اینکه آیا یک معلم فلسفه این حق را دارد که در کلاس درس خود از مواضع فلسفی خاصی دفاع نماید و یا اینکه آیا با این کار وی خطایی آموزشی را مرتکب شده یا حقوق دانش آموزان و دانشجویان را نقض کرده پرسشهایی مهم برای هر فردی است که خواهان فهمی عمیق در باب تدریس فلسفه است.
برای تلاش در جواب به این پرسش ما می توانیم از شاهدی جالبتوجه آغاز کنیم. به طور حتم این پرسش در علومی مانند شیمی، فیزیک یا تاریخ هم مطرح است و دلیل طرحش دو امر است: از یکسو در این علوم ما توافقی قابل توجه را در باب نتایج آموزهها مشاهده می کنیم و از سوی دیگر این آموزهها به عنوان علومی عینی قلمداد میشوند که اطلاعاتی را در باب واقیعیت ارائه میکنند. شکی نیست توافقی که در علومی چون: فیزیک و شیمی به دست میآید در فلسفه قابل حصول نیست و همچنین آشکار است که توجیهی کافی برای دفاع از موضعی فلسفی در کلاس درس باید مبتنی بر ارزشی شناختی و عینیت معرفت باشد که رسیدن بدان کاری شاق است.
بنابراین فقدان توافق گسترده و وسیع به خودی خود دلیلی برای اعضای دیگر رشتهها نیست تا آنها آموزش و انتشار دیدگاههای شخصی شان را نادیده بگیرند. اگر به طور مثال یک فیزیکدان حقیقتی انقلابی و دورانساز را کشف کرد که بهوسبله بیشتر همکارانش پذیرفته نیست هیچ کس او را از ارائه و حمایت از کشفش در کلاس درس منع نمی کند.
باور خود فرد به اینکه کشفی عینی در زمینهای از حقایق واقعی صورت داده کفایت میکند که در کلاس درس آن نظریه را مطرح و از آن دفاع نماید. در واقع فردی ممکن است در خود الزامی اخلاقی را برای دفاع از نظریهاش در کلاس درس فیزیک بیابد حتی اگر تردیدهایی هم در باب صدق یا کذبش دارا است. دسترسی به دانش عینی در اینجا به معنای توجیه کامل و حمایت از موضعی خاص است که فرضیهای صادق و درست از سوی جامعه علمی قلمداد میشود.
در فلسفه اما پرسش بر سر فقدان توافق در این زمینهها نیست بلکه پرسش بر سر فرضی بنیادین است که فلسفه قادر نیست حقیقتی عینی را نشان دهد و حتی روش کلی و عمومی را برای فعالیت علمی ارائه کند. این نکته دلیل در دست مخالفان ارائه مواضع فلسفی در کلاس درس میدهد.
اگر ما بتوانیم در نشان دادن قابلیت فیلسوفان برای داشتن روشهای عقلانی مرتبط با دانش صادق موفق باشیم ( همانگونه که افلاطون و ارسطو و دیگر فیلسوفان در این راستا تلاش کردهاند) آنگاه نتیجه میگیریم که دفاع از محتوای فلسفی به هیچ عنوان نمیتواند پرمناقشهتر از دفاع از مواضع و اصول فیزیک و شیمی در نظر گرفته شود.
اگر شکاکیت افراطی و نسبیگرایی که مسائلی جدی در مقابل شکلی از دانش عینی مطرح میکنند از سوی استاد یا استادیار فلسفه مورد دفاع قرار گیرد آنگاه متولیان آموزشی میتوانند این دیدگاهها را دیدگاههای شخصی قلمداد کنند و از آن بابت که استاد و استادیار این آموزهها را به عنوان حقایق عینی مطرح کرده اند ایارد بگیرند. از موضع یک نسبیگرا هر دفاعی از موضع خصوصی و ذهنی شکلی از فریب دانش اموزان و دانشجوبان قلمداد میگرددد که موضعی شخصی را دانشی فلسفی و عینی قلمداد میکند.
اما از آنجا که فلسفه در کنه خودش جستجوی حکمت و حقیقت را شامل می شود و مواضع نسبیگرایانه و شکگرایانه خودابطالند و در مقابل ادعا کسب شناخت از طریق فلسفه قرار می گیرند چنین مواضعی بدان جا ختم می شوند که ما مخالف تدریس این مضامین در کلاس درس باشیم. این موضع البته به نظر ما قابل دفاع نیست. توجه داشته باشید که هر تلاشی برای پرهیز از ارائه موضعی فلسفی در کلاس درس هم نامطلوب و هم غیرمقدور است.
نظر شما