیر کودکانه از جنگ برود و این گونه است که تلخی و گزندگی فاجعه بیشتر از پیش در لایه های فیلم نفوذ می کند. کودکانی که می توان آنها را نمادی از مناسبات آدمهای بزرگ تلقی کرد که این وجه در کنار دنیای پاک و معصومانه آنها، وجه همذات پنداری را تشدید می کند.
کلیه مناسبات جامعه کوچک روستایی میان مردمان را می توان در مناسبات تعریف شده برای کودکان روستا ردیابی کرد. "کاک ستلایت" نمادی از دلالان و سوداگران فرصت طلب است که در شرایط بحران و جنگ می توانند از ناگزیری آدمها، بهترین بهره را ببرند. پسرکی که با استفاده از ناتوانی و نادانی کودکان و روستاییان برای خود وجهه ای در روستاهای مرزی کسب کرده و از نصب ماهواره تا تشکیل گروه های مین یاب و معامله با رابط ها را انجام می دهد تا هم گلیم خود را از آب بیرون بکشد و هم به زعم خود برای بچه های روستا منبع درآمد بسازد.
حضور کاک ستلایت و دو دستیارش علاوه بر موکد کردن فرصت طلبی سوداگران در بحران جنگ - به خصوص در شخصیتی که رویای آمریکایی شدن دارد - یک کارکرد دیگر هم پیدا می کند. در واقع این سه کاراکتر می توانند با پرداخت طنزی که در روابط ، مناسبات و دیالوگهای آنها وجود دارد، به شکلی متعادل موقعیت تلخ و سیاه طراحی شده را تلطیف کنند و فرصتی کوتاه برای نفس کشیدن مخاطب فراهم کنند. کودکی که حتی می تواند بزرگان روستا، معامله گران و ... را مجاب کرده و خواسته خود را به آنها تحمیل کند و در عین حال نقشی تعیین کننده در اطلاعات دهی به مردمان روستا دارد. جایی که او پس از نصب ماهواره، بدل می شود به مترجم اخبار ماهواره و به جای انتقال اخبار به دروغ وضعیت آب و هوا را انعکاس می دهد؛ نقش تعیین کننده او در میان اهالی برجسته شده و در عین حال ناآگاهی و بازیچه بودن مردمان روستا موکد می شود که همه اینها اشاره های تلویحی به واقعیت بزرگتری است که در سطح جامعه و کشور عراق در حال وقوع است.
در راستای درک همین نیاز است که کاک ستلایت می خواهد جایگاه خاص خود را در اذهان عمومی روستاییان حفظ کند و پیشگویی های پسرک حلبچه ای را به نام خود انعکاس می دهد. نوع حضور پسرک اهل حلبچه که دو دست خود را روی مین از دست داده، یکی از همان مولفه های دراماتیک است که می تواند به ظرافت وارد بافت مستندگونه فیلم شود و کارکردی چند گانه پیدا کند.
شاید به نظر بیاید حضور کودکی که می تواند آینده را پیشگویی کند، بر چنین بستری تلخ از وقایع جنگ و آدمهایش بر واقعگرایی کلیت فیلم لطمه وارد کند ولی همان طور که اشاره شد از آنجا که قبادی نیاز قصه را از درون مولفه های مستعد آن جستجو می کند، این وجه می تواند وجهی چند گانه به فیلم ببخشد و در عین حال مفاهیم مطرح شده را ارتقا دهد. پیشگویی هایی که از وقایعی به نسبت کوچک چون انفجار در کامیون حمل مینها آغاز می شود ولی در ادامه به پیشگویی سقوط صدام و حمله نظامی آمریکا به عراق می انجامد و اجتماع روستاییان را همچون تصویری ذهنی از روز محشر بر سر تپه جمع می کند تا شاهد حمله و حضور سربازان آمریکایی در خاک عراق باشند.
حضور کودکان اهل حلبچه که به مثابه خانواده ای واقعی در جایگاه زن و شوهر و بچه هستند، یکی دیگر از همانندسازی های مناسبات آدمهای بزرگ در میان کودکان است که به این طریق هم برخی ملاحظات را در نظر می گیرد. در عین حال نفرت خواهر (زن) از برادر کوچک (بچه) مانع از ارائه تصویری مخدوش از یک مادر می شود. به این طریق در یک خانواده مجازی می توان به دلمشغولی و دغدغه هایی پرداخت که شاید در میان آدمهای بزرگ پرداختن به آن به این شکل امکان پذیر نباشد.
همین وجه در علاقمند شدن کاک ستلایت به دختر حلبچه ای هم نمود پیدا می کند که خود زمینه ساز اتفاقاتی می شود که باز هم در جهت پرداخت شخصیت نمادگون هر یک و بسط روابط در اجتماع کودکان روستایی موثر واقع می شود. سکانس پایانی که کاک ستلایت را مجروح و آسیب دیده در حال نظاره ورود سربازان آمریکایی به خاک عراق نشان می دهد در حالی که پسرک برخلاف رویای همیشگی آمریکایی شدن، به آنها پشت می کند، تصویری گویا از مخدوش شدن رویایی فراگیر به واسطه واقعیت گزنده است.
فیلم سینمایی "لاک پشتها هم پرواز می کنند" به کارگردانی بهمن قبادی شنبه سوم فروردین ساعت 30/17 از شبکه چهار سیما پخش شد.
نظر شما